
بگید هیرو این بلا سرش اومد جالب میشع یا نه ؟
دو سه بار زدم تو صورتم و به هیرو نگاه کردم هیرو بی حال افتاده بود زمین . نزدیکش شدم و دستم رو گذاشتم زیر کمرش و بلندش کردم و گذاشتمش رو صندلی . گوشیم رو در اوردم و زنگ زدم به نِکو / نکو : سلام هونیا / سلام نکو خوبی یه چند تا سوال ازت دارم . / بگو عزیزم / چطور میشه از دست نفرین روح میلائل خلاص شد ؟ / هونیا امیدوارم که میلائل رو احضار نکرده باشی / جواب منو بده / باید یکی رو قربانی کنی / هه ؟ یعنی چی ؟ / داستان میلائل رو شنیدی؟ / کامل نه / میلائل اسم اصلیش لایلا هست وقتی که ۲۰ سالش بوده عاشق یه پسری میشع و ... پسری که میلائل عاشقش شده بوده بعد مدتی تصادف میکنه و میمیره میلائل هم قسم میخوره که نمیزاره هیچ زوجی خوشبخت بشن / اخی چه داستان غم انگیزی داشته / پوف دختر منظورم از قربانی اینکه یه پسر رو باید بدی به میلائل/ که چیکار کنه ؟ / شخص قربانی شده میشه همسر میلائل/ اها باش فهمیدم . گوشی رو قطع کردم .
داشتم با خودم حرف میزدم یه پسر رو باید بدم ولی کی... هیرو دست گذاشت رو سرش و گفت : چیه هی رژه میری ؟ گفتم : هیرو فهمیدم چطور میشه از دست نفرین میلائل خلاص شد . هیرو : چه جوری ؟ براش داستان و راه رو توضیح دادم . گفتم : ولی نمی دونم اخه کیو به میلائل بدیم ؟ هیرو گفت : من می دونم یه شخص خوب مد نظر دارم . بعد کلاس دست هیرو رو گرفتم و باهم رفتیم جلوی پارک وی . گفتم : من نمیفهمم کیو تو می خوای بدی به میلائل؟ هیرو لبخند زد و گفت : خودت متوجه میشی . داخل دست شویی شدیم .
هیرو روی بخار آینه اسم میلائل رو نوشت و من کلمه جادویی رو گفتم . مه همه جای دستشویی رو گرفته بود . آینه ترک خورد و شکست . سایه میلائل وسط دستشویی نمایان شد. گفت : پنکیک های کوچولو باز که مزاحم من شدید. هیرو گفت : برات قربانی اوردیم که همسرت بشه . صدای خنده میلائل رفت بالا و گفت : عاشقتونم واقعا ؟ این بهترین هدیه عمرم بود . حالا شاهزاده من کیه ؟ 😍 آروم گفتم : هیرو چی تو سرته ؟ هیرو لبخند زد و روبه میلائل گفت : خودم . چشمام گرد شد و گفتم: چی ؟ نه هیرو ... میلائل کمر هیرو رو گرفت و کشید بالا و گفت : چه قربانی جذابی . خود میلائل معلوم نبود ولی داشت هیرو رو میبوسید .( از لب )
دستای هیرو شل شد و چشماش بسته شد و از حال رفت . میلائل یه سمت سوت زد . گوشام رو گرفتم و چشمام رو بستم . چند لحظه بعد به موهام نگاه کردم برگشته بود به همون رنگ قبلی . به هیرو نگاه کردم که بغل میلائل بود رنگ موهای هیرو سفید شده بود . میلائل گفت : پنکیک کوچولو دیگه مزاحم منو و عشقم نشو . گفتم : نه هیرو ... دوییدم سمتشون ولی مه زیاد تر شد و جایی رو ندیدم . چند دقیقه بعد وقتی مه کامل از بین رفت نه هیرو بود نه میلائل
گریم گرفت اشک هامو با استین لباسم پاک کردم . حالا باید چیکار کنم ؟ فردا صبح وقتی داشتم داخل مدرسه میشدم جلوی گرفتن و گفتم : تو باید هیرو کازوما رو بشناسی درسته ؟ ترس برم داشت گفتم : بله چطور ؟ گفت : آخرین بار هیرو با تو دیده شده دیشب هم خونه نرفته و اثری ازش نیست هر چی میدونی رو باید بهمون بگی . گفتم: نمی دونم من تا دم ایستگاه اتوبوس بیشتر باهاش نبودم . یه خانومی با موهای مشکلی کوتاه اومد نزدیکم و گفت : تورو خدا اگه چیزی میدونی بگو ... یا گریه گفت : اگه خبری از هیرو من داری تو رو خدا بگو . بغض کردم باید چیکار کنم ؟ خدایا خودت کمکم کن . گفتم : من چیزی نمیدونم اها گفت میره سمت پارک وی
بلند شد و همراه با پلیس ها رفتن . شینا نزدیک من شد و گفت : چه بلایی سر هیرو اوردی ؟ گفتم : هیچی اه . روبم رو کردم اون طرف و رفتم تو کلاس . کیفم رو پرت کردم رو صندلی تو دلم : خدایا چه غلطی کردم خودت کمکم کن وای . یهو در کلاس باز شد یکی داخل شد . زیر چشمی نگاه کردم . زد پس کلمه ام و گفت : چرا داری گریه میکنی؟ بلند شدم تا جوابش رو بدم همین که دیدم کم کردم و رفتم عقب . هیرو گفت : هونیا لازم نیست بترسی . گفتم : ه.. هی... هیرو... تو ... هیرو لبخند زد و گفت : ببخشید بازم برات دردسر شدم . یهو همه بچه ها داخل کلاس شدن ولی انگار کسی هیرو رو نمیدید . شینا از هیرو رد شد و رفت نشست . هیرو گفت : یادم رفت بگم من الان مثل میلائل یه روحم میشه به مامانم بگی که من مردم ؟ ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پس کجایی رفیق بزار ادامه اش رو دیگه
یا خود خداااااا😳😳😳
وای عالیه
میشه دوباره هیرو آدم شه؟
نمیشه هونیا هم بکشی😂
عالی فقط ای کاش هیرو روح نباشه و دوباره بتونه آدم شه
چون این شکلی زیاد جالب نیس