
الیزه : کارل سکوت کرد و با تعجب به مارکیز چشم دوخت. با این حرف یک ثانیه کنترلم رو از دست دادم و افتادم زمین. وقتی بلند شدم ، گفتم: از کجا اینقدر مطمئنی؟ گفت: خب از یک منبع ناشناس. گفتم: مارکیز ما نمی تونیم به منبع ناشناس اعتماد کنیم! *امپراطوریس شما نمی تونید فقط طرف ناحق رو بگیری £بانو رایسان معلوم نیست چه حقه ای انجام داده ₩ما نمی تونیم هرکی رو به عنوان ملکه اقیانوس بپذیریم ♢ باید به ما ثابت بشه که اون ملکه هست % من موافقم جانسون گفت: خب من تصمیم گرفتم ، فلورا تو آتش سوزی تونست یک نمایش خوب اجرا کنه اما کافی نیست. من چند نفر از معبد برای بازرسی فلورا می فرستم. هر وقت فلورا بتونه آزمون تاج طلایی رو انجام بده موفق میشه و به عنوان ملکه برای همه ثابت میشه! آزمون تاج طلایی ،باهوش ترین و قدرتمندترین جادوگران تو این بازی شرکت می کنند. هرکس بتونه برنده بشه به عنوان جادوگر اعظم شناخته میشه . سال هاست کسی نتونسته این بازی رو ببره و برنده آخرین دور ماریسا بوده . اون یک دختر هست که قدرت ارواح جنگل رو داره ! و ارتباط خوبی با جنگل داره . فلورا باید اون رو شکست بده . جانسون ختم جلسه رو اعلام کرد. وقتی داشت خارج می شد گفتم:ازم متنفری؟ برگشت و ناباورانه نگاهم کرد . این ماجرا من رو یاد 18 سال پیش انداخت که اولین بچه ام رو از دست دادم. کسی اونجا نبود پس می تونستم گریه کنم. جانسون اومد نزدیکم و من رو تو آغوش کشید و گفت: تو ازم متنفر نیستی ؟چون به حرفات گوش ندادم؟ تو چشماش نگاه کردم و گفتم :نه موهام رو نوازش کرد و گفت:چه خوب چون منم نیستم!
(صبح)فلورا: وقتی بهم نامه دادند که باید تو آزمون تاج طلایی شرکت کنم. حرصم درمورد من می خوام انتقام بگیرم و این کار ها وقتم رو تلف میکنه. کایدن به عنوان نامزدم باید میومد و بهم سر میزد ولی کایرا نگذاشت تنها بیاد و الان کنار کایرا و کایدن نشستم و نمی دونم چیکار کنم! کایرا گفت: خب حرف ع.ا.ش.ق.ا.ن.ه بزنید ! کایدن سرخ شد ولی بعد سرفه ی کوتاهی کرد و گفت: دقیقا چرا باید جلوی تو این کار رو کنیم؟ گفت:چون مطمئن بشم واقعا ع.ا.ش.ق هم هستید . گفتم : شرمنده کایرا اما من باید برای آزمون آماده بشم نمی تونم وقتم رو تلف کنم. گفت: صحبت کردن با کسی که دوسش داری وقت تلف کردن نیست. کایدن از جاش بلند شد و دست منو گرفت و کشید بالا . گفت: خب من و فلورا کلی کار داریم خواهر عزیزم ! بهتر نیست برگردی به قصر ؟ و منو پشت سر خودش کشید و بدون توجه به جیغ های کایرا منو کشید بیرون . و بعدش شروع کردیم به دویدن ولی یادش رفت دستم رو ول کنه . و من بهش گفتم: کایدن! وایسا دستم رو ول کن!! وقتی از خونه خارج شدیم دستم رو از دستش کشیدم و گفتم : چرا دستم رو ول نکردی ! دوباره سرخ شد . گفتم: تا فردا می خوای به سرخ شدن ادامه بدی؟ گفت: نه ولی فردا آزمون تاج طلایی هست تو باید آماده بشی منم کمکت می کنم. اومدم حرفی بزنم که اسنو و بوک رو که پشت درخت بودن دیدم. گفتم: به کمکت نیاز ندارم! گفت: و من به عنوان نامزدت باید فعلا اینجا بمونم خب..... میرم دنبال آلفی . وقتی داشت می رفت گفتم : امیدوارم تو جنگ با عموت موفق باشی اگر دخترعموت نامزدت میشد این جنگ از بین می رفت. برگشت سمتم و بهم گفت: ممنون . و این ما دوتا بودیم که روبه روی هم در راه باد قرار گرفتیم بادی که موهای هردوتامون توش شناور بود و سوزش آفتاب لبخندمان را پررنگ تر میکرد.
