
فلورا :به دست های نانسی چشم دوختم. گفتم : تو ....چطور تونستی ؟ نزدیک پنجره رفت و بیرون رو نگاه کرد . جواب داد :فکر کردی فقط تو عقل داری ؟! فلش بک به روز دیدار نانسی و لیویس -------> نانسی :به منطقه فقیرنشین امپراطوری رفتم تا شاید یکم جادو سیاه گیر بیارم . اون استاد ا.ح.م.ق جادو سیاه گول قیافه ام رو خورد و بعد بدنم رو پر از جادو سیاه کرد . از اون خونه کلنگی خارج شدم و تصمیم گرفتم و به عمارت برگردم اکنون تنها صاحب اون خونه من بودم. که نورا رو دیدم ! با عجله به سمت یک کوچه می رفتم . دنبالش رفتم و حرفاش رو شنیدم .همون موقع به زیر گردنیند یک نور قرمز دیدم پس اون بال آتش بود . حالا که جادو سیاه داشتم همه چیز راحت تر بود . به کمک جادو نیرو بال آتش رو گرفتم و از اونجا فرار کردم. اونا فکر می کردند از قبل دزدیده شده به یک دلیل چون اون پشت گردنبند پنهان شده بود. سعی کردم از جادوم استفاده کنم و با دیدن شعله های قرمز و سوزان لبخند کوتاهی زدم وقتش بود انتقامم رو از فلورا رایسان بگیرم. پایان فلش بک -------->با ناباوری بهم نگاه می کرد . گفتم : امشب قراره بسوزی !
فلورا : شروع کرد نوک انگشت هاش تاب دادن و شعله رو به پرده زد . گفتم : داری چیکار می کنی ؟ به اسنو اشاره کردم. اسنو بوک رو به دندون گرفت و از اونجا دور شد. نانسی با لبخند احمقانه ای گفت : آخی ! گرگ کوچولو با کتاب فرار کرد ! از آخرین روز زندگیت لذت ببر . دستاش رو دوباره تاب داد و از شعله های آتش درون دستش یک شلاق ساخت . شلاق آتشین که می تونستم ازش جادو بسیار زیاد و غیرقابل تحمل رو دریافت کنم. شمشیرم رو از دیوار برداشتم و گفتم : شاید این نبرد نهایی هست ! و جادوم رو با شمشیرم تقسیم کردم. نانسی گفت : اوه ! جالب شد . شلاق رو تاب داد و سعی کرد به موهام بزنه ولی جای خالی دادم و با سر شمشیر خنثی کردمش. سر شمشیرم یکم زیاد شد اون با هر حمله مقدار زیادی جادو سیاه آزاد میکنه در نتیجه اینجا قراره بدجور مسموم و کثیف بشه ! گفت : همه توانت در دفاع هست ؟ قهقهه گوش خراشی سر داد . شمشیر رو گرفتم جلو شلاقش و گفتم :نه در این حد نیست !
آلفی : امپراطور و کایدن در حال رفتن بودند . تعظیم کردیم. امپراطور گفت :فردا به میدان جنگ برمیگردید و ابن آخرین باره چون ما برنده میشیم . گفتم : دوست دارم زودتر خون دشمنان رو بریزم . €آاااااااااااااااااااا! یک خدمتکار داشت جیغ میزد . گفتم : اتفاقی افتاده ؟ گفت : اتاق بانو فلورا ! به اتاق خواهرم نگاه کردم. سیاه شده بود و داشت...... می سوخت ؟!! گفتم: چرا هرچی بلا هست باید سر فلورا بیاد ؟ ~عالیجناب موضوع بدتر هست یک دیوار محافظتی برای اتاق بانو فلورا درست شده که کسی نمی تونه خارج و وارد بشه . همگی با ترس به اتاق فلورا دوختیم . فلورا : شلاق رو محکم رو دستم زد . یک رد قرمز خونی به جا گذاشت . اون داشت از جادو سیاه کمک می گرفت و من جادو زیادی نداشتم . کسی نبود که کمکم کنه . گفت : قبول کن که باختی ! گفتم : این ...این کار ها برای چیه ؟ جای زخم رو با دستم گرفتم . گفت: تو اول کایدن رو ازم دزدیدی و بعد خانواده ام ازم گرفتی . توجه ها رو از سمت من به سمت خودت بردی . دل امپراطور و امپراطوریس رو به دست آوردی ! چیزی که من از بچگی می خواستم باشم رو ازم گرفتی ! جادو داشتی و از همه مهمتر قدرت! با این همه بلا که سرم آوردی ازت بدترین کینه رو دارم .
