°عاشقی در مسابقه زیر زمینی°آخر

ناظر چیز بدی نداره💜

خب این داستان هم تموم شد و به احتمال ۵۰ درصد دیگه به تستچی نخواهم اومد.خیلی ممنون از کسایی که تا اخرین پارت همراهم بودن و از من حمایت کردن.هیچ وقت این لطفتونو فراموش نمیکنم.خیلی دوستون دارم💜

صدای کلید در اومد. +اومدی _آره(لبخند) +میشه قبل از اینکه به مسابقه بریم یه سر به پدرم بزنم؟‌....جونگ کوک صورت ا٫ت و قاب میکنه... _فراموشش کن ا٫ت +لطفا! _قول بده که آخرین باره +قول میدم.(لبخند)من برم لباس بپوشم. پدر ا٫ت:زنگ در زده شد ÷خدمتکار برو ببین کیه &چشم.....&ا٫ت تویی؟(تعجب) +سلام _سلام(جدی) ÷پس این همه مدت با این پسره بودی. +من نه برای دعوا اومدم و نه اومدم که اینجا دوباره زندگی کنم.فقط اومدم بگم که دیگه همه چی تموم شد. ÷داری درباره چی حرف میزنی؟ +شرط بندی ÷پس می دونی(پوزخند) +آره می دونم و اینم میدونم که تو با پدرش شرط بستی نه پسرش! پسرش یکی دیگه رو دوست داره و خودش هم بهم گفت. _بریم؟(لبخند) +بریم(لبخند) (تو ماشین) _اگر ازت یه چیزی درخواست کنم قبول میکنی؟

+مهم اینه که اون چی باشه _امشب میفهمی....رسدیم به مسابقه زیر زمینی. +استرس تموم وجودم و گرفته. _خبر خوب بهت بدم.امشب حریفت یه دختره نه پسر(لبخند) +واقعا!؟ _آره،من نمیزارم تو با پسرا مسابقه بدی (خنده).....زنگ شروع مسابقه رو زدن. داور:ریئس بفرماید رو این صندلی بشینید....از زبون ا٫ت:ریئس اینجا جونگ کوک بود! داور=شروع کنید.....طبق تکنیک ها جلو رفتم بعد از ۱۵ دقیقه دختره بی هوش شد ....+من بردم؟(بغض)صدای تشویق بیننده ها به گوشم می رسید!که با صدای جونگ کوک قطع شد._دست نزنید....از زبون ا٫ت=جونگ کوک جلوم زانو زد و انگشتری رو در آورد. _آیا این بانوی زیبا حاضره با من ازدواج کنه؟ +..... _آیا حاضره که جلوی این بیننده ها بهم جواب بله رو بده؟ +ب بله(بغض)..جونگ کوک بلند شد و ا٫ت و بوسید.صدای تشویق ها شعله گرفت. عاشقی در مسابقه زیر زمینی . پایان

امیدوارم لذت برده باشید💜