💚💚p.4my drako

ــــــــــــــــــــــــ صبح ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی بیدار شدم با سر دراکو که توی گرد.نم بود عررررر ــ دراکو بلند شو باید بریم صبحانه الان شروع میشه سفت تر بغل.ت میکنه ــ نمیخوام ــ سیب سبز من بلند شو سرش رو از گر.دنم اورد بیرون و نگاهم کرد خیلی کیوت بود یک بو.س روی پیشونیش زدم

ــــــــــــــــــــــــــــ عصر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دنبال دراکو میگشتم هرجا میرفتم نبود یعنی کحا زفته این بچه داشتم توی راه رو ها دنبال دراکو میگشتم باچیزی که دیدم خشکم زد خون بود روی زمین باهاش یکچیزی نوشته بود﴿برای دیدنش جونتو میخوام﴾بعد سریع از اونحا رفتم تنها جایی که نرفته بودم سرویس بهداشتی طبقه پنجم بود ازش میترسیدم و فقط بخاطر دراکو همه شجاعتم رو جمع کردم رفتم یک روح دختر یهو امد جلوم ــ دنبال مشوقت میکردی ــ اره ــ پسرا همشون بدن ــ چرا ــ چون تهش به مرگخوارها تبدیل میشن ــ ببخشید من باید بزم

ـــــــــــــــــــــــــ شب ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با خودم توی فکر بودم که میگفتم نکنه مرگخوار باشه که یهو در باز شد دراکو بود دوباره رفتم توی کتاب که دستم بوداومد جلو ــ سلام بیبی ــ سلام (سرد و خشک) ــ چیزی شده ــ نه انتظار داری چیزی شده باشه ــ خب نه بخاطر امزوز معذرت میخوام ــ اوکی دراکو اومد نزدیکم که یهو.......

حمایت کنید ببخشید کم بود بخاطر درس ها اینطوری شد🙃💚