شمشیر رو به سینه اش زدم و گفتم : شما منو مسموم کردید ، اتیشم زدید ، مادرم رو ک.ش.ت.ی.د اینا براتون کافی نبود ؟ خون ریخته شده از سینه اش کل لباسش رو پوشاند. گفت : شرمنده خواهر ولی تو از خون فلورتیا هستی جز م.ر.گ چیزی جایزت نیست . شراع کرد دستش رو تاب دادن و در نهایت انگار داست یک گوئ درست می کرد. گوی رو به سمت من نشونه گرفت و زد به دستم . ♡آییییییییییییی! از درد داشتم م.ی.م.ر.د.م. نگاهی به اتاقم که داشت می سوخت نگاه می کردم و چشمم به کتابی که نصفش سوخته بود نگاه کردم و یاد یک قسمت از کتاب افتادم { بغل قلب ملکه اقیانوس یک کریستال وجود دارد که به عنوان هسته جادو شناخته می شود و قدرت ملکه توش ذخیره شده ولی اگه بشکنه و آزاد بشه کسی نمیتونه کاری کنه و ملکه میتونه بر جادوی سیاه پیروز باشه ولی عواقب بدی دارد برای مثال ممکن هست دیگه نتواند بچه دار شود یا راه برود یا حرف بزند یا ببیند و یا ب.م.ی.ر.د ولی ممکنه هیچ اتفاقی نیفته و دوباره ترمیم بشه } تنها راهی کی می تونستم بشکنمش اینکه کل جادوم رو سعی کنم تو دستام جمع کنم .
دستام روی هم قرار دادم و سعی کردم کل جادوم رو جمع کنم. از درونم احساس شکستن داشتم . نانسی با تعجب بهم نگاه می کرد. مقداری از جادوش رو همینطور معلق نگه داشته بود . دورم رو نور آبی فرا گرفته بودند. روحم داشت آزاد شد . چشمام جاش رو به شعله های آبی داده بود . من تونستم من کریستال جادوم رو شکستم . رو به نانسی لبخند زدم و گفتم : امیدوارم به راحتی بخوابی ! نانسی گفت : کریستال فقط ترک خورده ؟ از پس اینم بر میام . شلاق رو دور گردنم پبچوند و پنجره رو باز کرد منو آویزان کرده بود . خودش لبه پنجره ایستاده بود . و من تو هوا معلق بود . نگاهی به پایین کردم صبر کن تمام مردم و اشراف اینجا چه غلطی می کردند؟ نانسی گفت: نگاه کنید ملکه زیباتون چطوری م.ی.م.ی.ر.ه ! گفتم : مطمئن نیستم . با دستام خودم رو شلاق نانسی آزاد کردم و رو هوا معلق موندم . گفت : چطور ؟ گفتم : یادته که بال ها تحت کنترل ملکه هستند . گفت: تو ...چطور ؟ شمشیرم رو گذاشتم لب گلوش و گفتم : خداحافظی کن ! و جادو بال رو جذب کردم و تو اون یکی دستم کنار گذاشتم. گفتم : شرمنده نانسی و همه باید بدونند 4 سال پیش کی امپراطوریس الیزه رو مسموم کرد! مگه نه عزیزم ؟ یقه اش رو گرفتم و پرتش کردم روی زمین . همه یا تعجب نگاهش می کردند . شمشیرم رو روی خاک زمین می کشیدم. و بعد گذاشتم لب گلو نانسی و صدای بلند گفتم: 4 سال پیش نانسی مالورد الیزه رایسان رو مسموم کرد و باعث شد من از جادوم استفاده کنم که ناپدید بشم! مردم معمولی شروع کردند به شعار دادن : اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! اون باید ب.م.ی.ر.ه! سربازا سعی کردند مردم رو ساکت کنند . امپراطور اعلام کرد : درمورد سرنوشت خانواده مالورد تو شورا امپراطوری تصمیم گرفته میشه و بعد به من اشاره کرد و گفت : اما درمورد نانسی مالورد تصمیمش با بانو فلوراست . شمشیر رو گذاشتم لب گلوش و گفتم : من م.ر.گ رو انتخاب میکنم !
چالش :بچه ها ناراحتید که داستان داره کم کم تموم میشه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی بود
میشه یه مرگ خیلی دردناک و خیلی وحشتناک برلی نانسی بزاری همین طور راحت نکشتش با درد بمیره
حالا پارت بعد که منتشر شده و 48 تو بررسی هست
آره متوجه شدم تازه گوشی رسیده به دستم متوجه نشدم 😂
عالییی
ج.چ: هعی...اره ولی خب چیکا میشه کرد هر داستانی ی پایانی داره
مرسییی
حالا دلتنگ شدید بیاین دوباره بخوانید
همین کارو میکنم😂
عالییییی
چه پروف کیوتی اجی🌺
مرسییی
ممنون آجی جونم ❤
عررر عالیییی بود چرا داره تمومم میشههههه نهههه
مرسییی
قرار نبود که تا آخر دنیا ادامه اش بدم
جعررر ولی انقدر زود نههه
عالی بوددددد
مرسیییییی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
اگه شاد تموم شه نه ولی اگه غمگین تموم شه شاید
مرسییییی
نظرسنجی کردم خیلی وقت پیش قرار شد شاد تموم شه دیگه 😐