

مرینت : تیکی چرا من نمیتونم به عشقم برسم منکه این همه سعی کردم تمام تلاشم رو کردم شاید حق با استاد فو انگار هر چقدرم تلاش کنی دنیا همیشه اونجوری که میخوای نمیچرخهتیکی : نه مرینت منظور استاد این نبودمرینت : اما...تیکی : درسته اما نه اینکه تو به عشقت نخواهی رسید حتی خود استاد هم که همچین فکری میکرد آخر به عشقش رسید تو هم هیچ وقت نباید نا امید بشی مرینت : باشه تیکی حق با توعهتیکی : آفرین دخترمرینت تیکی رو بوس میکنه و میخوابه فردا صبح میره مدرسه مرینت : من باید بهش بگم بلاخره میگم میگم آلیا: چی داری میگی مرینت حالت خوبه؟!

مرینت : راستش آلیا تصمیم گرفتم بلخره بدون لکنت انجامش بدم اما هرکار میکنم نمیشه آلیا : تنها کاری که باید بکنی اینکه به خودت اعتماد کنی و به هیچ چیز دیگه فکر نکنی و صادقانه حرف بزنی مرینت : راست میگی اما چرا هیچ وقت نمیتونم آلیا: تو میتونی دختر فقط به خودت اعتماد داشته باش همین زنگ تفریح میخوره.مرینت : آااادرین صبر کن کاکارت دارم آدرین : چیزی شده مرینت!!مرینت راستش میخواستم پگم یعنی بگم تیکی یواشکی میگه آروم باش مرینت نفس عمیق بکش مرینت یک نفس عمیق میکشه و چشماش رو میبنده و میگه من عااااااشقتم آدرین: چیییییییییی!!!!

مرینت : میدونم از من متفر شدی نباید اینو میگفتم من دیگه میرم😭😭نه مرینت اینطور نیست اما یاد یک نفر افتادم که مثل تو میگفت نمیتونه راحت عشقش رو بیان کنه مرینت : اعا منظورت رو نمیفهمم اما تو حسست بهههه من چیه🤔😨آدرین : هیچی ولش کن راستش منم ااااا منم بهت تا فردا خبر میدم آخه اول باید در مورد یک چیزی مطمئن بشم مرینت : آها ( با احساس غمگین و صدای گرفته)😰

ادامه در قسمت بعد ... برای قسمت بعد زیر همین پست سه تا کامنت میخوام😍🤩
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بد بود خوب بود ببخشیدددددد عالیییی بودپددازیدنپلبر🌝🎈✨✨✨✨✨
مرسی ♥♡
عالی
♥
عالییییییییی
مرسی ♥
یادم رفته بود لایک و کامنت بزارم واگرنه خونده بودم
اهان خوندمش عالییییییییییییییی
به نظرتون چه روزایی داستانو بنویسم؟؟
روزای زوج همراهش جمعه ها
💕🌺💞❣️
خیلی کیون بود منتظرم ولی کشش بده💞
این داستان 10 پارت هست
ولی یه داستان دیگه هم دارم که بعد تموم شدن این داستان اونو مینویسم
باشه عزیزم
خیلی خوب بودد
ممنون