
ناظرررررررر جان جدت منتشرررررررر کن لطفاااااا یه بار رد شد😭😭😭😭
ادرین: ببخشید؟؟ تو فکرکردی وقتی ادرین اگرست میتونه دا.م.ا.د تقلبی بیاره ع.ر.و.س.ی تقلبی و ا.ز.د.و.ا.ج تقلبی راه بندازه...نمیتونه مدارک تقلبی اموالشو بسازه؟؟ و برای بابا جون یه چشمک زدم...از مهمون ها تشکر کردم و اونا هم رفتن-! مالیرا: خیلی زورم گرفت یق.ه ادرین رو گرفتم و گفتم: تو اینقدر منو کوچیک کردی چطور جرئت کردی هاع؟؟ متقلب! امیلی: اون متقلبه؟ یا تو متقلبی؟ و از ادرین دورش کردم و یه سی.لی محکم خابوندم توی گوشش که صداش کل خونه رو گرفت-! اولین س.ی.ل.ی از طرف امیلی اگرست،یه س.ی.ل.ی محکم دیگه هم زدم و ادامه دادم: این س.ی.ل.ی دوم، برای گول زدن یه مادر! با دست مخالفم به اون طرف صورتش یه س.ی.ل.ی دیگه زدم و گفتم: و س.ی.ل.ی سوم..برای گول زدم پسریه مادر-! مالیرا: دستمو کشیدم و خواستم بزنم تو گو.ش.ش که ماریا دستم رو گرفت و پشت بندش اسممو صدا زد-! ماریا: دستشو پیچ.و.ند.م و گفتم: اصلا این فکررو نکن که دست بلند کنی! چون یه جوری دهنت.و خو.رد میکنم که خودت صورت خودتو تشخیص ندی! من تا الان ساکت موندم...نههه! من تا الان تو رو تحمل کردم! چون مامان پشت تو بود یا بهتره بگم تو پشت مامان بودی! اما دیگه اون پشتت میست مالیرا..اینجا هیچکس پشت تو نیست! حالا خودتم نمیدونی چه بلایی سرت میاد
...تو و این بوی فرندت معلوم نیست چه جور ادمایی هستین! مالیرا: ساکت شو چاقالو ماریا: خودت ساکت شو،صدات در نیاد! از اینجا برو..الان-! همین الان برو..! تو این خونه جایی برای ک.ل.ا.ه بر.د.ار نداریم! برو بیرون! دستشو گرفتم و کشوندمش به سمت در بیرونی اون پسره خواست جلومو بگیره که اریان دستشو گرفت و گفت: تو بیا ببینم-! اگه من عصبانی بشم..میزنم لهت میکنما-! امروز ز.ن منم پشتمه! اون خودش یه پهلوونیه که تنهایی از پس شما دوتا برمیاد! و هولش دادم و گفتم: حالا گ.م.ش.و بیرون! خواستم بز.ن.م.ش که ادرین گفت: اریان! دس.ت.ت.و کثی.ف نکن! این یه اش.غ.ا.ل.ه ببر بندازش بیرون! من یادمه وقتی توی کار ضرر کردیم...این همینطوری میلرزید-؛ حالا هم برای خانواده ما نقشه کشیده یه بار دیگه ببینمت...چشماتو در میارم! جدی میگم-! اسم من ادرین اگرسته..یه کاریو بگم..حتما انجام میدم خطاب به اریان گفتم: بدو بندازش بیرون-! اروم به طرف بابام حرکت کردم و وقتی بهش رسیدم گفتم: ممنون و بغلش کردم و گفتم: دوستون دارم بابا جون! ممنون که بهم کمک کردین-!♡ مامان که تعجب کرده بود نزدیک اومد و گفت: ت..تو از همه چی خبر داشتی؟؟؟ گابریل: اره امیلی! خب ادرین اومده بود پیش من..اون اومد و گفت که..(فلش بک: ادرین: باباجون من دارم راست میگم من با اطمینان میگم ماریانا ایندفعه داره راست میگه من اون صداقت رو تو چشماش دیدم ایندفعه اون داره همه چی رو درست میگه گابریل: ادرین من از اولشم به ماریانا اعتماد داشتم
