اینم پارت دو که قول دادم زود بزارم😉❤البته اگه زود منتشر شه😂 و اینکه داستانمون یه کم طولانیه، داستان طولانی که دوست دارین؟😉ها؟🤭💛
از زبان آیو: نشسته بودیم رو تاب و حرف میزدیم. آسو بی هوا گفت: من وسیلهای نداشتم؟ فقط نگاش کردمو حرفی نزدم، خواستم چیزی بگم که مامان صدامون کرد. مامان:آیو؟آسو؟گشنتون نیست شماها؟بیاین دیگه! آیو: اومدیم مامان. از زبان آسو: رفتیمو نشستیم پشت میز. مامان: آسو بشقابتو بده برات غذا بریزم. آسو: ممنون خودم میریزم. &:بدون من غذا میخورین؟ مامان:بدون شما که نمیشه آقای چو😂 آیو: به موقع رسیدی بابا😂. خسته شدم، یعنی قراره همیشه همینطور پیش بره؟ حس میکنم تو یه خلا گیر افتادم. یعنی هیچ راهی وجود نداره؟ آقای چو/بابا: دخترم چرا غذا نمیخوری؟ آسو:(با چند ثانیه مکث خیلی سرد گفتم) دارم میخورم. بابا: امروز ساعت چند وقت دکتر داری؟ آسو:... آیو: ساعت شیش
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
عالیه
از این که میدونی از چه نوع کلماتی و چه موقع استفاده کنی عالیش کرده
مرسی قشنگم که تعریف میکنیو نظر میدی❤
کلا نویسنده ها همه شون همینن کات میکنن سرجایی که حساسه:)
دقیقا😂
حالا جاهای حساسش مونده😂
بل:)
خیلی خوشگله پارت بعدووو بدهههههه
امروز تا فردا میزارمش🥺❤
پارت بعدی گذاشته شد:)
پارت بعدی در حال انتشار:)
تست اخرم در مورد تو هست برو ببین
دیدم عالی بود😂😂😂❤