
اریک : با تعجب بهش نگاه کردم. منم همین رو میخواستم ولی چرا حس بدی بهم دست داد؟ گفتم : مطمئنی ؟ گفت : اریک راه من و تو از هم جداست این از همون اول معلوم بود .ملودی : رفتم سر کمد تا یک لباس قدیمی بپوشم که یک چیز براق توجه ام جلب کرد رو به اریک گفتم : راستی قراره امروز یک آهنگ بخونم و یک آهنگم میمونه که میشه آخرین آهنگم اون به صورت کنسرت هست . گفت: باشه . دوباره به اون چیز براق نگاه کردم کشیدمش بیرون . جعبه جواهرات مادرم بود که خالی بود ! من تا حالا داخلش رو نگاه نکردم . یک کلید قدیمی بین وسایل مامانم بود اون رو انداختم تو قفل تا جعبه رو باز کنم. خالی بود ولی یک بغل جعبه ور آمده بود . قیچی رو برداشتم و پاره اش کردم . یک برگه زرد بود بازش کردم . بالاش نوشته بود : وصیت نامه میلدرد میرکیز اینم وصیت نامه ! بالاخره پیداش کردم. سریع برگه رو انداختم تو کیفم و پشت پرده یک لباس سیاه ساده پوشیدم . رو به اریک گفتم : میشه منو برسونی به خیابان پاین؟ گفت : باشه . صداش گرفته بود.

سوار ماشین شدیم. این دومین روزی بود که صبحانه نخوردم و از مارک و مری خداحافظی نکردم. مارک : مثل همیشه ملودی رفت . به خودم کس و قوسی دادم. گردنبند قلبی که برای الین خریده بودم خاک خورده بود ، انداختمش تو کیفم و لباسام رو عوض کردم. سارا داد زد: مارک ! الین و استیو اومده دنبالت. از پله ها اومدم پایین . استیو همون پسری که چسبیده بود به الین و الین هم ازش خوشش اومده بود. گفتم : پنکیک رو بخورم بعد میرم. سارا گفت : پس بگم بیان .... گفتم : نه ! پنکیک رو سریع خوردم و رفتم سمت در خروجی . خداحافظی کردم. الین گفت : چرا ایتقدر دیر کردی ؟ استیو گفت : شما مایه دار ها خیلی دیر می کنید پسر ! الین گفت : استیو بهش بگو ! استو با لبخند گفت :از امروز من و الین تصمیم ..... ☆سلام استیو ! الین گفت : اوه رز ! رز د.و.س.ت د.خ.ت.ر قبلی استیو بود . استیو ولش کرد ولی اون ول کن نبود ! الین گفت : چیزی شده ؟ استیو گفت : تو جز تعقیب کردن من کاری نداری ؟آروم گفتم : شما دو تا برید مدرسه منم با رز میرم. استیو گفت : مرسی داداش ! رفتم سمت رز و گفتم : بیا از این طرف بریم! ☆ باشه با ناراحتی قبول کرد.(عکس رز)

(عکس استیو ) گفت : فکر نکنم تو ع.ا.ش.ق.م باشی ! گفتم : من ع.ا.ش.ق الین هستم ! گفت : منم استیو ! البنه من بی ارزش بودم . بهم نگاه کردیم و لبخندی کوتاه زدیم. گفتم : ولی احساس اونا فرق داره ، بعدشم تو ارزشمند بودی ! اون لایقت نبود .گفت : اون واقعا منو دوست داشت !هنزفری رو از کیفش در آورد و گفت : گوش میدی؟ گفتم : چی ؟ گفت : فعلا قفلیم رو آهنگ وانمود از ملودی میرکیز هست . گفتم : آهنگ خواهرم ؟ گفت : پس واقعا خواهرته؟ گفتم: این کی منتشر شد؟ گفت : دیشب گفتم : گوش میدم. صدای خواهرم برام آرامش بخش بود . یک دفعه احساس کردم یک قطره آب ریخت روم. داشت بارون می گرفت . رز گفت : باید بدویم؟ گفتم : شاید ! گفت : میای دست های هم رو بگیریم ؟ من از بارون متنفرم . گفتم : منم متنفرم . تو چشم های هر دوتامون یک برق احساس می شد . دستش رو محکم گرفتم و شروع کردیم یه دویدن . الین : از اونور خیابان یک دفعه رز و مارک رو دیدم خواستم براشون دست تکون بدم که استیو گفت : اون چرا با رز گرم گرفته ؟ گفتم : مشکلی داری ؟ گفت :نه ع.ز.ی.ز.م . ولی من مشکل داشتم وقتی مارک دست رز رو گرفت احساس کردم واقعا ع.ا.ش.ق.ش.م ولی اگه ع.ا.ش.ق اون بودم استیو چی بود ؟