چشم بسته بهش اعتماد داشتم ماریانا الان مالیرا رو با پسره دیده..من خیلی وقت پیش دیدم-! یادته؟ من همتونو برداشتم بردم هتل؟ اما شما حرفمو باور نکردین! همتون گفتین چشمام اشتباه دیده! من اشتباه برداشت کرده بودم! ..من اون موقع هم اشتباه نکردم! رفته بودم اونجا..اونجا بود اما اون لحظهی اخر فرار کرد ادرین: اره ..حالا این ا.ز.د.و.ا.ج دقیقا همینطوری غیب میشه! یعنی این ا.ز.د.و.ا.ج صورت نمیگیره..یعنی هست...اما همش یه فیلمه-! *پایان فلش بک) گابریل: حالا فهمیدی امیلی؟؟؟ مالیرا دختر خوبی برای ادرین نبود..هیچوقت نبود! امیلی: ببخشید ادرین: نچ نه مامان..شپا معذرت خواهی نکنید..شما کاری رو کردین که فکرکردین برای پسرتون درسته..اما اون مالیرا ازتون سوء استفاده کرد گابریل: همینه دیگه...وقتی یه ادم خیلی زیاد از مغزش کار بکشه همین میشه که امیلی با حالت ازرده وار گفت: ادریننن! ادرین: راستی....ماریانا کجاست و سرمو به نشونه پیدا کردنش چرخوندم اما اونو ندیدم من خیلی ناراحتش کردم بابا جون..م..من الان میام-! همه جا رو دنبالش گشتم و به اتاق رسیدم...دیدم ساکش دستشه و چشماش و بسته و داره اروم گریه میکنه! اروم گفتم: داری گریه میکنی؟؟ توی همون حالت تعجب کرد! برگشت سمتم و تنو تند اشکاشو پاک و مصمم گفت: نه! من گریه نمیکنم-! چرا باید گریه کنم؟؟ من که نمیخوام خداحافظی کنم...من میخوام از این خونه برم همین! تو هم برو...پیش اونی باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کردی! ادرین: تک تک جملاتش پراز غ.م و بغ.ض بود! و پیش بندش جمله "مبارک باشه" رو اورد که فهمیدم بیشتر از اینا ناراحتش کردم! و ادامه داد: موفق باشی ادرین-! بزار من برم خداحافس ادرین: دستمو جلوش گرفتم و گفتم: وایسا! به حرفم گوش کن _مگه چیزی برای گفتن و شنیدن مونده ادرین هاع؟؟ اون لحظات و خاطراتی که یه زمانی اینجا بودن...دیگه همشون رفتن! لطفا..بزار من برم! جلومو نگیر-؛ _دوباره از جاش تکون خورد که دست.شو گر.فت.م ماریانا: اگه یه لحظه دیگه منو اینجا نگه داری......من...:((( تو هیچ ح.ق.ی گر.د.ن من نداری! منم گر.د.ن.ت هیچ ح.ق.ی ندارم-! تو این خونه هیچ ح.ق.ی ندارم ادرین تو همه ح.ق.م رو ازم گرفتی! برو...برو دست. اونی رو بگیر که باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کردی! و دستمو کشیدم و گفتم: بزار من برم...لطفا! دوباره خواستم برم که سرراهم قرار گرفت و باعث میشد بیشتر گریه کنم:(( میخواستم پیشت باشم اما اجازه نداد میخواستم باهات زندگی کنم اما اجازه نداد میخواستم کنارت باشم بازم اجازه نداد......میدونی کی؟؟کمی مکث کردم و گفتم: مادر تو-! مامانت گفت: این اشتباهه اون اشتباه شد...مامانت گفت اون درسته اون درست شد! مامانت گفت من بدم منم بد شدم! حرفای من اشتباه شد وجود من اشتباه شدمامانت گفت مالیرا دختر خیلی خوبیه مالیرا دختر خیلی خوبی شد مامانت گفت مالیرا دختر خیلی خوبیه باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کن تو هم باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کردی-!:(((
