منتظر چی هستی برو پایین دیگه💐🌲.
از زبون ا/ت: الان یک سال گذشته و من اسپانیا هستم دلم خیلی واسه میا و مخصوصا کوک تنگ شده💔. حتی تو این یک سال صداش رو هم نشنیدم ای کاش اینجا پیشم بود☁🌧. ساعت ۱۰ شب بود و من دارم تنها تو خیابون های اسپانیا راه میرم قبلا شب ها من و کوک با هم میرفتیم و تو کوچه پس کوچه های شهر قدم میزدیم دست تو دست هم اما الان کوک اینجا پیشم نیست🙁 و این خیلی ناراحتم میکرد یعنی میشه باز هم ببینمش بغلش کنم🐞.
همین جوری تو کوچه ها قدم میزدم که یهو رعد و برق خیلی وحشتناکی اومد⛈ و بعدش باد وبارون شدیدی گرفت🌧🌧🌧 یاد خاطره اون شب افتادم و اشک از گونه هام سرازیر شد💧
خاطره: اون شب، شب وحشتناکی بود رعد و برق شدیدی میومد و بارون که میشه گفت سیل گرفت و باد شدید درست مثل امشب 🌬🌩🌧⛈.
با پدرم سر کوک دعوام شد و پدرم ساعت ۱ شب من رو از خونه بیرون کرد و گفت برو خونه کوک بمون🕐. منم که از رعد و برق خیلی میترسیدم آروم راه میرفتم تو خیابون ها که دیدم کوک داره با ماشین از اون خیابون رد میشه🚘🚗. تا من رو دید از ماشین پیاده شد کتش رو انداخت رو شونم و من رو سوار ماشین کرد و با هم رفتیم خونه اون. وقتی این خاطره دوباره یادم اومد بغضم ترکید و شوع کردم بلند بلند گریه کردن اما الان یه فرقی داشتم دیگه از رعد و برق نمیترسیدم، نمیترسیدم که تا صبح تو خیابون بمونم، از این نمیترسیدم که کسی برام مزاحمت ایجاد کنه من الان فقط از یه چیز خیلی میترسیدم چیزی که حتی با فکر کردن بهش بدنم به لرزه می افتاد. من از این میترسیدم که کوک رو از دست بدم همین 💔💘. ساعت رو نگاه کردم ۱۲ شب بود و هیچکس جز من تو خیابون نبود سمت خونه خودم حرکت کردم و بعد نیم ساعت رسیدم خونه🙂.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
خب پونزدع تا شد😂👍
بوز
🗿❤️
نه ببخشید سارانگ هیووو
سارلنک هیووووو
عالی شددد
اممم
خببب
شرط گذاشتن پارت بعد: ۱۰ تا لایک( انجام شد.)
۱۵ تا کامنت( هنوز به ۱۵ نرسیده.)
بعدی پیلیز