
سلام دوستان. ببخشید تو پارت قبل سوتی بزرگی دادم.ولی دیگه حواسم جمعه. آخرش در نتیجه چالش داریما😉 بریم بخونیم...
اون خانمه اومد و گفت:وایییی اینجا رو بببیینننن دختره کفشدوزکی وگربه ی سیاه در کنار همممممم🤩 بعد دستمو از دست گربه جدا کرد و گفت:دختر کفشدوزکی هم به جمعمون اضافهههههه شددددد 🤩 من تو ذهنم:من خیلی وقته اینجام ها...)
(دوستان راستی اون خانمه کلورا نایتینگل هست،و اون آقاهه همون کله کچلس که پوستش سیاهه که اسمشو یادم نیست.بهم بگید اسمشو) آقاهه(اسمشو بگید لطفاً):کلورا... بهتره این دو کبوتر عاشق رو تنها بزاریم)کلورا:آره راست میگی بیا بریم) من خیلی سرخ شده بودم. به گربه نگاه کردم،اونم مثل من سرخ شده بود و داشت به اتفاق هایی که میوفتاد نگاه میکرد 😶... گربه:آآآ...خب...﴿با همون حالت قرمزیدگی و خجالت زدگی﴾)من:آره....خب....﴿کفشدوزک هم همینطور﴾بهتره که....)یهو مانون پیداش شد و گفت:به رقصتون ادامه بدیدددددد 😄😃)بعد دست گربه ی سیاه رو گرفت گذاشت تو دست من و با چهره ی خوشحالی رفت...(مانون داشت رد میشد و حرفاشونو شنید و این اتفاق افتاد)من قرمز تر شدم،انقدر که داغ کرده بودم،همینجوری منو و گربه ی سیاه داشتیم تو چشای هم نگاه میکردیم،اونم خیلی قرمز شده بود(🔴 اینجوری سرخ شده بودن😐👌🔥)،اصلا هیچ حرکتی نمیکردیم،همون جوری دستمون تو دست هم بود...(شُدش تو چشام نگا کن و دستتو بذار تو دستم 😐😂)
بعد یهو برقا رفت. هیجا معلوم نبود. بچه های توی سالن جیغ میزدند...اصلا نفهمیدم کی دستم از توی دست گربه ی سیاه جدا شد....دستامو دادم جلو و دنبال یه دیوار بودم که نیوفتم. همین جوری داشتم میرفتم،هیچ جارو هم نمیدیدم. یکی تو بلند گو گفت:خانم ها و آقایون... (ادامه حرفشو حدس بزن)
بهتره بترسید...چون امشب قراره شب مرگ شما احمقااااا باشهههههه😈(از قراره به بعد حرفش صداش زیاد و وحشتناک تر میشد) من ترسیدم،فکر کنم یکی شرور شده باشه،باید بجنبم... دیواری پیدا نکردم😰 یهو پام به دامنم گیر کرد... داشتم با سر میوفتادم زمین...
که یهووووووووووووووووووو... (میخوام زَجرت بدم😈...😂شوخی کردم...بزن ادامه...)
یکی منو گرفت و منو بلند کرد(منظور از بلد کرد اینه که کفشدوزک رو هوا بود و اونم گرفتش😐😂) من نتونستم چهرشو ببینم،فقط سیاهیِ تاریکی تو چشام بود... گفتم:گربه...تویی؟...) بعد دستمو دراز کردم و رفتم جلو...بعد دستم به یک چیزی خورد،کمی دستمو اینور و اونور کردم و فهمیدم دستم رو سینه های یکیه... گفتم:هاع(ترسیدن)گربه ی سیاه...تویی؟یا...) بعد اون گفت: ... (حدس بزن کیه)
میبینم بانوم میتونه منو تو تاریکی هم بشناسه😉 من:نه خیر😒من فقط حدس زدم😌) گربه:😐... . من به خودم اومدم و دستمو برداشتم و گفتم:خب دیگه تا الان هم خیلی معتل کردیم.باید بریم و شرور رو پیدا کنیم. گربه:بانوی من،فکر نمیکنی تو این تاریکی بتونی ببینی؟) من:نه...ولی تو میتونی ببینی😄پس نبرد گردن تو😌...(راستی دوستان آروم حرف میزنن چون ممکنه شرور بشنوه) گربه:بانوی من؟!😑)من:آه باشه میدونم بدون کمک من نمیتونی😁😌)
گربه:آع (کم آوردن😂)خب ولش کن.میخوای چیکار کنی؟ تازه، من میتونم چشمت باشم تو هم مشدم😉) من:نه،باید یه چراغ قوه پیدا بکنیم،اینجوری کارم راحت تر میشه. گربه:خب تو که نمیتونی تو این تاریکی ببینی بانوی من،پس من میرم.مواظب خودت باش تا برگردم.) بعد گربه رفت...
