تناسخ تو میراکلس 4

وارد اتاق شدموو در اتاق و بستم. رفتم رو تخت نشستم و به اتاق نگاه کردم. یه اتاق با تم و مشکی و بنفش. برای دخترایی مثل من خیلی هم مناسب بود. من: میگم بچه ها. جیرا: بله؟. من: هنوزم من باید اسم تبدیل و برگشت و درست کنم؟. کیرا: اره. چندبار بگیم اخه؟. دست به سینه شدم و یکم فکر کردم.

من: خب. . .نظرتون راجب *پنجه گرگ نمایان شو* چیه؟ واسه به حالت اول در اومدن هم میگم *پنجه گرگ مخفی شو* چطوره؟. کیرا: خب. از هیچی بهتره. جیرا: حالا میخوای چیکار کنی؟. من: فعلا هیچی. باید تا زمانی که ایوان شرور میشه صبرکنم.

کیرا: فردا این اتفاق میوفته. فردا روز اول مدرسه هاست. من: اره میدونم. و دانشگاه من هم زیاد با مدرسه فاصله ای نداره. پس میتونم خودم و به مبارزه برسونم. نرسیدم هج نرسیدم. به هرحال اونا میدونن که چیکار کنن. کیرا: با اون اشتباهی که کردن بازم میگی میدونن جیکار کنن؟

من: بیخیال. انقدر سخت نگیر. جیرا: ولی اگه تو هم اونجا باشی بهتره. من شونه ای بالا دادم و گفتم: باشه. از رو تخت بلند شدم. چمدونم و باز کردم و شروع به چیدن لباس هم تو کشوی لباس کردم. وقتی کارم تموم شد. یکی در اتاق و زد. من: بله؟. در اتاق باز شد و دیدم فیلیپ بود. فیلیپ: ابجی. شام امادست. من: باشه الان میام.