
فایرا : خیلی دلم می خواست موقع آتیش گرفتن اتاق دختر فلورتیا اونجا باشم اما نمی تونستم. خیلی دلم می خواد زودتر خبر رو تو روزنامه رو بخونم. فلورا : بر اثر گرما زیاد از خواب پریدم و وقتی چشمام از تاری در اومد نگاهی به اطراف کردم و متوجه شدم اتاقم داره میسوزد. داد زدم: اسنو و بوک! بوک با صدای خفیف گفت: من زیر بالشت هستم! بالشت رو برداشتم و بوک رو بغل کردم. با فریاد بلندتری گفتم: اسنو!اسنو ! که اسنو رو پایین تخت دیدم پرید بغلم و گفت: من تلاش کردم که آتش رو از تخت دور نگه دادم ولی وقتی قدرت هام داره ته میکشه. بوک داد زد:نجاتمون بده تو ملکه اقیانوسی صد در صد اولین قدرتت آب هست. داد زدم: من نمی تونم!من ....من می ترسم! اشک تو چشمام جمع شده بود. اسنو نگاهی به بوک و بعد به من کرد و گفت: تو اگه بترسی یعنی انسان درستی هستی . بوک گفت: ولی تو مواقع مختلف باید این ترس شجاعت هدیه بگیری .
گفتم: گاهی وقت ها باید ضعیف باشی از ضعیف بودن قوی بودن رو یاد میگیری وگرنه کسی قوی به دنیا نمیاد . به اشک هام نگاه کردم و تا مرز آتش رفتم . شروع کردم آهنگ رو فریاد زدن و اشک هام رو تبدیل به قطرات آبی بزرگ کردم که به و محکم به آتش رو به عقب هل دادم . قطرات آب از دستم و هوا جریان داشتند. اسنو و بگو فریاد زدن : تو موفق شدی ! وقتی آخرین شعله رو خاموش کردم . گفتم: آره من مو.....ولی ادامه ندادم چون سرم تیر می کشید.اسنو گفت: اولین بار هست از جادوت این قدر زیاد استفاده می کنی . این سرگیجه طبیعی هست نگران نباش بهتر هست از همین بالکن بریم بیرون. گفتم : نه راه پله امنیتش بیشتره.الیزه : وقتی ناگهان به همه خبر رسید که بخشی از عمارت رایسان تو آتش هست . من به همراه امپراطور و ولیعهد و شاهدخت وظیفه داشتیم به اون محل بریم جون ملکه اقیانوس هم تو آتش بود. وقتی رسیدیم . پایین خیلی ها از مردم عادی تا اشراف زاده ها آنجا بودن . یکم بعد متوجه حضور مارکیز مالورد و مارشینس مالورد شدم. عجیب بود که دخترشان اینجا نبود. جک مالورد به سمت ما میامد و گفت : جانسون به نظرت این آتش سوزی عجیب نیست ؟ کایرا که گریه می کرد و کایدن سعی داشت آرومش کنه. من به سمت کارل رفتم که با جنب و جوش ترس به خدمه دستور میداد.
رفتم سمتش و گفتم: کارل آروم باش . گفت: من یک بار فلورتیا رو از دست دادم الان نمی خوام دخترم رو از دست بدم. گفتم: از دستش نمیدی اون ملکه اقیانوس هست .گفت : ولی بلده چطور از قدرتش استفاده کنه اونم کسی که تازه قدرتش رفته تو سطح 2؟ که ناگهان متوجه به چیزی شدم. به مردم گفتم: ساکت باشید. ساکت! و همه جا سکوت پیدا کرد به جز اتاق فلورا که آهنگ اقیانوس از اونجا شنیده میشد. و باید کور می بودی و نمی دیدی که قطرات آب چه آرام در هوا جریان دارن و شعله ها رو خاموش می کنند. کم کم سایه دختری جوان از تو اتاق پیدا شد . اون فلورا بود. وقتی که آتش خاموش شد . زمزمه های مردم شروع شد: این آواز اقیانوس نبود. ..... یعنی ممکنه دوباره صاحب ملکه اقیانوس بشیم...... نکنه که دختر دوک ...... ملکه اقیانوس باشه؟....... بی خیال اون دختر فلورتیاست خیلی خیلی بی ارزش هست ....... درسته اگر نانسی مالورد .... که ناگهان شخصی که می خواست این حرف رو بزند واژگون شد. به بالا نگاه کردم که فلورا همراه یک کتاب که پرواز می کرد و گرگی که بغلش نشسته بود . چهار زانو نشسته بود و تو هوا معلق بود. گفت: شرمنده ولی الان هم مطمئنی من بی ارزش هستم؟ و بعد مرد رو آروم رو زمین گذاشت و خودش هم فرود آمد.
