
خواهشا رد نکننن:/// چرا رد میکنی:// یکم جو دادم دیگ:///
«هرجا کلمه ای غیر عادی میومد برعکس بخونید🙈» ( طبق انتظار تون:// کوک وشبِلَ روی ل.ب ا/ت گذاشت.... ) ا/ت" نمی تونستم بهش نگاه کنم ولی اون مستقیم به ل/.ب های من نگاه میکرد،!!! « استغفرالله🙈 » ا/ت" چشمامو محکم بهم فشردم.... گرمی شبل « چپه بخون🙈» رو روی مبل « چپه🙈 » حس کردم.....( به محض اینکه جونگ کوک شابلَ « چپه :/ » رو روی ل.ب ا/ت گذاشت¿?.....) «💢🚪💢🚪» + اقایِ؟....... ( کوک فورا برگشت و به + خیره شد...+ سرشو پایین انداخت ) +معذرت میخوام..... ( برگشت تا بره ) جونگ کوک: صبرکن.... حرفتو بزن...( + آروم سرش رو بالا اورد) + یانگ مین میخواد ببینتتون!....( جونگ کوک نگاهی به ا/ت که سرش پایین بود کرد و بعد نزدیک + شد تا برن) + دختر شون رو هم میخواد ببینه! ( ا/ت سرش رو بالا اورد.... جونگ کوک اشاره ریزی کرد و ا/ت دنبالش تا اتاق خالی رفت).....
( رفتن داخل اتاق... یانگ مین روی صندلی نشسته بود.... جونگ کوک دستاشو توی جیبش برد و سرش رو بالا گرفت... ا/ت معذب بود و هضم اون اتفاق براش خیلی سخت بود) جونگ کوک: منتظرم یانگ!.... یانگ مین: بیا حق انتخاب رو به ا/ت بدیم!... اینطوری به نفع هر سه مونه!....( ا/ت با چشمای گرد به یانگ نگاه کرد و سرشو به نشونه نه تکون داد.... جونگ کوک سرشو به عقب برگردوند و ا/ت رو نگاه کرد) جونگ کوک: باشه!.... ا/ت؟.... ( ا/ت اروم جلو اومد...) ا/ت" همیشه از اینکه من چیزی رو انتخاب کنم متنفر بودم.... نمیتونم!.. نمیتونم بین دونفر یکی رو انتخاب کنم!..... ( ا/ت پشت سر هم نفس اروم و عمیق میکشید....) یانگ: دخترم هنوز میخوای فکر کنی؟!.... یعنی به اینکه کنار قاتل مادرت بمونی یا نه میخوای فکر کنی؟.....
جونگ کوک: هنوزم میخوای ادامه بدی؟.... یانگ: حقیقت هیچ وقت تموم نمیشه!.... جونگ کوک: انقد سعی نکن با حرفات مغزشو شست شو بدی!....( یانگ و کوک از جروبحث کردن دست بر نمی داشتن و ا/ت بین این دوتا مونده بود) یانگ: اما توهم همین سعی رو داری! جونگ کوک: من اونو دوست دارم و مثل تو.... ا/ت: بسه دیگ...« با صدای بغض دار » ا/ت: فکر میکنین با بحث کردن شما انتخاب برای من راحت تر میشه؟..... حتی نمیدونم کی راست میگه کی دروغ!.... چطور باید تصمیم بگیرم پیش کی بمونم؟.... اگه بمیرم عادلانه ست و هر سه مون راحت میشیم.... ( ا/ت سمت در رفت که کوک دوید سمتش و مچ دستشو گرفت... باصدای کمی اروم گفت....) کوک: نمیزارم اینطوری از پیشم بری!..... ا/ت: میخوای عذاب بکشم؟..... جونگ کوک: اگه بمونی نمیزارم هیچ اتفاقی واست بیوفته..... چه برسه که عذاب بکشی!!
(کوک جلو تر رفت و سر ا/ت رو به سینش چسبوند) ____{ وضعیت شون هم طوری بود که رو به روی در بودن و یانگ و + ها پشت سرشون... اینطوری بهتر تصورش میکنین://}___ یانگ: ه هی؟... اون هنوز انتخابت نکرده نمیتونی بهش دست بزنی اون دختر منه!.... ( بلند شد که + ها نشوندش سرجاش) یانگ: ازش فاصله بگیر!.... ا/ت" طوری توی بغلش گم شده بودم که انگار هم کور شدم هم کر.... چشمامو اروم بستم، دستمو سمت کمرش بردم و بغلش کردم...... ( بعد اینکه اروم تر شد از بغلش درومد... کوک لبخندی زد و با انگشتش اشک روی گونه ا/ت رو پاک کرد) جونگ کوک: اگه بهم اعتماد کنی قل میدم بهترین محرم برای قلبت بشم!.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اره. ولی الان همه خوابن و هنذفریم پیدا نمیشه////:
پارت بعدی هم زود بزار🥺🥺
پرفکت👏🏻👏🏻
عالیییی
اگه پارت بعد نزاری پارت بعد نزاشتی پس پارت بعد بزار
اوهوم://
پارت بعد پلیز
عاليييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
پارتتتتت بعددددددد
چ ج: بعضی وقتا اره
در انتظار پارت بعد...
ولی ناموصا فکر کردن نداره من بودم میگفتم جونگکوک😐🌿🗿
بسیار عالی😇😇😇😇😇