
خب خببببب سیلام.اینم پارت 3 😍برین حالشو ببرین
رسیدم بالا. محکم در زدم. جوری که صدای تکون خوردن دسته کلید جنی که به در وصل بود میومد😂😂. جنی:هههعععیییی اوومدمممممم. مگه سر آوردییییییی. درو باز کرد. نگاهش پر از فحش بود😂. -دیوونه چتههه.+فقط بزار بیام تو. دستشو بالا برد و رو شونه هام گذاشت. -گریه کردی؟ +گفتم بزار بیاممممم تووووو.رفتم تو و ساکمو پرت کردم رو مبل. همه شو براش توضیح دادم. -پسر بی لیاقت. از اولش معلوم بود هیچ حسی بهت نداره. حالا فراموشش کن..... مرتیکه بیشعورو ببینا😐. کاری کرده که نمیشه یه ثانیه بهش فکر نکرد. که گفته تو ول و بی سر صاحاب میشی نه؟ +هوم🥺.-یه بی سر صاحابی بهش نشون بدم که. دختر.... اون رفته. اون تموم شده. تو تموم نشدی که. تو میتونی پیشرفت کنی و به زندگیت ادامه بدی. مطمئن باش یه روزی دست به گریبانت میشه👍. و چند ثانیه به چشمام خیره شد و بدون هیچ مقدمه ایی بلند شد رفت😐.
اولش فکر کردم مثل این فیلما رفته نامه ایی چیزی از نیمه گمشدم بیاره و بگه :اینو فلانی داده، اما من نخواستم رابطه تورو هوو رو بهم بزنم🥺منم نامه رو بخونم و محکم بغلش کنم..... اما😐گوشیشو آورد و گفت:حالا بسه دیگه چس نکن پاشو شامتو بخور بخوابیم من فردا سر کار دارم. رفتم کنارش نشستم. داشت تو اینستا میچرخید. همینجوری که عکس پیجای مختلفو رد میکرد یه چیزی دیدم که زبونم بند اومد. +ا.. این... ایننننن.همونه.... همونه.... همونهههههههه. همونه که گوشیمو انداخت تو آببببب همونه. -دختر چی میگی😐. واقعا راست میگی. +باور کنننن.

-دختر.... این جونگکوکه.میفهمی؟ تو امروز با جونگکوک اینجوری حرف زدی. +آره😱. جنی دستشو کرد تو موهاش. -ودف😐. مگه تو فراموشی داره لعنتی. چجوری نفهمیدی کیه😐. +نمیدوووووونممممم 🥺.- نچ:/.حاجی من دیگه مغزم نمیکشه. پاشو بریم بخوابیم پاشو. رفتم سمت آشپز خونه که شاممو بخورم. و با صحنه ایی درد ناک مواجه شدم.... جنی کلم بروکلی پخته درست کرده 😫+هعی تو که میدونی من از کلم بروکلی پخته خوشم نمیادددددد😫😫😫. *جنی با دهن پر از خمیر دندون*-تجورحزفنپاشه. من:😐.چی گفتی جنی؟ 😐*خمیر دندونو تف کرد*-میگم بخور حرف نباشه.
با توک انگشت به کلم بروکلی دست زدم. آیشششش😐😐. اصلا درک نمیکنم چجوری میتونم این لعنتیو بخورم😫. ولش کردم مسواکمو زدم و تو تختم دراز کشیدم. یعنی چی چرا امروز این همه اتفاق افتاد اونم سریع و پشت سر هم. واقعا درک نمیکنم. از زبون کوک:تقریبا سه ساعتی میشد به خوابگاه برگشتم. وقتی اومدم هیچکی نبود جز یونگی هیونگ. طبق معمول خواب😂😐. حدسشو میزدم اعضا نباشن چون حرف از خرید و اینا بود.رفتم سر آهنگ جدید کار کنم. ولی هر کاری میکردم نمیتونستم چون همش چهره اون دختره تو ذهنم میومد و افکارم به هم میریخت. برای همین تصمیم گرفتم چهرشو توی ورقه بکشم. پس صدای آهنگو تا ته زیاد کردم و به کارم ادامه دادم. برش زمانی»»وای.خیلی زیبا شده بود. ولی نه در حد چهره ایی که امروز دیدم. بلند شدم و به سمت آشپز خونه رفتم تا آب بخورم. دیدم یونگی هیونگ با قیافه در هم و چهره ایی خوابالو با تلویزیون روشن رو کاناپه نشسته و گوشی دستشه.من:عه بیدار شدی😀تا صدای منو شنید گوشیشو گذاشت زمین و به تلویزیون خیره شد. هیونگ:با اجازتون..... . قیافش مشکوک میزد😐حس کردم که چیزی از نقاشیم فهمیده. دست و پامو گم کردم و بی هوا چشمم به تلویزیون افتاد.... یونگی داشت آموزش رقص نگاه میکرد با این حال که از رقصیدن متنفر بود😐😐😐😐😐. معلوم بود اونم یه چیزیش شده. با قیافه تو شوک رفتم سمت یخچال.
گایز این پارت تموم شد😃😊❤❤❤❤❤❤کامنت یادتون نره عاشقتونمممم😍😍😍😍😍😍😍😍😍
بای باااااایییییییی❤❤❤❤❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی
وای خیلی خوب بود سریع پارت بعدو بزار خ خندیدم 💗❣️😐😂
😂😂💜
از خنده گشنم شد😐😐
عالی بود :)))))
لطفا هر چه سریع تر پات بعدی رو بزار🥺🥺💖
عالیییییییییییییییی
زود به زود بزار