5 اسلاید صحیح/غلط توسط: Rose انتشار: 2 سال پیش 245 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر لطفاً منتشر کن لطفاً چیز خاصی نداره لطفاًااااا بخاطر خدا منتشر کن لطفاً ❤️
اوکی بریم ...
از زبان نانسی: با حرف مارگریت انگار تمام عمارت روی سرم خراب شد
یعنی چی این غیر ممکنه ولی ، ولی تهیونگ همینجاست ، مارگریت دستم رو گرفت و منو کشید سمت خودش
هنوز اشکای تهیونگ رو روی گونه هایش میدیدم و این برای من عذاب آور بود ،من ،من گیج شدم نمیدونم داره چه اتفاقی میافته
مارگریت : دختر دیونه شدی بیا بریم ، بیا
مارگریت نانسی رو به زور از عمارت برد بیرون وقتی نزدیک در بودند نانسی دستش رو از دست مارگریت درآورد و گفت : مارگریت من یه کاری دارم برو بعد میام
مارگریت : چی چه کاری بیا بریم
نانسی : برو ( با داد)
مارگریت با صورت ناراحت و عصبی نانسی روبه رو شد و از ترس سرش رو انداخت پایین و رفت
از زبان نانسی : برگشتم که به طبقه بالا برم که با صورت تهیونگ مواجه شدم و با داد گفتم : داره چه اتفاقی می افته چرا مارگریت تو رو نمیبینه چرااااا
تهیونگ : لطفاً آروم باش همه چیز رو بهت میگم
تهیونگ آروم دست نانسی رو گرفت روی مبل نشوندش
نانسی : فقط میخوام بدونم داره چه اتفاقی میافتد ( با گریه )
تهیونگ : تا اشک های نانسی رو روی گونه هایش دیدم حس کردم قلبم به هزار تیکه تبدیل شد شروع کردم به توضیح دادن براش
تهیونگ : نانسی ، من وقتی سیزده سالم بود مادر و پدرم رو از دست دادم و اومدم پیش یکی از دوستام زندگی کردم یک روز تصمیم گرفتم به جنگل برم وقتی وارد جنگل شدم چشمم به یک عمارت خورد خیلی زیبا بود با ورود به اون عمارت نفرین شدم ، اره نفرین ، اون عمارت نفرین شده بود به جادوگر داره که اولین نفراتی بیان داخل این عمارت نفرین میشن من نفرین شدم نفرین این بود که بیشتر افراد نمیتوانند منو ببینند فقط افراد خاصی مثل تو توانایی دیدن منو دارن
از زبان نانسی: با حرف های تهیونگ نفس رو سینم حبس شد گیج شده بود پسرک بد شانس قلبم با تک تک حرفاش درد میگرفت .
نانسی : تهیونگ ؟
تهیونگ : جانم
نانسی : الان ناراحت نیستی ، منظورم اینه که کسی تو رو نمیبینه ناراحت کننده نیست
تهیونگ : نه ، همین که تو منو میبینی کافیه
از زبان نانسی: دست تهیونگ رو گرفتم سردی دستش رو حس میکردم
صورتم رو نزدیکش کردم و گفتم : من همیشه کنارتم نگران نباش
که یک دفعه گرمی چیزی رو روی ........( دیگه خودتون میدونید چی میگم ) حس کردم ، همون موقع حس کردم قلبم شکوفه داد تمام درد هام رو فراموش کردم شکستی های قلبم رو شکوفه ها پر کردند و میتونستم به این امید سال ها زندگی کنم به امید کنار تهیونگ زندگی کردن و ساختن تمام خاطرات خوب و بد
از زبان تهیونگ : حس کنار بودن اون بهترین حس دنیاست تا حالا دختری مثل اون ندیدم با تمام جهان فرق داره کلماتی برای توصیف اون وجود نداره و برای توصیف حسم
نانسی آروم ل..... رو از ل.... تهیونگ جدا کرد و آروم گفت : ستاره ها بدون تاریکی نمیدرخشن تهیونگ و من بدون تو دو...ست دارم
تهیونگ لب زد و گفت : تنها هنگامی که خورشید برای آخرین بار در فراز کوه رقصید ، دست از دوست داشتنت خواهم کشید !:)
خب این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 💕✨
لایک و کامنت یادتون نره ❤️💌
فالو = بک
ناظر لطفاً منتشر کن لطفاً ❤️
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
چرااااا نمیزاریی
ببخشید این چند روز سرم شلوغ بود امروز میزارم
میشه از نانسی عکس بدی
باشه حتما
عالییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
مرسییییییییییی
با اینکه همین امروز گذاشتی ولی بی صبرانه منتظر بقیه اشم انقدر که قلمت خوبه
محشرررررر(مثل همیشع:)
ممنوننننننننن❤️❤️
♡♡♡♡