7 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mari انتشار: 2 سال پیش 196 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
علامت ها: آدرین:£ مرینت:& نینو:÷ آلیا: × لایلا:℅جونیور:+ زویی:# لوکا:$ سابین:* گاکامی:¶ کلویی:€ تام:√ خانم بوستیه:^ سابرینا:® جولیکا:@ الکس:° گابریل:~ رز:∆ آقای داماکلیس:¢ ناتالی:°
لطفا حمایت کنید ⛅️🍓
P 2
✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
میخواستم برم تو اتاق که بابام اومد سمتم و بهم گفت:
√: عزیزم شبیه یه تیکه ماه شدی!!!
یکم برام غیر منتظره بود که بابام اینو بهم گفت، اخه معمولا سرش شلوغه و تو اتاق کارش هست و داره رو کارای شرکت تبلیغاتی کار میکنه بابام کارمند اونجاست، اما بهرحال خوشحال شدم که بابام بالاخره برام وقت گذاشت، از بچگی ارزوم این بود که با پدرم صمیمی تر شم.
&: ممنونم بابا.
نگاهمو ازش برگردوندم تا برم تو اتاق خوابم که بابام گونم رو بوسید و بهم گفت:
√: شب بخیر عزیزم!
از این کار پدرم خیلی خیلی تعجب کردم معمولا سرد و مشغوله اما با این حال بهش گفتم:
&:ممنون بابا!!!
رفتم تو اتاق و روی تخت دراز کشیدم، خیلی خیلی خوشحال بودم، دستم و دراز کردم به سمت چراغ خوابم و خاموشش کردم. کم مونده خوابم ببره که یادم افتاد هنوز تکلیفمو ننوشتم!!!!!! از تخت خوابم جدا شدم و چراغ مطالعه ــم رو روشن کردم، دفترمو برداشتم و مدادم و از جامدادی در اوردم. شروع کردم به نوشتن، آخه من چقدر خنگمممم؟؟؟؟!!!! اینقدر وقت داشتم و ننوشمشون آخه باید الان یادم بیاد!!!!!!
چندین ساعت گذشت و بلخره تمومش کردم چشام از خستگی زیاد، سوخته بود و درد میکرد بدون اینکه چراغ مطالعه رو خاموش کنم رفتم خودمو رو تخت انداختم و نفهمیدم چی شد که خوابم برد
. . .
یه صدای آزاردهنده ای از خواب بیدارم کرد
صدای آلارم ساعت بود. با چشمایی خمار دست چپمو بلند کردم و خاموشش کردم.
در حالت دراز کشیده یکم دورو برم نگاه کردم و به خودم گفتم حالا که با دو دقیقه قرار نیس که فرج بشه!!!
دو دقیقه دیگه میخوابم و سریع پا میشم.
تو خواب عمیقی بودم که با یه صحنه وحشتناک از خوابم بیدار شدم!!!!
خواب دیدم که از یه دره برزگ خودمو پرت کردم و افتادم وقتی داشتم از دره میفتادم توی آب از خواب پریدم!!!!
یه چند دقیقه ای به داشتم به تصویرای خوابم فکر میکردم که یادم اومد من مدرسه دارم!!!!!!!
بهبه سرعت نور از تختم جدا شدم، نگاهم رو به زمین دوختنم تا جای دمپایی روفرشیم و پیدا کنم پاهام رو تو دمپایی هام گذاشتم و با خستگی رفتم سمت آینه ی اتاقم و موهامو شونه کردم که مامانم صدام زد:
*: عزیزم سریع بیا پایین صبحونه بخور!!!
با صدای خسته و خوابالود جواب دادم:
&: باشه مامان الان میام!!!!
بعد از اینکه موهامو با کش بستم رفتم و در اتاقمو باز کردم و از پله های اتاقم اومدم پایین و با مامانم رو به رو شدم و بهش سلام و صبح بخیر گفتم و به طرف میز ناهار خوری رفتم، نشستم روی یکی از صندلیا میز ناهار خوریمون، میشه گفت بزرگه ده تا صندلی داره، البته فقط از 3 تاش استفاده میکنیم و بقیه صندلیاشم میزاریم تو انباری تا فضای خونه رو اشغال نکنه، این در واقع ایده مزخرف مامانمه خونمون نزدیک 1000 متره اونوقت هفتا دونه صندلی قراره خونرو اشغال کنه!!!! خونه که چه عرض کنم بهتره بگم ویلا از بس بزرگه بعضی وقتا فاز مامانمو درک نمیکنم!! 😐😐
(منظورش از ویلا اینه که به اندازه ی یه ویلا بزرگه وگرنه اینا توی برج زندگی میکنن)
داشتم واسه خودم غر غر میکردم که با صدای مامانم به خودم اومدم.
