سلام دوستان گلم پارت قبلی رو دوست داشتید؟ پارت جدید تقدیم نگاهتون ❤️
همچنان از زبان پریا = مهتاب : مادرجون حالشون بد شده بود؟ پوریا : آره یزره صبحی فشارش بالا بود آقا جون هم ازش مراقبت کرد بهتر شد. پریا : خداروشکر. مهتاب : خب ما میریم که خیلی کار داریم با اجازه. پوریا : شب خوش. مهتاب :همچنین. پریا : شب تو هم خوش داداش. مهتاب : وای خدا چقدر پله، احساس میکنم همش اضاف میشن بجتی اینکه کم بشن. پریا : کمتر غر بزن بیا دیگه رسیدیم، در بزن دستم پره. مهتاب : آخ خدایا شکرت. زیییینگگگ ( صدای زنگ واحدشون) زهرا :کیه؟ پریا : زهرا ماییم باز کن. در رو باز کرد و رفتیم داخل. زهرا : سلام مهتاب : سلام، برو اونور خسته شدم. پریا : سلام خوبی. زهرا : خدارو شکر. پلاستیک هارو زهرا گرفت و با خودش برد منم کفشامو کندم و گذاشتم توی جا کفشی، رفتم که لباسامو عوض کنم، وسایلم رو با کمک نرگس بردم توی اتاقش و با هم رفتیم به تمیز کردن و شستن تراس.
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)