شروع کردن به دویدن...همه ی بچه ها تشویقشون میکردن و با شور و اشتیاق نگاهشون میکردن..مرینت هم ی گوشه ایستاده بود و انگار کلافه بود نمیخواستم برم اذیتش کنم برای همین پیش میلن نشستم و ب تماشای مسابقه پرداختم{°•°: عررر ننه بسی خستمه و وجدانم نمیدونم کدوم قسمتی از کره زمینه ک بیاد بنویسه و من برم استراحت کنم:/} داشتم ب چیزهایی ک اخیرا اذیتم میکردن فکر میکردم ک با حلقه شدن دستی دور بازوم به خودم اومدم..هققق کاگامی بود.. بی دلیل ازش بدم میومد..{°•°: حس بنده نسبت به کاگامی😂😔}لبخند ساختگیی رو روی لبام نشوندم و بهش نگاه کردم...یک خر تمام عیار بود😂...داشتم ب دلیل نفرتم از این ......{°•°: جای خالی رو با هرکلمه ای ک دوست دارین پر کنین.با تشکر😊😂}فکر میکردم ک یهو..
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
پارت بعددددد
چرا بـــــــــــقیشو نمینویــــــــــــــــــــــسی 😫😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
زنده ای؟ پارت بعدی کوووووووووووووووووووووووووو
حالا اگه پارت بعدی رو گذاشت😑🤦🏻♀️
چرا بقیه ی داستانتو نمینویسی😭؟؟
۶ماهه منتظرم ببینم چی میشه😭😭😭
سلام
عالی بود اجی
مرسی لاوم🤍
فالویی فالوم کن
فالویی