*: مارینت!!!
با حواس پرتی گفتم
&: ب بله مامان؟؟
*: نزدیک 3 ساعته دارم صدات میکنما!!!! کجایی؟؟؟؟!
تازه با حرفش فهمیدم چقدر غرق افکارم شده بودم!
&: همینجام فقط مثل اینکه یکم تو فکر فرو رفته بودم!^^
*: آهااا داشتی به چیز خاصی فکر میکردی و من مزاحم شدم؟
&: نه بابا چیز خاصی نبود!
راستی چیکارم داشتی صدام میکردی؟!!
*: اوه میخواستم درباره دلیلی که لایلا میخواد اینجا بمونه حرف بزنم.
با حرف مامانم دهنم وا موندد اصلا یادم نبودددد
&: اووههه اصلا یادممم نبود!!!!!!!!!
بگو بگوووو ببینم قضیه از چه قراره؟؟؟؟!!!!!!!!!!
*: مارینت حالا لازم نیست اینقدر جیغ بکشی الان میگم دیگه😂!!!
&: خب زودتر بگو دیگهه!!!!!!!!!
*: خیلی خب
لایلا میخواد اینجا بمونه چون مامان باباش دارن از نیویورک برمیگردن پاریس!!!
و چون خیلی طول میکشه حتی نصف مال و اموالشون بیارن قراره 3 سال بمونه!! ^^
حرفی که مامانم زد برام قابل درک بود اما مگه مال و اموالشون چقدره که 3 سال طول میکشه؟؟؟؟!!!!!!
از مامانم پرسیدم:
&: مگه دارایی شون چقدره میخواد سه سال بمونه اینجا؟؟؟!!!
*: آمار دقیقشو نمیدونم اما هرچیه زیاده!!
اوه اوه یادم رفت بگم خانوادش بعد از 2 سال میان پس کلا 1 سال طول میکشه اوردن دارایی شون!!!
&: حالا شغلشون چیه؟؟!
*: طراح لباس!
حالا برام قابل درک شد چرا اینقدر پولدارن!
&: حالا برندشون ضایع نیست که؟؟
*: برند گوچی!!!! (اسم دیگه ای به ذهنم نرسید به مولا!!!😂😐💔)
با حرفی که مامانم زد تکه نونی که داشتم میخوردم تو گلوم موند و باعث شد سرفم بگیره!!!!!
*: چیشد مارینت خوبی؟؟؟!!!
با تکه ای که توی گلوم مونده بود نمیتونستم صحبت کنم بخاطر همین دستم و به نشونه ی آره خوبم بالا بردم و به سرفه کردنم ادامه دادم!!
مامانم از صندلی پاشد و رفت از یخچال پارچ آب یچ و از کشوی کابینت یه لیوان شیشه ای برداشت و از پارچ واستم آب ریخت و داد به دستم منم بدون معطلی از دستش گرفتم و تا ته لیوان، آبش رو نوشیدم سرفم کمتر شده بود بعد از چند دقیقه که بهتر شدم، مامانم با چشمایی معصوم و نگران بهم گفت:
*: چی شد سرفت گرفته آخه؟؟!!
&:چی شد سرفم گرفت؟؟؟؟!!!!!!
یعنی نمیدونی چی شد؟؟؟؟؟ مگه برند گوچی و نمیشناسییییی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
*: نه مگه باید هر برند متفرقه رو بشناسم؟؟؟؟؟؟
با چشمای گرد به مامانم گفتم:
&: متفرقه؟؟؟؟؟؛!!!!!!
تو الان گفتی گوچی متفرق ــست؟؟؟؟؟؟!!!!!!
گوچی جز بهترین برند های دنیاستتتت!!!!
*: چی؟؟؟ واقعا پس من چرا نمیشناختمش؟؟؟؟؟
&: نمیدونم والا این دیگه مشکل خودته!!!!!!
*: خب بیخیال مگه اونا خیلی پولدار باشن چیش به ما میرسه؟؟!!!!
بیا فقط غذامونو بخوریم بابا!!!!
-به حرف مامانم خیلی فکر کردم، راست میگفت!!