من منتظر بودم تا گربه ی سیاه بیاد... از زبان گربه ی سیاه:رفتم و همه جا رو گشتم...ولی چراغ قوه ای نبود. یکم که فکر کردم گفتم:فهمیدم،باید یه موبایل قرض بگیرم(خودتون میدونید دیگه موبایل چراغ داره🙃) دیدم نینو و آلیا یه گوشه باهم نشستن. رفتم طرفشون. بعد گفتم:سلام رفقا،به یه چراغ قوه احتیاج دا...) یهو نینو موبایلشو در آورد گفت:بیا گربه ی سیاه...)من:ممنون نینو)آلیا:نمیدونم چی شده ولی لطفاً هر چه زود تر این وضع رو درست کنید.)من:نگران نباشید من و کفشدوزک این تاریکی رو نابود میکنیم.)
بعد رفتم پیش کفشدوزک. از زبان دختر کفشدوزکی:خب گربه چراغ قوه پیدا کردی؟) گربه:نه)من:یعنی چی؟)گربه:چراغ قوه نه،ولی چراغ قوه موبایل آره)من:الان موقعش نــیسستتت{در حال حرس خوردن😂}) گربه: 🐱... .
من:بدش...) گوشی رو داد...من:چراغشو روشن کن) بعد روشن کرد... من:خب حالا باید نقطه ضعف شرور رو بفهمیم تا بتونیم ضعیفش کنیم،و همینطور باید قدرتاشو بدونیم و ببینیم چقدر قدرت داره...) بعد صدای بلندی اومد و زمین به طور وحشتناکی لرزید
مردم سالن:اااااااااااااااااااااااااااااا(جیغ زدن) من:مردم،با چراغ قوه موبایلتون در خروج رو پیدا کنید و ازین جا برید،گربه ی سیاه تو هم به مردم کمک کن و نزار آسیبی بهشون بخوره)گربه:اما تو چی؟)من:من مواظب خودم هستم،بجنب برووووووو) گربه:ب...بب...باشه☹️) گربه رفت... من چراغ موبایل رو طرف صدا بردم،دیدم اونننننننننننننن...
خیلههههه خب خیلی ممنون که خوندید😊😊😊😊 اگر خوشتون اومد لایک کنین و حتماً نظر بدید🙂 منتظر باشیدا😉 خداحانگه داررررررر.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 😍💞
اسم اون مرده هم اَلِک بود
سلام.
من که نمیتونم بعد این دوباره قسمت بعد رو بزارم،چون باید زیاد فکر کنم تا داستان خوب بشه و اشکالی نداشته باشه که بخوام تن تن ویرایشش بدم.
و خیلی حساسه قسمت بعد،چون نمیدونم چی بنویسم و خب باید ببینم چه طور خوب میشه،یعنی تفکر کنم.
اگر هولم کنید داستانم خوب نمیشه و مجبور میشم قسمت بعد رو به تأخیر بندازم.
بوققققققققققققققققققققققققق(خالی شدم)اخه چرا کات میکنین یک جای خوب کات کنین اه بوققققققققققققققققق(فکر کردم دیدم خالی نشدم)
راستی تست رو داشت یادم میرفت .
ج چ::: میترسم که بگم ..... فقط 1 بار عاشق شدم و هنوزم پا برجاست .
اسم مرد سیاه پوست مو کچل رو نمد :| ادامه ی شعری که نوشتی رو اینجا میدم : غم رو رو سیاه کنو دستو بزار تو دستم :)
عالی بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ نمیدونم چرا امروز رفتم تو فاز قلب
بعد از صد سال