مارک : وقتی به مدرسه رسیدیم نفس نفس می زدیم. رز گفت :میای برگشتنی هم باهم بریم؟ گفتم: حتما . من دیگه باید برم . گفت : ای کاش به جای اینکه 9B کلاس 9A بودم ! گفتم : بی خیال بعدا می بینمت . گفت : به همچنین . واد کلاس شدم. الین و استیو رسیده بودن . استیو پرسید : معلوم هست داری چیکار میکنی ؟ با رز والستیا گرم گرفتی ؟ گفتم :من میدونم چیکار میکنم بعدشم رز والستیا مشکلش چیه؟ گفت : اون دختره دیوونه است . گفتم : چه جالب اگه دیوونه است چرا اومدی با یکی دیوونه تر دوست شدی ؟ و با دست الین رو نشون دادم. استیو با خشم گفت :دیوونه خودتی، صدامون اینقدر بلند بود که کلاس های دیگه هم جمع شدند . رز اومد جلو تر از همه . استیو پرید روم و محکم شروع کرد به زدن من . همه با یک فریاد می گفتند : استیو برنده تویی! استیو خیلی محبوب بود ولی من امروز متلاشیش می کردم. الین : با خشم به رز نگاه کردم و بعد پوزخند زدم و گفتم : همش تقصیر تو هست ! و دست به سینه بهش نگاه کردم. مارک : من و استیو هر دو خونی بودیم و لباسامون پاره بود . € اینجا چه خبره ؟ ناظم بود ! اومد یقه من و استیو رو گرفت و گفت : هر دو دفتر مدیر !
ملودی : تو ماشین به سمت مقصد بودیم که تلفنم زنگ خورد :♡ بله بفرمایید ؟€خانم میرکیز ؟ ♡ بله خودم هستم €من از مدرسه برادرتان زنگ میزنم ایشون دعوا کردند♡چی ؟مارک ؟ € بله با استیو توکالیس دعوا داشتند . ♡ من الان میام مدرسه ، تلفن رو قطع کردم و به جان گفتم : برو سمت مدرسه مارک ₩چشم خانم. اریک پرسید :چیزی شده ؟ گفتم : مارک با کسی به اسم استیو توکالیس دعوا کرده! گفت : استیو توکالیس ؟ خب این کار منم هست . پدرش نوکر منه ! گفتم : نوکر ؟ گفت : اگه من فقط بگم نابود کل مجموعه اش نابود میشه . گفتم : اریک نمیخواد بخاطر یک دعوا یک شرکت رو به باد بدی ! گفت : اون برادرزنم هست ! گفتم : مسخره ! گفت : تو الان بخاطر قدرت همسر خوشحال نیستی ؟ گفتم : من الان خوشحالم ! اینقدر که میخوام خفه ات کنم .جان جلو مدرسه ایستاد . با اریک پیاده شدیم و وارد مدرسه شدیم. بچه ها تو حیاط بودند و با انگشت ما رو نشون می دادند ، زمزمه هاشون رو می شنیدم : زوج رستر ..... بخاطر مارک اومدند ؟....میگن رستر ها از توکالیس ها قوی تر هستند !..... به نظرت چی میشه ؟..... ولی این اریک رستر هم خوشتیپ هست !......ملودی هم شبیه فرشته هاست ! اریک زمزمه کرد : از دست این بچه ها گفتم : نه اینکه خودت اینجوری نبودی ! ☆ خانم و آقای رستر لطفا صبر کنید ! روی پاشنه چرخیدم. یک دختر خوشگل مو قهوه ای جلوم ایستاده بود . اریک گفت : چیزی شده دختر کوچولو ؟ پاش رو لگد کردم . دختر گفت :قبل از قضاوت مارک باید حرف های منم بشنوید!
انچه خواهید خواند : ممنون .....دیوونه شدی ...... من غ.ل.ظ کردم!.... ونکوب ؟.....از خودت خجالت بکش !...... انقدر خواهش کردند .....حالت بهتره ؟......من خیلی خیلی خیلی متاسفم......دیرم شد !
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییییی
پارت بعددددددددددد
مرسیییییییی
نوشتم دیگه
عالییییییییییییییییییی
مرسییییییییییی
خیلی خوبهههه
حاجی من هنوز نمیتونن درک کنم داستان من نمیخوام پرنسس باشم رو😐
ینی شخصیتاش خیلی زیادن و واس همین فلا نمیخونمش ببخشید البته بعدا ک یکم تجزیه و تحلیل کردم میخونم🗿
مرسی
خب نخون
ولی دلم میخواد بخونمش ولی نمیتونم تجزیه و تحلیلش کنم🗿
کی پارت 42 میاد ؟
الان میذارم دیروز بعدازظهر نوشتمش ولی چون 3 تا تست ساخته بودم نتونستم بذارم
عالیییییییییییی
❤❤❤❤
زیبا بودددددد
ممنونممممممممم
عالی بودددددد
مرسییییییییی