
سلامممم امیدوارم خوشتون بیاد گومن🙏🙏🙏 اگ پارت قبلی طول کشید بیاد😅😅
-ناروتو ب شدت عصباني بود. طوری ک دم اول شرو کرد ب شکل گیری- کوراما: ناروتو!!!ناروتو ب خودت بیا پسر!!!!! -اما ناروتو دیگ نمیشنید. کنترلش ر از دس داده بود- کوراما: فک نمیکردم اینطور شه..از حالا ب بعد کاري از دستم برنمیاد بخاطر این مهر مسخره -ناروتو نفس میکشه- ( ها تو یه قسمتی هس هر دفه ناروتو فک میکنه یه قطره آب میفته زمین و پخش میشه...اونجا منظورمه) افکار ناروتو: ازش متنفرم!!! اون بهترین دوستمو کشت!!!ساسکه...چرا...چرا ترکم کردی؟!!!!چرا خودتو بخاطر يکي مث من کشتی!!!هاکو!!! هیچوق نمیبخشمت!!!!!!قسم میخورم تو رو میکشم!!! **در دنیای واقعی** -دم اول دراومد و ناروتو غرش بلندی کرد. و بعد همه ی آینه های هاکو ر تو ی حرکت شکوند- -هاکو هم ترسیده بود هم متعجب بود-

**کاکاشی چاکرای قرمز ر میبینه و دوزاریش میفته** کاکاشی: زابوزا! من وق ندارم تلف کنم. دیگ تمومش میکنم!! -صدای خنده ی زابوزا توی مه پخش میشه😈😈- زابوزا: یطور حرف میزنی انگار میتونی، گربه ی کپی کار!!! نه میتونی با شارینگان دزدیت منو ببینی و نه میتونی چاکرام ر حس کني... -کاکاشی چن تا طومار 📜 در میاره و تکنیک احضار ر انجام می ده- -سگ ها سری زابوزا ر میگیرن- کاکاشی: شاید نتونم ببینمت یا حست کنم. ولي مه نمیتونه بوت ر هم از بین ببره!!! -کاکاشی چیدوری⚡⚡ر فعال میکنه- ( میگم چ میشد سارادا هم چیدوری ر یاد میگرف😍😍) -کاکاشی با چیدوری ب سمت زابوزا حرکت میکنه- فکر کاکاشی: ناروتو! امیدوارم کیوبی آزاد نشده باشه...تحمل کن!!!دارم میام
- کاکاشی با چیدوری ب زابوزا میرسه و میخواد باهاش زابوزا ر بکشه ک یدفه هاکو میپره جلوی زابوزا و ناروتو با عصبانیت ب هر دوی اونا ،منظور هاکو و زابوزا، حمله میکنه. و چون هاکو خودشو جلوی زابوزا انداخته بود میمیره- **کاکاشی و زابوزا شوکه میشن ** کاکاشی: ناروتو!!! ناروتو آروم باش!!!!! صدامو میشنوی؟!!! -ساکورا ساسکه ر میبینه ک افتاده و با گریه میره و بغلش میکنه- ساکورا: ساسکه کون😭😭😭😭 - و بدش نبضش ر چک میکنه و میفهمه زنده س. پس یه مقدار از چاکراش ر میده ب ساسکه و ساسکه بهوش میاد- ** ساسکه بلند میشه و ناروتو ر با ردای کیوبی میبینه** ساسکه با لکنت میگه: ن نا ناروتو..؟!

**در داخل ذهن ناروتو** ناروتو: ساسکه....ساسکه ///فلش/// ( منظور از فلش یه خاطره هس ک در گذشته افتاده و رفتن ب گذشته. و فلش بک ینی برگشتن ب زمان حال) - ناروتو توی دهکده داش قدم میزد..و یهو مردم شرو کردن ب سنگ پرتاب کردن ب اون. ناروتو بدون هیچ واکنشی درحال گریه داش حرکت میکرد- یهو یکی داد زد: هی!!!ولش کنین چرا دارین اذیتش میکنین؟!!!! -مردم پچ پچ کردن: اون اوچیهاس...بهتره بریم- ** و بدش سری رفتن ** ناروتو ب اونی ک نجاتش داده بود نگا کرد...موهاش سیاه بود و علامت باد بزن پشت لباسش بود. ناروتو درحالیکه متعجب بود پرسید: چرا کمکم کردي..؟ - اون بچه لبخند میزنه: چون تو هیچ کار اشتباهی نکردی. راستي من ساسکه م. تو اسمت چیه؟ -ناروتو توي دلش میخنده..چون ب نظرش ساسکه بامزه بود ( 😮 ). - ناروتو: من.....من ناروتو ام. ///فلش بک ب زمان حال/// افکار ناروتو: چرا اینا داره یادم میاد.....دیگ خیلی دیره....کاشکی فقط یدفع دیگ منو گوجه صدا میکرد....دیگ هیچوق نمیتونم ببینمش....و یا صداش رو بشنوم.....متاسفم ساسکه........همه ش تقصیر منه..