نه ادرین..! من هیچوقت نمیتونم ببخشمت! بیشتر از مامانت...من تورو هیچوقت نمیتونم ببخشم! دلیلی ندادی که پیشت بمونم هیچ دلیلی ندادی! اما هزار دلیل داشتی که ازت دور شم! من خیلی د.و.س.ت داشتم خیلی زیاد...اما نه..این حرفا دیگه فایده ای نداره و اشکام رو پاک کردم هرچی بود تموم شد کاری که باید میکردی رو کردی بزار منم کار خودمو انجام بدم بزار من از اینجا برم ادرین! و ازش ردشدم که گفت: باشه برو ولی قبل رفتنت بگو که من کجا برم؟؟ منم گفتم: پیش همونی که الان باید پیشش باشی-! ادرین: من پیش همون اومدم که با عصبانیت برگشت و گفت: برو پیش همونی که باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کردی ادرین: منم اومدم پیش همونی که باهاش ا.ز.د.و.ا.ج کردم! ماریانا: تو با...مالیرا ا.ز.د.و.ا.ج کردی! ادرین: یه لبخند تلخ زدم و گفتم: نه ماریانا! من با مالیرا هیچ ا.ز.د.و.ا.ج.ی نکردم! همونطوری خشکش زد:-! ماریانا: یعنی چی؟؟؟ ادرین: یعنی اینکه قصد داشت...تورو از خونه فراری بده! مالیرا! خب همین ..من برنامه ریختم که یه فیلم کوچیک بازی کنم طوری که دست مالیرا برای همه رو بشه! منم همین کارو کردم مامانم میخواست...هر لحظه..همیشه از تو مت.ن.ف.ر باشه! چون اون هیچ انتخاب دیگه ای نداشت-! مالیرا با زرنگ بازی مامانمو تو مشت خودش گرفته بود برای اینکه دست مالیرا برای همه رو بشه یه فیلم کوچیک بازی کردم برای اینکه خودشو لو بده و رازش رو برملا کنه! ...مجبورشدم! ماریانا: تو هرکاری که مامانت بگه رو انجام میدی...فردا یه دختردیگه رو میاره ادرین ..."ماریانا رو ول کن با این ا.ز.د.و.ا.ج کن" بعد تو دوباره منو ول میکنی! ادرین: نه ماریانا ....من از این د.س.ت رو نگرفتم که ول کنم ماریانا: میدونی اگه امروز با مالیرا ا.ز.د.و.ا.ج کرده بودی کی جلوی من بود؟؟؟ ش.و.ه.ر مالیرا! _نه ماریانا اینطور نیست _چراا همینطوریهه! _من مامانم رو خوب میشناسم با ادمای خوب خوبه با ادمای بد..بده! منم به خاطر اینکه بفهمه اون مالیرا چه ادمیه این کار رو کردم _اره...کردی..اما میدونی چیه...این ادمایی که باهمن...هم رو د.و.س.ت دارن اما ما چی؟؟؟ تو منو دو.س.ت ند.ا.ری ادرین...ایچوقت دوس.ت.م نداشت.ی ارع تو ع.ا.ش.ق شدی با قول و قرار ع.ا.ش.ق شدی اما ع.ا.ش.ق اون...نذاشت بقیه حرفمو بزنم و دستشو چلو ده.نم گذاشت بعد از چند ثانیه دست.شو برداشت و کمی بهم نزدیک شد اما من فقط گریه میکردم نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم کمی سرم رو بالا کردم که ادرین نزدیک تر شد و منو ب.