
سلاممممممم. کیوتیا چطورین😍❤❤❤خب میریم سراغ پارت 2.
ماسکشو در آورد. چهرش آشنا میزد ولی یادم نمیومد کی هست.چهرش خیلی کیوت بود. چشم و ابروی جذاب و صورت بامزش.میخواستم ازش سوال بپرس که کیه ولی گفتم پر رو میشه🤭+هعی گوشی چیه زندگی چیه من هیچی از حرفات نمیفهمم😐. -گوشیمو تو اون گودال کثیف ببین. و با انگشت گودالو نشون دادم.-اوه ببخشید🥺. همینجوری داشتم بحث میکردم که نگاهم به ساعت شهر افتاد. وااااییی نیم ساعت گذشتهههههه. هو منتظرمهههه.😫خواستم گوشیمو از تو گودال در بیارم. خم که شدم سرم محکم خورد به یه چیز و صدای آخ هر دو مون بلند شد. دیدم همون پسرست.دوباره گفت ببخشید و خواستم دوباره خم شم ولی باز نزدیک بود سرمون به سر هم بخوره😐. با دست اشاره کردم که خودم برش میدارم. گوشی و برداشتم. به سمت کافه شروع کردم به دوییدن.
حس میکردم چشاش هنوز روم زومه. ولی چرا؟ وای همه این اتفاقا داره خیلی سریع میگذره. از زبون کوکی:داشتم همنجوری راه میرفتم که محکم به یکی خوردم ولی انقد اعصابم خورد بود که اصلا توجه نکردم. از روزی که با می یونگ بهم زدیم دیگه حوصله کسیو ندارم. (می یونگ اسم دوست دختر سابق کوکی هست که چند وقتیه با هم بهم زدن)ولی بعد از چند ثانیه یه دست قوی به پشتم خورد. اولش ترسیدم که شاید از اون هیترایی که قصد جونمونو کرده بودن یه مدت باشه🤭وقتی برگشتم یه دختر خوشگلو با چهره عصبی دیدم. انقد تند صحبت میکرد که هیچی از حرفاش متوجه نشدم و فقط فهمیدم وقتی خوردم بهش گوشیش افتاده تو آب و سوخته. ماسکمو که دادم پایین حدود یه دقیقه ایی به قیافه ام نگاه میکرد. فکرشو نمیکردم منو نشناسه😐. منو نمیشناخت.
بعد چند ضربه ایی که سرمون به سر هم خورد خیلی قیافش کیوت بود... دختر بامزه ایی بود. چشای خوش رنگشو لبای نازش... 😐چی دارم میگم؟ دیوونه شدم؟ از زبون ا/ت:بلاخره بعد یک عالمه دوییدن به کافیشاپ رسیدم. و اولین کاری که کردم زنگ زدم به هو:-الو هو؟ من رسیدم کافیشاپ. +هعی ا/ت منو مسخره کردی؟گفتی بیام دنبالت الان میگی بیا کافیشاپ؟ اه -ببخشید داستانش مفصل... . اون بدون خداحافظی قطع کرد. بعد یه ربع بعد کافیشاپ رسید. -سلام. +سلام. -کار مهم چی بود؟ (چون تو زنگ اونجوری باهام حرف زد منم اینجوری باهاش حرف میزنم. والا😐) +میخواستم بگم ما دیگه به درد هم نمیخوریم و من یکی دیگه رو دوست دارم. از اولش تو فقط یه نقشه بودی که خانواده ام شک نکنن. وگرنه خیلی دختر بهتر از تو هست. تو اصلا احساسات نداری و هیچی نمیشی و همینجوری یه دختر ول بی سر صاحاب میشی. -هی مرتیکه بیشعور حواست به طرز حرف زدنت باشه.
+چرا؟ وقتی که... . نزاشتم حرفشو تموم کنه و زدم زیر گوشش. -مردشور تو و خانواده تو ببرن. کیفمو برداشتم و بدو بدو با گریه از کافیشاپ اومدم بیرون. واقعا باورم نمیشه چرا همه زندگیمو برای این مردک خرج کردم. نمک نشناس. اگر این نبود... شاید اصلا گوشیمو دستم نمیگرفتم که بیوفته تو آب. شاید اصن یه دوست پسر بهتر گیرم میومد.یعنی واقعا من از کسی که دوست داره چی کم دارم؟ تو اون چی دید که توی من ندید؟ اون چیکار کرد که من نکردم؟ رفتم و روی یه نیمکت توی پارک نشستم و تا تونستم گریه کردم. انقد گریه کردم که چشمام درد گرفته بود. دلم گرفت برای همه اون اشکا و لبخندایی که باهم داشتیم. برای کادو هایی که برام خریده بود. وقتی بلند شدم که به خونه برگردم، هوا کلا تاریک بود. اولین باری که هوو رو دیدم تو این هوا و این پارک بود.
یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه رو بهش دادم. مگه میشه دلم گرفته باشه و چشمام از شدت گریه کور شده باشه(🥺) ولی با جنی حرف نزنم🤭رسیدم به خونه و تمام زورمو تو پاهام جمع کردم و از راهرو ساختمون رفتم بالا.
گایز این پارتم تموم شد👋عاشقتووونمممم❤❤❤😍😍بای باااایییی👋👋😍😍❤❤ کامنت یادتون نره عشقام❤❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عااییییی
عرر🤧🤧
😁😁😁