4 اسلاید صحیح/غلط توسط: thv انتشار: 2 سال پیش 210 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید که این پارت کمه وخیلی طول کشید ...پارتهای بعدو زودتر میزارم قول میدم یکی دوپارت تو هفته منتشر کنم امیدوارم خوشتون بیاد💜
*خلاصه ای از پارتهای قبل:پسرا تصمیم گرفتن برای سفر به استرالیا برن وقتی رسیدن به استرالیا فهمیدن که جونگکوک اتاقی رزرو نکرده بود و ناچار شدن آدرس روستایی رو پیدا کنن و عجیب بود که از مردی که آدرس گرفتن بهشون گفته بود که باید پیاده به اونجا برن وقتی میخواستن استراحت کنن تهیونگ چشمش به قبرستونی خورد که روی دوتا از سنگهای قبرش اسم کیم جی هون و پارک سئونگ نوشته شده بود و بعد فهمیدن که کیم جی هون همون پدربزرگ ته هستش اما خود ته تاحالا چیزی درموردش نمیدونسته وکنجاکاو زود که بفهمه چه اتفاقی برای پدربزرگش افتاده زمانی که آلبرت داشت داستان رو برای تهیونگ تعریف میکرد صدای ناله ای از اتاق جیمین اومد وهمه دورش جمع شدن وقتی از خواب پرید هیچی یادش نمیومد و حالش کاملا خوب بود فقط کمی تب کرده بود اما یکدفعه به طرز عجیبی سرش گیج رفت و تب ولرز عجیبی گرفت و مریض شد..زمانی که دکتر هنری رو خبر کردن اومد که جیمین رو معاینه کنه بهش سوپ و دارو دادن اما ذره ای حال جیمین خوب نشد هنری که میدونست چطور باید حال جیمین خوب بشه این موضوع رو با آلبرت درمیون گذاشت و آلبرت فهمید که تنها کسی که میتونه به عمارت بره وآسیبی بهش نرسه و دستور العمل دارو رو پیدا کنه تهیونگه...موضوع رو باهاش درمیون گذاشت و تهیونگ قبول کرد که با جونگکوک به سمت عمارت برن ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه شب بود وهوا مه آلود بود اما به عمارت رسیدن وقتی وارد باغ عمارت شدن به طور عجیبی در عمارت باز شد وارد شدن و جونگکوک تابلوی عجیبی رودید که عکس تهیونگ داخلش بود خود تهیونگ هم تعجب کرد اما میدونست اون شخصی که داخل تابلوعه کسی نیست جز جی هون! رفتن طبقه بالا که اتاق دکتر شخصی عمارت کیم رو پیدا کنن و دستورالعمل رو به هنری برسونن ،،،جونگکوک اتاق رو پیدا کرد اما زمانی که خواست به تهیونگ خبر بده دید اثری از تهیونگ نیست خواست از در خارج بشه که در بطور عجیبی بسته و قفل شد در همون حال تهیونگ هم داخل یکی از اتاقهای عمارت گیر افتاد وچراغ قوه ش به طور عجیبی خاموش شد و جز صدای جی هون هیچی رو نه میدید و نه میشنید بعد از حرفهای عجیب جی هون تهیونگ حالت تهوع بدی گرفت و خواب عجیبی رو دید اون خواب خاطرات پدربزرگش بودن اما عجیب تر از اون دیدن شخصی بود که برادر ناتنی جی هون بیش از حد شبیه به جیمین بود*
_خب دوستان برگردیم به زمان حال_
از زبان جونگ کوک:بعد از کلی تقلا که دیدم در باز نمیشه بیخیال شدم رفتم داخل همه کمد و کشو های اتاق دکتر شخصی عمارت کیم رو گشتم تا اینکه یه برگه تاخورده خیلی قدیمی رو پیدا کردم که روش چیزهای عجیبی نوشته شده بود منکه سردرنمیاوردم اما مطمئن بودم دستور العمل همینه چون برگه دیگه ای پیدا نکردم بعد از چند مین به طور عجیبی در اتاق باز شد مشخص بود که کار تهیونگه ..خیلی عصبی بودم که چرا این شوخی مسخره رو کرده سریع رفتم از اتاق بیرون که دیدم خبری از تهیونگ نیست خیلی عجیب بود دسته در اتاق هارو باز میکردم که ببینم کجاست اما داخل نمیرفتم که دوباره در اتاق بسته نشه اما اونجا هم نبود یهو یادم افتاد که قبل اینکه من برم داخل اتاق دکتر ته اونیکی راهرو صدای قیژه دری اومد شاید اونجا باشه..به اتاق رسیدم و درو باز کردم البته نیمه باز شد چون انگار پشت در ی جسم بود درو بیشتر فشار دادم که دیدم تهیونگ اونجاست اما چرا بیهوشه؟....چندبار صداش زدم که بیدار شد و باحالت منگی نگام کرد___________________________
تهیونگ:وقتی بیدار شدم جونگ کوک رو بالاسرم دیدم هنوز یکم تار میدیدم اما مهم نبود سردرد عجیبی داشتم بعد از چند ثانیه همه چی یادم اومد چرا چرا من ادامه خوابو ندیدم!...جونگ کوک:تهیونگ تو چرا گرفتی خوابیدی؟چرا در اتاقی که رفته بودم رو قفل کردی؟اصن میدونی چقد شوخی نابجایی بود؟...ته:چرا چرت و پرت میگی کار من نبود که....کوک:ینی چی؟....ته:کارپدربزرگم بود....قیافه جونگ کوک حالت پوکری گرفت و بعد چند ثانیه پوزخند عجیبی زد:داداشم من مثل تو خل نیستم.....ته:بیا نگاه کن اصلا چراغ قوه من خاموش شده بود..برگشتم چراغ قوه رو بردارم وقتی دکمه شو زدم در کمال ناباوری روشن شد!!!....ایندفعه دوباره جونگکوک پوزخندی زد به معنی خر خودتی .....ته:باش تو راست میگی...دستور العمل رو پیدا کردی؟...کوک:آره...ته:بیا فعلا بهتره زودتر از اینجا بریم بعدا موضوع رو برات تعریف میکنم.. با عجله از پله های مارپیچی عمارت پایین رفتیم دلم نمیخواست یک دقیقه دیگه بیشتر تو این خراب شده بمونم و خیلی برام عجیب بود که جی هون گفت نباید جیمین رو نجات بدم اما کوک درستور العمل رو پیدا کرد وما داریم سلامت به خونه آلبرت میریم!!!
