فلورا :به دست های نانسی چشم دوختم. گفتم : تو ....چطور تونستی ؟ نزدیک پنجره رفت و بیرون رو نگاه کرد . جواب داد :فکر کردی فقط تو عقل داری ؟! فلش بک به روز دیدار نانسی و لیویس -------> نانسی :به منطقه فقیرنشین امپراطوری رفتم تا شاید یکم جادو سیاه گیر بیارم . اون استاد ا.ح.م.ق جادو سیاه گول قیافه ام رو خورد و بعد بدنم رو پر از جادو سیاه کرد . از اون خونه کلنگی خارج شدم و تصمیم گرفتم و به عمارت برگردم اکنون تنها صاحب اون خونه من بودم. که نورا رو دیدم ! با عجله به سمت یک کوچه می رفتم . دنبالش رفتم و حرفاش رو شنیدم .همون موقع به زیر گردنیند یک نور قرمز دیدم پس اون بال آتش بود . حالا که جادو سیاه داشتم همه چیز راحت تر بود . به کمک جادو نیرو بال آتش رو گرفتم و از اونجا فرار کردم. اونا فکر می کردند از قبل دزدیده شده به یک دلیل چون اون پشت گردنبند پنهان شده بود. سعی کردم از جادوم استفاده کنم و با دیدن شعله های قرمز و سوزان لبخند کوتاهی زدم وقتش بود انتقامم رو از فلورا رایسان بگیرم. پایان فلش بک -------->با ناباوری بهم نگاه می کرد . گفتم : امشب قراره بسوزی !
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالییییی بود
میشه یه مرگ خیلی دردناک و خیلی وحشتناک برلی نانسی بزاری همین طور راحت نکشتش با درد بمیره
حالا پارت بعد که منتشر شده و 48 تو بررسی هست
آره متوجه شدم تازه گوشی رسیده به دستم متوجه نشدم 😂
عالییی
ج.چ: هعی...اره ولی خب چیکا میشه کرد هر داستانی ی پایانی داره
مرسییی
حالا دلتنگ شدید بیاین دوباره بخوانید
همین کارو میکنم😂
عالییییی
چه پروف کیوتی اجی🌺
مرسییی
ممنون آجی جونم ❤
عررر عالیییی بود چرا داره تمومم میشههههه نهههه
مرسییی
قرار نبود که تا آخر دنیا ادامه اش بدم
جعررر ولی انقدر زود نههه
عالی بوددددد
مرسیییییی
عالی بود 😍
مرسی❤❤
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
اگه شاد تموم شه نه ولی اگه غمگین تموم شه شاید
مرسییییی
نظرسنجی کردم خیلی وقت پیش قرار شد شاد تموم شه دیگه 😐