چرا الکی حرس اونو خوردم و اینقدر سر مامانم جیغ کشیدم که چی؟؟؟؟
آخر سر گلوی خودم ترکید!!!!!!!
میل به صبحونه نداشتم به خاطر همین به مامانم گفتم:
&: مامان من حوصله ندارم غذا بخورم میرم دندونامو مسواک بزنم.
*: خیلی خب.
از قیافه و صدای گرفته ی مامانم معلوم بود ناراحته و اونم مثل من بی میله.
بدون اهمیت بهش رفتم سمت دستشویی و خمیر دندون و مسواکمو برداشتم، خمیر دندون و ریختم روی مسواک و با دقت دندونا بدون اینکه به چیزی فکر کنم مسواک زدم.
داشتم مسواک میزدم که بی اختیار یاد لایلا افتادم و دوباره حالم بد شد
آخه چرا انقدر من بد شانسم؟!
باید حتما لایلا یادم میومد و روزم خراب میشد؟
وقتی کارم تو دستشویی تموم شد، درو بستم و اومدم بیرون. یه نگاهی به ساعت مچی روی دستم کردم ساعت 11:01 دقیقه بود هنوز کلی وقت داشتم برای حاضر شدن. رفتم سمت پله های اتاق خوابم و از پله ها رفتم بالا و به در رسیدم دست گیره ی سرد درو فشار دادم و در اتاق خواب و باز کردم که باعث شد دستای گرمم سرد بشن.
آروم و آهسته راه میرفتم اتاق طوری ساکت بود که صدای کفشهام کل اتاقو گرفته بود. به سمت کمد چوبی لباسام رفتم و یه لباس انتخاب کردم توی آینه ی قدی اتاق خواب خودم و با اون لباس تصور کردم و پوشیدمش یه تیشرت مشکی که روش طرح قلبی سفید با یه شرتک لی پوشیدم و یه کتونی مشکی سفید و یه گردنبند صلیب و یه کمر بند سیاه برای شرتکم:)
تیپم نسبتا خوب بود (مدل موهای همیشگی مارینتو در نظر بگیرین)
چندین بار جلوی آینه واسه خودم ژست گرفتم بعد از چندین ثانیه به خودم اومدم و از حواس پرتیم دست کشیدم. کیف مدرسه و برداشتم و یه بار دیگه کتابای تو شو چکش کردم تا مطمئن بشم همچی سر جاشه. به سمت در دویدم و دستگیره رو باز کردم از پله ها رفتم پایین و به هال رسیدم مامانم و روی صندلی و میزش که دقیقا بغل کتابخونه ی خونمون بود دیدم که سرگرم کتاب خوندنه مامانم معمولا به رمانای عاشقانه علاقه منده و بعضی وقتا میبینم که سر تیکه های غمگین رمانهاش گریه ــش میگیره! واقعیش تحمل گریه کردناشو ندارم و وقتی اونو توی اون وضع میدیدم منم باهاش گریم میکردم.
در حالی که نگاش میکردم با خودم حرف میزدم که اون متوجه سنگینی نگاهم توی چشماش شد و با نگاه کردنش بهم نگاهمو ازش برگردوندم و جلوم نگاه کردم و صاف و مستقیم راه خودمو ادامه دادم
به در خروجی رسیدم در خونه رورو به آرومی بستم تا مزاحم خوندن مامانم نشم. دکمه آسانسور زدم تا بیاد طبقه ای که ما توش زندگی میکنیم.
چه عجب بلخره درستش کردن مثل اون دفعه قرار نیست با پله اینور و اونور برم و جونم بالا بیاد!!!
آسانسور رسید درش رو باز کردم و رفتم توش دکمه پارکینگ و زدم و منتظر موندم تا برسه به پارکینگ وقتی رسید از آسانسور اومدم بیرون و رفتم از آخرین پله ها پایین اومدم، با سئیچ، (به احتمال زیاد غلط نوشتم) مامانم و ماشینش و روشن کردم درش و باز کردم و یکمی پول از توش برداشتم تا بتونم تاکسی بگیرم(لابد فکر کردین مارینت میخواد رانندگی کنه😂) وقتی پول و برداشتم در ماشین و محکم بستم طوری که صداش کل پارکینگ و فرا گرفت وقتی میخواستم با سئیچ در ماشین قفل کنم احساس کردم کردم یکی پشتم وایساده!!!!!😨
و از سایه ای روی زمین ازش افتاده بود میشدمیشد فهمید یه مرده و یه جک ماشین هم دستشه از ترس زبونم بند اومده بود!!!!!