جان: شاخه ها زیر پام می شکست . چند هیزم تر دیگر داخل آتش انداختم . کلبه جنگلی جای خوشایندی برای من نبود. به سمت تخت نورا رفتم و سرش را بلند کردن و کمی دارو بهش دادم. تبش هر روز شدید تر میشد و من بیشتر نگران میشدم. (بیوگرافی نورا در اسلاید 6، اینکه چرا این رو تو بیوگرافی اول نگفتم خب شرمنده تعداد اسلاید کم آوردم و هم می خواستم با بعضی شخصیت ها تو طول داستان آشنا بشید😐😔) اون تنها کسی بود که وقتی داشتم تو عذاب وجدان هام غرق میشدم و نابود میشدم کمکم کرد. هنوزم از کاری که با خواهرم کردم پشیمون نیستم. نورا را بغل کردم و گفتم: نگران نباش من همه کار برات می کنم. بارها فلورتیا رو تو خواب دیدم که در حال م.ر.گ بود . و این عذاب وجدان راحتم نمیذاشت هر کار میکردم نمی تونستم خودم رو قانع کنم که از کاری که با خواهرم کردم پشیمون هستم. لیویس از پله ها اومد پایین و گفت: حال مادر بهتر نشد؟ لیویس پسرم بود (بیوگرافی لیویس در اسلاید 7) و من واقعا دوسش داشتم اما اون اصلا شبیه من نبود و همیشه بخاطر کارهام ازم دوری می کرد. دوباره از پله ها بالا رفت و روی تخت دراز کشید. از کلبه خارج شدم تا شاید بتونم دارو بیشتری جمع کنم که صدای یک آش ما رو شنیدم :چطوری برادر؟ اون فایرا بود . گفتم: چطور منو پیدا کردی ؟ گفت: به وسیله سنگ ردیاب گفتم: تنهام بذار گفت: می تونم کمکت کنم که نورا حالش خوب بشه ولی به کمکت نیاز دارم گفتم: تو یک بار خواهرت ک.ش.ت.ی ولی دوک قبولت نکرد پس بهتر نیست بیخیال بشی ؟ گفت: نه الان موضوع دختر فلورتیا هست ، فلورا رایسان
گفتم: خب به من چه؟ گفت: اون ولیعهد رو از دخترم دزدید پس اونم باید مثل مادرش جواب پس بده. گفتم :من دیگه باهات همکاری نمی کنم. گفت: می تونم کاری کنم که همسر و پسرت تو خوشبختی زندگی کنند ! نمی دونستم قبول کنم یا نه ، من با ک.ش.ت.ن فلورتیا و ببر امپراطور بدترین گناه ها رو مرتکب شدم و الان چیکار کنم؟ بخاطر نورا مجبورم.اون دختر تنها نور زندگی من هست. گفتم: قبوله گفت: این همون جان مالوردی هست که می شناسم . خب گوش کن فلورا الان ملکه اقیانوس هست ولی بخاطر مادرش کمتر کسی قبولش داره. برای اینکه همه قبولش کنند باید تو آزمون تاج طلایی شرکت کنه می خوام کاری کنی به ببازه. گفتم: شوخی میکنی ؟ فلورا دختر فلورتیا ملکه اقیانوس هست؟ گفت : آره همینطور هست . حالا برادر بهتره که بعد از این که کارت رو درست انجام دادی نورا هم درمان میشه . من میشم همون جان سابق ! پسری شرور و متبکر به خودش. خیله خب فلورا رایسان منتظر باش ! لیویس:پدر دیر کرد و من رفتم دنبالش و وقتی دیدم داره با یک خانم صحبت میکنه ، تصمیم گرفتم گوش کنم . وقتی حرف هاشون تمام شد حالم بد شد. مطمئنم مامان دلش نمی خواست اینجوری خوب بشه . من نمی تونستم بذارم این اتفاق بیفته شرمنده پدر اما من نمی خوام تو اینجوری باشی من آسایشی که با عذاب دادن دیگران به دست بیاد رو نمی خوام (بیاین اینم یک شخصیت خوب تو خانواده مالورد البته اگر جک و تینا حساب نشن)به سمت کلبه دویدم شب می رفتم سمت عمارت دوک و باید از سنگ های مسیریاب پدر استفاده کنم.
