اریک : با تعجب بهش نگاه کردم. منم همین رو میخواستم ولی چرا حس بدی بهم دست داد؟ گفتم : مطمئنی ؟ گفت : اریک راه من و تو از هم جداست این از همون اول معلوم بود .ملودی : رفتم سر کمد تا یک لباس قدیمی بپوشم که یک چیز براق توجه ام جلب کرد رو به اریک گفتم : راستی قراره امروز یک آهنگ بخونم و یک آهنگم میمونه که میشه آخرین آهنگم اون به صورت کنسرت هست . گفت: باشه . دوباره به اون چیز براق نگاه کردم کشیدمش بیرون . جعبه جواهرات مادرم بود که خالی بود ! من تا حالا داخلش رو نگاه نکردم . یک کلید قدیمی بین وسایل مامانم بود اون رو انداختم تو قفل تا جعبه رو باز کنم. خالی بود ولی یک بغل جعبه ور آمده بود . قیچی رو برداشتم و پاره اش کردم . یک برگه زرد بود بازش کردم . بالاش نوشته بود : وصیت نامه میلدرد میرکیز اینم وصیت نامه ! بالاخره پیداش کردم. سریع برگه رو انداختم تو کیفم و پشت پرده یک لباس سیاه ساده پوشیدم . رو به اریک گفتم : میشه منو برسونی به خیابان پاین؟ گفت : باشه . صداش گرفته بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالییییییییییییییییییی
پارت بعددددددددددد
مرسیییییییی
نوشتم دیگه
عالییییییییییییییییییی
مرسییییییییییی
خیلی خوبهههه
حاجی من هنوز نمیتونن درک کنم داستان من نمیخوام پرنسس باشم رو😐
ینی شخصیتاش خیلی زیادن و واس همین فلا نمیخونمش ببخشید البته بعدا ک یکم تجزیه و تحلیل کردم میخونم🗿
مرسی
خب نخون
ولی دلم میخواد بخونمش ولی نمیتونم تجزیه و تحلیلش کنم🗿
کی پارت 42 میاد ؟
الان میذارم دیروز بعدازظهر نوشتمش ولی چون 3 تا تست ساخته بودم نتونستم بذارم
عالیییییییییییی
❤❤❤❤
زیبا بودددددد
ممنونممممممممم
عالی بودددددد
مرسییییییییی