
عشق بی پایان p20پایانی امیدوارم دوست داشته باشید شرایطمون برای فصل بعد ۵۰کامنت و ۲۰ لایکه
تهیونگ: منو یادت بمونه لطفا ا/ت: ته هیچ وقت فراموشت نمیکنم تهیونگ: نمیخوام با کسی دیگه باشی ا/ت: قول میدم فلش بک قبل تهیونگ یقه سوهو رو گرفته بود : اگه دستت به ا/ت بخوره بد می بینی مطمئن باش سوهو:منو مجبور کردن نمیخوام اذیت بشه تهیونگ: امیدوارم دروغ نگی سوهو: قسم میخورم تهیونگ و ا/ت تا صبح زیر نور ماه لذت بردن و برای یک لحظه هم شده همچی رو فراموش کردن اون شب اسمان هم با این دو هماهنگ شد اشکاش رو فرود اورد تهیونگ و ا/ت بدون اینکه توجهی به خیس شدن خودشون کنن..
توی خیابونا دویدن و شادی کردن بهترین لحظه کل دورانشون بود هر دوشون میدونستن قراره مدتی از هم دور باشن اما... همو هیچ وقت فراموش نمیکنن بهم اطمینان کامل داشتن برای همین... تا صبح دویدن اون قدر شادی کردن که ماه حسودیش شد و نتونست تحمل کنه و رفت ، خورشید طلوع کرد و زمان ج.دایی رسید هردو خشک شده بودن و تمام حرکت کردن نداشتن ا/ت: تهیونگ برمیگردم قول میدم تهیونگ: قول دادی پرش زمانی : شب عروسی رسید و فقط خاله ی ا/ت خوشحال بود حتی سوهو هم خوشحال نبود ا/ت هم که ....
بغض کرده بود سوهو : بیا اینجا کارت دارم ا/ت: بازم چی میخوای از جونم چی میخوای(با داد) سوهو: فکر کردی خوشحالم نه من دیگه علا.قه ای به تو ندارم خالت ما رو مجبور کرده ا/ت: مامان و بابای من چی پس سوهو: اونا رفتن امریکا با پدر من و نمیدونن خالت داره چکار میکنه ا/ت: اون فقط به خاطر منفعت خودش داره این کارو میکنه نمیخوام زندگی تو و خودمو نابود کنم سوهو: منم ولی دیگه دیره (بغض) ا/ت: نمیدونستم توعم احساس داری سوهو:.... خاله : شما دوتا که نمیخواید کاری کنید نه منو سوهو بلند شدیم : ما نمیخوایم ازد.واج کنیم +یا اینکارو انجام میدید یا تهیونگ و لیا اسیب بدی می بینن سوهو و ا/ت: باشه لطفا اسیبی بهشون نزن ...
سوهو و ا/ت با بی میلی روی محراب بودن که مادر و پدر ا/ت و سوهو اومد همشون خیلی عصبانی بودن و ناراحت مامان:)))) (خاله ا/ت) باید از خودت خ.جالت بکشی چطور تونستی +این هم به نفع منع هم به نفع اونا اگر هم این کار شکل نگیره ع.شق هردوشون رو میگیرم ا/ت: خواهش میکنم نکن سوهو: نکن مامان ا/ت اگر این کارو انجام بدی سهمی که از شرکت داری رو قطع میکنیم +این کارو نمیکنی م ا/ت: میکنم و این کار رو کرد بعدش زنگ زد پلیس و اومدن و خاله ا/ت رو دستگیر کردن خاله ا/ت ولی دیگه برای اون دوتا دیر شده و رفت من: سوهو حتما توی انبار شرکتن سوهو و من سریع دویدیم و با همون لباسامون رفتیم شرکت ولی دیر شده بود ا/ت دوید پیش جسم بی ج.ان تهیونگ و اونو توی اغ.وش گرفت سوهو زنگ زنگ بیمارستان و تهیونگ اروم زمزمه کرد: قول دادی فراموشم نکنی ولی خوب زندگی کن و....
امیدوارم دوست داشته باشید شرایط پر شه فصل دو میزارم♥️♥️♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چراااااااا
من 3بار اینو خوندم هیچی نفهمیدم یکی بگه چی شد🤦🏻♀️🤦🏻♀️
دستم درد گرفت ولی ارزش داره
چون تا حالا داستان به این خوبی ندیدم
مرسی کیوتم زحمت افتادی ♥️♥️🥀🥀
زحمت چی تازه باید بیشتر میزاشتم ❤️
ازش داستانت بیشتره❤️❤️❤️❤️❤️
نظر لطفته عزیزم واقعا خوشحال شدم♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
❤️
یادم رفته بود
۹۶
۹۵ یادم رفت
۱۰۰ نمیدونم چندتا گذاشتم فقط تو فصل دوم تهیونگ نمیره 😂😂😂
اوکیه😂♥️
چون من نمیخواهم تهیونگ بمیره ❤️تو داستان
بچم گناه داره جون مرگ شه تو داستان❤️
خب اگه بکشمش دیگه داستان نمی مونه😂♥️
من دارم همینو میگم ❤️
فصل دوم پارت یک رو گذاشتی برای ارسال چون آنقدر منتظرم چون جای حساس کات کردی
❤️
الان میزارمش
دستت درنکنه خیلی منتظرم 💜😂
💜
💛
۱۰۰
۹۹
۹۸