
سلام به دوستان گلم خیلی ممنون که من رو دنبال میکنید
صبح با صدای شمیر که میگفت پاشو بریم مدرسه دیر شد. سریع پاشدم و صبحانه خوردم من و شیمر و مارسل رفتیم مدرسه (بچه ها با ماشین هوشمند رفتن) به مدرسه که رسیدیم رفتیم داخل معلم گفت امروز یک دانش اموز جدید داریم
لیا کافی لیا بیا داخل عزیزم (از زبان لیا:) خودم رو که معرفی کردم معلم گفت برم کنار مارسل بشینم 👈🏻 بعد از مدرسه من مارسل و شیمر رفتیم داخل حیاط داشتیم حرف میزدیم که یه دختر گفت بیا اینجا رفتم گفتم سلام اسمت چیه گفت:
شیلا تو با مارسل چکار داری و کیشی میشی . گفتم : داشتم با برادرم و خواهرم حرف میزدم و مارسل برادرم هست
همین که گفتم برادرم جا خرد 😲😲😲😲و گفت مارسل که جز شیمر خواهر دیگه ای نداشت گفتم چرا ولی گم شده بود که مارسل گفت لیا کجا رفتی بیا (لیااااااا کجااااا رفتییییی بیااااااا شعر خوبی بود نه یا اره این مسعله است) گفتم امدم رفتیم مدرسه که تموم شد رفتیم خونه من و شیمر رفتیم تکلیفمون رو انجام دادیم و گفتم شیمر وقت تمرین و از
بیرو داخل جنگل (بچه ها راستی همه عکسهای پارت ها عکس لیا بوده و این پارت عکس مارتین هست) در حال تمرین بودیم که نوبت رمز چشم ها تیز رسید که از اون دور یک پسر که دستمال بسته بود رو دیدم گفتم شیمر اون پسر رو دیدی بریم دنبالش سرعت بالا
بهش که رسیدم گفتم (بچه ها لیا مطمئن هست که اون بک جادوگر هست) سرعت نرمال پسر تعجب 😳 کرد لیا گفت: سلام اسم من لیا و اسم خواهرم شیمر هست اسمتون چی هست
پسر گفت لیا خودتی و دستمالش رو باز کرد (بچه ها لیا یک برادر داشته که از اون حادثه جون سالم به در برده) لیا گفت مارتین😦😦😦😦😢😢😢😢 داداشی جونم خوبی دلم برات تنگ شده ❤❤❤❤❤❤😍😍بود فکر کردم همه مردن🖤🖤🖤🖤🖤 و پرید بغل مارتین بعد از یک دقیقه از بغلش در امدم که شیمر گفت لیا اینجا چه خبره🤔🤔🤔🤔 ؟ از زبان لیا: این مارتین برادرم هست مارتین این شیمر هست داخل کانادا خواهرم حساب میشه . که مارتین گفت: لیا شیمر از راز ما خبر داره لیا گفت اره نترس ولی فقط شیمر خبرداره . که شیمر داد زد لیا شب شد . پایان
اومد وارم که از این پارت خوشتون امده باشه و اگر ایمیل دارید نظر بدید لطفا ❤❤❤❤❤❤❤🌹🌹🌹🌹🌹🌹♥♥♥♥🌺🌺🌺🌺💋💋💋💋💙💚🧡💛💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)