خب بعد از سال ها اومدم داستانو ادامه بدم و ممنون میشم دنبال کننده های داستانم بیشتر بشن و خب دیگه آخر های داستانه.
های گایز من برگشتم
ادامه پارت 13
از زبان شیرویی : وارد ساختمون ک شدم مردی رو دیدم گفت : اوه ارباب جوان شما اومدید. با من به ساختمان G بیاید تا ازتون پزیرایی بشه .
شوکه شدم ارباب جوان؟؟ داره درباره ی چی حرف میزنه؟؟
به هر حال باهاش رفتم تو همون جایی ک بهش میگفت ساختمان ی اتاق بزرگ بود ک ی میز گنده توش بود روشم کلی میوه و خوراکی بود.
مرد گفت : از خودتون پزیرایی کنید.
نگاهی به غذا ها کردم و گفتم چیزی لازم ندارم
چند دقیقه تو سکوت سپری شد بعدش ی مرد از دور داد زد ارباب اومدن، همه سینه سپر کردن و تو ی ی صف وایسادن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
ممنون ❤️
به زودی پارت آخرم منتشر میشه
خیلی عالی و غیرمنتظره... من خیلی وقت بود که تستچی نیومده بودم... این اولین تستی بود که خوندم... ممنون واقعا خیلی زیبا بود کمی هم غم انگیز البته 😁🌈🌈🌈🤍🤍🖤🖤
حتما ادامه میدم
بعد از تاریخی که تست چی گفته نمیشه تست گذاشت ادامه میدمش
ممنون
عالی
حتما ادامه بده