سرم رو با ترس و احتیاط چرخوندم که ببینم کی پشت سرم ــه، همسایه بغلیمون بود!
وقتی فهمیدم یه نفس عمیق کشیدم و سلام دادم
همسایه: سلام شما دختر آقای دوپن هستین؟
با خودم گفتم آخه اون برای چی داره این سوال و ازم میپرسه؟؟!
&: بله چطور؟!
همسایه: هیچی فقط میخواستم بپرسم پدرتون هستن تا توی تعمیر ماشین کمکم کنن؟؟
آخه ماشینم خراب شده و کارم فوریه امروز برای یه جلسه مهم کاری هست باید برم شرکت و داره دیر میشه!
حالا اگه زحمت میشه لازم نیست از کارشون بزنن بیان اینجا!
_ عجب پرویی ــه!
انگاری همه بیکارن بیان ماشین اینو تعمیر کنن!
تازه فهمیدم چرا جک ماشین دستشه!
(″ _ ″این برای وقتی هستش که کاراکترا دارن با خودشون حرف میزنن)
با قاطعیت گفتم:
&: پدرم خودش مثل شما کار داره و الانم داخل شرکت هست و نمیتونه بیاد.
اینو گفتم و رفتم، میشد سنگینی نگاه همسایه رو که از پشت بهم زل زده رو حس کنم، معلومه داره آتیش میگیره حقشه! مرتیکه ی از خود راضی!
از پارکینگ خارج شدم و با ریموت کرکره ی برقی ــه جلوم رو باز کردم و خارج شدم. یه چند تا خیابون و رد کردم و بلخره یه تاکسی گیرم اومد در تاکسی و باز کردم و نشستم توش و آدرس مدرسه رو بهش گفتم. وقتی توی تاکسی بودم داشتم به مناظر دقت میکردم که نفهمیدم چی شد که خوابم برد.... با صدای راننده که گفت ″خانم رسیدیم″ بیدار شدم کمی درو برم و نگاه کردم، از راننده تشکر کردم و پول کرایه رو دادم بهش و از ماشین پیاده شدم.
جلوی در ورودی مدرسه پارک کرده بود! پس کارم راحت تر شده بود! از ورودی اومدم داخل حیاط که احساس کردم دو تا دست جلوی چشمام و پوشونده،
و صدای کسی که چشمام و پوشونده گفت:
حدس بزم من کیم؟؟!
(گایز حالا شاید فکر کنید ژانر رمان مدرسه ای هست اما باید بهتون بگم که میشه گفت کلا ⅓ رمان قراره مدرسه ای باشه بعد از فارغ تحصیل شدنشون قراره ژانر یکم تغییر کنه اینو برای کسایی گفتم که از ژانر مدرسه ای خوششون نمیاد و کسایی هم که ژانر مدرسه ای دوست دارن نگران نباشن حالا حالاها اینا تو مدرسه هستن😂💖)
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالییییییییییییییی عالییییییییییییییی
چطورررر میتونیم اینوووو جبرانننننن کنم من؟؟؟؟؟؟😭😭😭😭😭😭😭
من یه مدت واسه ی اسباب کشی تو تستچی نبودم. بخاطر اینکه خانوادم باید بخاطر اسباب کشی مودم خونمون و از پریز میکشیدن و اینترنت در دسترسم نبود.
نمیدونم چطور باید معذرت خواهی کنممم
بخاطر اینکه به تستات سر نزدم!!!😭😭
فقط میتونستم یه چند دقیقه با اینترنت روزانم برم تو تستچی که بخاطر اینکه آخرای نتم بود خیلی نمیتونستم تو تستچی باشم یه چند ثانیه میشد استفاده کنم و دوباره قط میشد.. 😞
باور کن اصلااااا مهم نیستتت😭😭❤🔥من همينطوري بهت خیلی مدیونم به خاطر حمایت های فوق العادت
حدس میزدم کار داشته باشی
😭😍❤🔥
چرا من ندیدم این پارت اومدههههههه😭😭😭😭
عررررررررررررررررررررررررررررر عالییییییییییییییی
عالییییییییی
مایل به بک جاست عه فرند؟ 🌝💕
عالی
ببخشید دستم رفت آنفالوت کردم 😓
اشکال نداره عزیزم💖
عالیی بود🫐🙃
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه میشه به داستان منم سر بزنی؟
من ک همش دارم ب داستانات سر میزنم ک .. 😐💕