و#س*ی×د (نسافجثپبوزمشمصکت چساشنسابچس عرررررر اولین ص.ح.نه😍😍😍😂❤😐) "ناظر جان مادرت رد نکن به خدا اولیشه😐🤞🏻" از شدت تعجب سرجام خشکم زد *خب دیگه بقیشو نمینویسم😐😂✌🏻 فقط بدونید یه اتفاق هایی بین.ش.و.ن میوفته همین😐💞* &فردا& ادرین: اییییی این افتاب چی میگه اول صبحی😐✌🏻 چشمام رو باز کردم و نشستم که ماریانا رو دیدم که چقدر ناز خوابیده بود رفتم بالای سرش و نگاش کردم که بالشت رو گرفتم تو بغ.ل.ش و برگشت😐 زرشک! که یکدفعه گوشیم زنگ خورد برداشتمش صبح بخیر سنیل بگو چیه؟؟ _صبح بخیر قربان..شما ساعت 9 با کارکنان جلسه دارید-! _چی؟؟ _قربان من قبلا بهتون گفته بودم _اوفف من یادم رفته بود بسیار خوب من همین الان میام! میبینمت؛) (جررررر عرررررر تمومیدددددددد من دارم ذوق مر.گ میشمممممممم یمشاصچیوشمیکسپش😍😍😂😂💞😐 خب بسه دیگه ببخشید که دیر شد واقعا معذرت میخوام امیدوارم دوست داشته باشید ناظر عزیزم لطفا زود منتشرش کنید ممنون میشم تروخدا 🥺🥺شرایطه بعدیه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نیایششششش پارت بعدی نمیاد دد😑
اجی بعدی رو نمیدی 😐💔
پارت بعدی رو چرا نمیدی الان بار میلیاردومه که دارم همین پارت رو میخونم🥺😣
لطفا پارت بعد رو بده🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
امروزاصلا حالم خوب نبود من صبح گذاشتم بررسیه
وای عزیزم
امیدوارم حالت خوب بشه فردا.
ممنون🙏
سلام بچه ها بالاخره گوشیم درست شد!
ببخشید نمیتونم فردا پارت بزارم چون باید برم مدرسه و یه سری مدارک جور کنم برای مدرسه جدید!
شاید نتونم بزارم ولی تمام سعیم رومیکنم
اقا باید، شرایط کم بدی بخاطر تاخیر😁
باشه اجی ❤
خداروشکر که پرست شد
اااخیخخیخییییش اججیییی 43 نفر یا بیشتر همه نگرانت بودیم!!! اصن داستان ی طرف خودت مهم بودی!!!
خدارو شکر عزیزم
ولی بخاطر تخیر برای پارت بعد شرایط نداریم
اجی نیایشششششششش ایم**یل و رم*ز رو داخل یه دستگاه دیگه بنویس یه خبری بده😭
مگه اکانتم پریده بوده😐
ترسیدیم
الان فک کنم اک من پریده الان با لبتابم
😑😑😑😑
چیه😑
خدااااا اجی جونممممممم نیایش جونم کجاییییی که ماهی از دست رفت😭😭
برو پایین رو بخون
فهمیدم کجاس😐
سلام اجی😍
اجی گوشیم خراب بود امروزدرست شد
خد ر وشکر اجی جونم
اگه اکس پریده باشه چییی😭😭
آی اجی خداروشکر برگشتی دور از جونت ولی فکر کردم از هواپیما سقوط کردی یا تصادف کردی چون بهت تو پیوی ۳۰ تا پیام. دادم جواب ندادی نگران شدم 😅
جررر 😅😂🤦♀️
میدونی مانند احتمال دادم که مردی گریه ام گرفت ؟
زبونتو گاز بگیر
اجی😐🖤به این زودی خاکم کردی🖤
آخه نبودی منم کم کم داشتم فکر میکردم نیایش در سرزمین های مجازی مرد! ولی در دنیای واقعی به حیات ادامه میدهد
وای آجی پیامارو خوندم دیدم جواب بغیه رو دادی میدونی مردیم از نگرانییییی😩😩😩
ببخشید عاجو😅
اشکال نداره خوشحالم خوبی😇