** ناروتو غرش کرد و ب سمت ساسکه دوید ** ( البته اگ میپرسید چرا چون وقتی چاکرای کیوبی میاد بیرون ناروتو کنترل تفکر ر از دس می ده ) کاکاشی سعی کرد جلوشو بگیره. اما نمیتونس چون باید حواسش ب تازونو و زابوزا میبود کاکاشی داد زد: ناروتووووو!!!ب خودت بیا پسر!!!! . ساکورا چشاشو بست و جیغ کشید ساسکه بدون هیچ ترسی دستاشو باز کرد و ناروتو توی بغلش جا گرف- **چاکرای قرمز شرو کرد ب دود شدن و ناروتو ب خودش اومد ** ناروتو: س ساسکه..؟! -ساسکه لبخند میزنه- ساسکه: احمق. ناروتو محکم ساسکه رو بغل میکنه. و ساسکه متعجب میشع..و ی لبخند میزنه .. ساسکه: هی هی..من خوبم... - ناروتو درحالیکه محکم ساسکه ر بغل کرده داد میزنه: احمق!!!چرا فرار نکردی!؟؟؟ امکان داش بکشمت!!! -ساسکه پوزخند میزنه- ساسکه: هر دومون میدونیم ک تو هیچوق این کارو نمیکنی -ناروتو شرو میکنه ب گریه کردن-. ناروتو: دیگ هیچوق هیچوقت اینجوری نکن!!!! من.....من خیلی ترسیدم.. - ساسکه خيلي تعجب میکنه...اصلآ چرا ناروتو اهمیت میداد؟فک میکرد ناروتو ازش متنفره...چون همیشه دعوا میکردن...اما ساسکه میدونس ک اون دعوا ها بینشون عین یه شوخي میمونه- **ساسکه آروم موهای قرمز ناروتو ر بهم ریخ** ساسکه: واقعن فک کردی من ب همین راحتیا میمیرم ، گوجه؟
** ناروتو اشک هاش ر پاک کرد و متوجه شد توی بغل ساسکه س. سرخ شد و سری رف کنار** ناروتو: گومن، ساسکه... -ناروتو حس کرد دنیا داره تاریک و تاریک تر میشه و بیهوش شد-( غش نکردااا. عوارض استفاده از قدرت کیوبی) ساسکه داد زد: ناروتو!!!! -و گرفتش- ** کاکاشی و ساکورا از شوک اولیه میان بیرون** کاکاشی: ساسکه نترس. ناروتو حالش خوبه. اول باید حسابمون ر با زابوزا تصویه کنیم. - و چیدوری⚡⚡ ر فعال میکنه و زابوزا ر میکشه-
-ساکورا میدوه پیش ساسکه- ساکورا: ساسکه کون خوبی؟ -ساسکه آه میکشه و از خودش سؤال میکنه ک تا کی باید ساکورا ر تحمل کنه- ساسکه: آره ساکورا. خوبم. - یهو گاتو و ۵۰ تا نینجا ظاهر میشن- گاتو: باورم نمیشه ک این بچه کوچولو ها تونسته باشن زابوزا شیطان مه رو بکشن😒 - کاکاشی حالت دفاعي میگیره ولی ساکورا کاکاشی رو میزنه کنار- ساکورا: میدونین چیه؟!من دیگ خسته شدم! چانارووووووو!!! - و با یه مشت همه ی نینجا ها+گاتو ر ب فنا میده - کاکاشی با تعجب میگه: ساکورا کارت خوب بود...حالا میتونیم ناروتو و ساسکه ر برگردونیم خونه ی تازونو...