داشتیم از در عمارت رو به باغ میرفتیم که ناگهانی چشمم به در عمارت افتاد ی نوشته عجیب توجهم رو جالب کرد با دقت بیشتری بهش نگاه کردم نوشته بود*نفرین شده*
منظورش چی بود؟
از عمارت خارج شدیم و توی راه همه چیو برا جونگ کوک تعریف کردم قیافه جدی ای به خودش گرفت....کوک_ینی میگی اون پسر ممکنه پدربزرگ جیمین باشه؟...ته:آره ممکنه...کوک:باشه اما مگه چی شده که جیمین باید اینطور عذاب بکشه؟میگی بیماری هم کار جی هون بوده؟...ته:من نمیدونم واقعا گیج شدم...لنتی نمیشد دو دقیقه دیر تر میومدی من اون خواب لعنتی رو تموم میکردم؟...کوک:ببخشید که من به پدربزرگت نگفتم دو دقیقه دیرتر دراتاقو باز کنه!...
بعد از چند دقیقه به خونه آلبرت رسیدیم وقتی وارد شدیم در کمال ناباوری دیدم جیمین حالش خوبه!!!!
بعد از من جونگ کوک چشمش به جیمین خورد درجا خشکمون زد...جیمین که روبه ما که روی کاناپه نشسته بود با لبخند همیشگیش روبه ما کرد و گفت...جیمین:چیه مگه جن دیدین؟...ته:واقعا عجیب بود چشمم رو چرخوندم به ساعت دیواری ساعت 3:38دقیقه شبو نشون میداد همه خوشحال بودن از خوب شدن حال جیمین چشمم خورد به آلبرت که نگاه نگرانی داشت من و جونگ کوک هنوز تو شوک اتفاق عمارت و خوب شدن ناگهانی حال جیمین بودیم بعد از چند ثانیه جونگ کوک به حرف اومد....کوک:جیمین تو..توحالت خوبه؟...جیمین:آره جونگکوک فقط ببین یکم سرم درد میکنه که دکتر هنری قرص مستکن بهم داد الان خوب میشم...قیافه جونگکوک با دو دقیقه پیشش ذره ای تغییر نکرد بلکه نگران تر شد و با همون حالت پوکرش به فکر مشغول شد و زیر لب گفت:یعنی چی؟......
تهیونگ:نمیشد من باید میفهمیدم موضوع چیه نگاهی به آلبرت انداختم قیافش بیش از حد مضطرب بود با جدیت رفتم سمتش..+البرت میتونم چنددقیقه باهات خصوصی حرف بزنم؟..._اما الان....+خیلی مهمه خواهش میکنم برگشتم به قیافه های متعجبشون نگاه کردم همه تعجب کرده بودن جز آلبرت و هنری که نگرانی توی قیافه هاشون موج میزد...حالا دیگه میدونم آلبرت همه قضیه رو بهم نگفته اما چرا؟مگه توی اون امارت چه اتفاقی افتاده؟....با آلبرت سمت یکی از اتاقها حرکت کردیم رفتم داخل و درو بست +شما به من همه موضوع رو نگفتید....چرا؟..._ تو نباید بفهمی فقط هرچه سریع تر به کره برگردید تا خودتو جیمین رو نجات بدید !!...+آلبرت این حق منه که بدونم!لطفا مثل بچه ها منو نپیچون!وگرنه مجبور میشم برای فهمیدن حقیقت دوباره به اون امارت برگردم!!.....
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
بابا 1 سال پارت بعد رو نذاشتی بابا بزار دیگه
وای خداااا قلبمممم
بلاخره
بعد از یک تابستان و یک زمستان
آمد
بر طبله شادانه بکوبید💃
لطفا زود به زود بزار. یک تابستون مارو تو سردرگمی گزاشتی
😂😂😿
این حقیقت چیست که همه را گرفتار کرده است...
ای پدربزرگ تهیونگ تو را جان هر کسی که دوست داری این بیچاره ها را ول کن و راحت بزار مردیکه چیکارشون داری😤
چیکار شون داره؟ارث باباشه خا😾🤧
ویلای وحشت...
ویلای وحشت...
ولای وحشت؟؟!
باورم نمیشه، یعنی بالاخره thv پارت جدید رو گذاشت؟؟
شهر و چراغون کنین💃
ستاره بارون کنین💃
😂😂💜
هیthv اگه دوباره بری و پیدات نشه من میدونم و تو!!
آجی خیله وقته خبری ازت نیستتتت .اون یکی فیکتو زودباش بنویسسسس
قربونت عزیزم 🥺💜
چشم زود زود میام
اونیکی فیکم با ویلای وحشت گذاشتم تو بررسیه هنوز اجی💕
وایییی عالی بود
مرسی لاولی💜