دست زدن مردم شروع شد . همه خوشحال بودن از حضور ملکه اقیانوس . اشراف زاده چوری ما رو نگاه می کردند که یعنی باید بهشون می گفتیم. کایرا از جاش بلند شدم و پرید بغل فلورا و گفت : حالت خوبه ؟ زنده ای ؟ نمرده ای که؟این کتاب چیه؟ چرا اینقدر بچه گونه اس؟ نکنه مغزت کوچیک شده ؟ لال شدی ؟ فلورا یه چیزی بگو! فلورا با لبخند گفت: آره.آره.نه . از جواب دادن این دوتا سوال معذورم.نه ، نه . الان دارم حرف میزنم و کایرا له شدم. از روش بلند شد و گفت: خوشحالم . فلورا هم بلند شد و کایرا رو بغل کرد. جانسون فریاد زد: جلسه اضطراری در قصر همین الان و تلپورت کرد . منم به کایرا و کایدن اشاره کردم . تمامی اشراف یکی پس از دیگری تلپورت کردند. و در نهایت وقتی همه رفتند به فلورا لبخند زدم و گفتم: بهترینی ! گفت:شما هم بهترینی ! و با بشکن تلپورت رو انجام دادم. فلورا: پدر سعی داشت همه رو از اینجا پراکنده کنه که آلفی اومد بالا سرم و گفت: خوشحالم که زنده ای! گفتم : از حضورتان مرخص میشم. اسنو گفت را اینجوری کردی؟ گفتم: اون برادرمه ولی به اندازه کافی خطرناک هست متوجه نشدی که چشماش چقدر سرد شده ؟اسنو گفت : راست میگی ..... الان کجا میریم؟ گفتم: یه جا که بتونم با آلفی خصوصی صحبت کنم!
جانسون : هیچ کس آروم و قرار نداشت ، همه عصبی بودند . گفتم: لطفا آروم باشید . ویسکنت رولات: عالیجناب اون دختر ملکه اقیانوس هست و فکر نکنم کسی اینجا علاقه ای به فلورا رایسان داشته باشه اون مثل مادرش یک آ.ش.غ.ا.ل هست . کارل گفت: ویسکنت درست حرف بزن. گفت: دختر تو ، کایدن رو از دختر من دزدید صد در صد به مادرش رفته ! کایدن با عصبانیت گفت: کسی من رو از کسی ندزدید ویسکنت. ویسکنت فریاد زد: اون ملکه اقیانوس هست و ولیعهد رو سحر و جادو کرده می خواد امپراطوری رو به خطر بندازه . اون باید ب.م.ی.ر.ه . الیزه گفت: به همین دلیل نباید به کسی که سابقه روانی داره لقب داد . گفت: ویسکنت راستش شما یکم داری زیادی قصه رو بزرگ می کنید نظرتون چی هست که بیرون استراحت کنید تا نتیجه رو بهتون میگیم. ویسکنت با عصبانیت به کمک سرباز ها خارج شد. مارکیز رویز از جاش بلند شد و گفت: به نظر من بانو فلورا هیچ خطری برای امپراطوری نداره . تو تاریخ اقیانوس هیچ وقت ملکه بی استعداد و شروری انتخاب نشده . اگر بانو الیزه بهشون درس داده باشند حتما خیلی دختر با ارزشی هست اما آیا واقعا دختری که یک الف فراری رو وارد خونه اش میکنه لیاقت داره ؟
هب بچه ها من دیروز حالم خوب نبود. فردا پارت 21 فقط یک بار نگاهم کن! رو میدم و تا شرط ها انجام بشه اینو ادامه میدم در حقیقت برای پارت های بعدی فقط یک بار نگاهم کن باید یک شرط ها انجام بشه ولی این رو هر وقت بتونم می نویسم و میذارم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییییییییییییی
مرسیییی💖
💕🍫
چند سالته خوشملم؟
13 سالم خاله جون😂😂😂😂 (شبیه خاله ام حرف زدی )
جعــرررر خاله همسنمی خوبی خوشی😂💔
آره خاله😂😂😂😂😂😂😂😂
به به 😂
مثل همیشه داستانت عالیههه❤
چرا حالت خوب نی مگ چیزی شده
عههه بالاخره فقط یک بار نگاهم کننن
مرسی عزیزم💖💖
ماشین زدگی بود
آره آلان تو بررسی هست
اها
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
نه بابا مهم نیس
عشقمی😍😘
😍🤩♥💕
عالییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیییییی💖
عالییی بود 💙💙💙
مرسی💖💖
عالی بود🤩🤩
ممنونم💓💓
عالییییی بودددددد❤️💞
پارت بعد
مرسیییییی
چشم