-ساسکه بلند میشه- ساسکه: من خوبم...فقط ناروتو ر باید ببریم. -کاکاشی ناروتو ر کول میکنه و با تازونو ب سمت خونش حرکت میکنن- ** روز بعد ناروتو بهوش میاد و کاکاشی ر کنارش میبینه** ناروتو: کاکاشی سنسی..؟ -کاکاشی لبخند میزنه- کاکاشی: ناروتو حالت خوبه؟ ..ناروتو : آره...چ اتفاقی افتاد؟ کاکاشی آه میکشه: پس هيچي یادت نمیاد..نه؟
-ناروتو بلند میشه و میشینه- ناروتو: ی دقیقه... ** ناروتو شرو میکنه ب فک کردن و همه چیز یادش میاد** میپره هوا و داد می زنه: ساسکه کجاس؟!!!!!!ساسکه!!! -ساسکه وارد اتاق میشه- ساسکه: چ شده گوجه - ناروتو خیالش راحت میشه و میشینه سرجاش- ناروتو: هيچي...چیز مهمی نی
-بعد صبحانه- کاکاشی: ناروتو..ساسکه. فک میکنین بتونین راه برین تا حرکت کنیم ب دهکده؟ -ناروتو پوز خند میزنه و میگ: ملومه ک میتونم! ساسکه: منم میتونم -کاکاشی لبخند میزنه: خیلی خب. با این حساب برید وسایلتونو جم کنید حرکت میکنیم. -همه با هم میگن: های سنسی!😄
-ایناری شرو میکنه ب گریه کردن و ناروتو ر بغل میکنه- ایناری: ناروتو اونی سان🥺🥺نرو😭😭 -ناروتو موهای ایناری رو بهم میزنه- ناروتو: هی ایناری! یادت نرفته ک بهت چی گفتم😁 - ایناری سری اشکاشو پاک میکنه- ایناری: ولي دلم برات تنگ میشه...💔! ناروتو: منم همینطور ولي یادت باشه این آخرین باری نیس ک همو میبینیم! -ایناری لبخند میزنه: باشه
خب تموم شد😅

اگ دوس داشتید بگید پارت بعدشو بسازم یا نه. سایانورا میننا👋👋👋 ( راستی اینجوری ناروتو خیلی شبیه کوشیناس 😂😂 الان هیچ شکی نی ک ناروتو ی اوزوماکی و پسر کوشینائه😂😂😍 )
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منتشر شد پارت بعد داستانم
😍😍😍
خوشحالم خوشت اومده 😁
آها باشه
سلام ادامه نمیدی؟
چرا میدم😁😁 ینی نوشتم تو بررسیه
سلام امروز ساعت 18 یا همون 6 بعد از ظهر میشه تست ساخت
لطفا ادامه داستانت رو بنویس
من خودمو برای
عروسی
ناروتو
و
ساسکه
آماده میکنم
(خاک تو مخ که م.ن.ح.ر.ف.م) 😂
منم مثل تو
😳 بی خیال. این دیگ خیلی عجیب غریبه
میگم که
خاک
توی
مخ
م.ن.ح.ر.ف.م
کهیائویی فک میکنم
اقا این یاوئیی چرا داره طرفدار میگیره؟
😍😍😍😍😍😄
هن؟😮
سکوت چان مگه جرئت داری ادامش ندی؟😑😡
اگه نمدونی کیم برو تو پارت اخر رها ببین
و درضمن اره خیلی مادر و پسر بهم میان
ودر ضمن برا چالش تست قبلی خب یادت باشه قبیله اوزوماکی قدرت ذاتیشون مهر کردنه فقط همینو دارم بگم
نورا چانی میدونم😁😁😁
عاشق داستانتم و دنبال کنندتم🤤راستی همونجور که گفتم ناگاتو و ایتاچی رو نکش مخصوصا ایتاچی.اخلاق ایتاچی خواهشن خواهشن همون باشه(نفرت از خاندان+عشق به ساسکه+قدرت زیاد+)و کلن همونا.واقعا داستانت عالی خوبه 🤤لایکم خوردی👊
سلام خواهش خواهش خواهش زود تر پارت بعدی رو بزار
سلام وایییییی زود پارت بعد رو بزار دارم میمیرم خواهش زود بزارش عالیـــــــــــــــی بود پارت بعدی رو زود بزار
تستچی تا ۳ روز امکان ساخت تستو گرفته متاسفانه 💔