(شب)فلورا: آزمون تاج طلایی در 6 مرحله انجام میشه . مرحله اول باید طبیعت رو رام خودم کنم. مرحله دوم پرواز کردن هست مرحله سوم آزمون درمورد جادو های باستانی هست مرحله چهارم باید یک حیوان م.ر.گ رو ب.ک.ش.م. (حیواناتی که برای خوردن روح و تغذیه از ترس انسان ها ظاهر میشن ) مرحله پنجم باید با جادوی سیاه مبارزه کنم و مرحله ششم باید از جنگل بارین سالم بیرون بیام جنگلی که به وحشت و طلسم و م.ر.گ و ش.ی.ا.ط.ی.ن خودش معروفه اگر بتونم بیشتر 3 مرحله رو درست انجام بدی برنده میشی ماریسا رکورددار 4 مرحله هست و من باید حداقل 5 مرحله رو بگیرم . همین طور که با شمشیر در حال تمرین و ک.ش.ت.ن موجودات شبیه سازی که توسط قدرتم درست کردم مشغول بودم اسنو گفت: فلورا فقط زنده از مسابقه خارج شو ! خون یک شبیه ساز دیگه هم به موهام پاشید . گفتم: من باید برنده بشم ! صورتم و لباسام همه خونی بود . بوک گفت :آره !ای ول ! فلورا برنده میشه ! اسنو گفت: ساکت باش بوک! و بعد رو به من گفت : هنوزم به نظرم این کار برای یک دختر 11 ساله خطرناک هست تازه هنوز 11 سالت هم نشده . گفتم: فراموش نکن که من از نظر عقلی 30 سالم هست و ملکه اقیانوس هستم. گفت: تو هنوز نتوانستی با اقیانوس یک رقص کامل بری و دیشب داشتی تو آتش م.ی.م.ر.د.ی و کل دیشب منتظر برادرت بودی ولی اون نیومد باهات حرف بزنه! گفتم: ممنونم که اینقدر بهم انگیزه میدی . بوک گفت: یکم کمتر غر بزن همه ی شما M.A اینقدر غرغرو هستید؟ گفتم: بوک تو هم کمتر حرف بزن. به سمت بوک اسنو رفتم و با حوله خون روی صورتم رو پاک کردم. گفتم :بهتر هست برم حموم! که صدای جیغی توجه ام رو جلب کرد....

نورا : دختر روستایی که تو جنگل گیاه دارویی جمع می کرد. بسیار دختر مهربونی هست. تو جنگل زخم های جان رو درمان میکنه و ع.ا.ش.ق.ش میشه. یک پسر دارد ولی بخاطر کار کردن با دارو های خطرناک و گیاه های ناشناخته دچار بیماری شده و 3 سال هست که جان در حال درمانش هست. یک راز درمورد نورا هست .....

لیویس مالورد: اون چه از نظر ظاهری و چه رفتاری به مادرش رفته .با پدرش بخاطر کاراش رابطه خوبی نداره. عاشق کتاب و نجاری هست ولی برای محافظت از مادرش به شمشیر هم مسلط هست . اون از جنگل متنفر نیست اما از زندگی در داخلش خسته شده . کلاغ ها و پرنده ها رو به راحتی رام میکنه جوری که مادرش بهش می گفت پادشاه پرندگان به خصوص کلاغ ها
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بودی 💙💙💙
چند وقت نبودم چقدر داستان اومده😐
مرسی❤❤❤
خیلی هم نیست
عالی بوددددد
مرسی عزیزم❤❤
❤❤
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی ییییییییییی
اقا دیگه خیلی خوبه
مرسییییی😘😘😘❤❤❤❤❤
از عالی هم عالـــــــــــــــــــــی تـــــــــــــــــــــــــــــر
مرسی قشنگم😘😍
فدات
لیویس چه کرا*شه😐
ک.ر.ا.ش جدید پیدا کردی ؟😂
جر آره😂😐
میترسم پسر جدید وارد کنم 😂😑
جعــــــررررر😂💔
ولی لیویس یه چیز دیگس😂💔
می خوام ک.ر.ا.ش،ت رو بدم به یکی دیگه مشکلی که نداری ؟
یاع به کایرا؟😐
یاع ندی به فلوراهاا فلورا ماله کایدنه
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی
هرچی بگم کمهههههههههههههه
مرسی عزیزممممممم💖💖😍😍
چرا این داستان انقدر خوبه?💞💞
شما خیلی خوبی💖😍