
دا یون : عااامم( صدای خمیازه) نامجون : دا یون برو بخواب بیدارت میکنم دا یون : دستت درد نکنه فقط گوشیتو برای یک ساعت دیگه کوک کن نامجون: باشه برو نگران نباش برو با خیال راحت بخواب دا یون میره نامجون رو بغل میکنه دا یون : دستت درد نکنه که هستی 🥺🫠 نامجون هم دا یون رو بغل میکنه جیهوپ : یهو دلم برا خواهرم تنگ شد نامجون : راستی هرکسی خسته اس بره بخوابه چون باید تمرین دنس کنیم اعضا: ظهر بخیر😁 جین : تو نمیخوابی؟ نامجون : نه نمیخوابم میخوام کتاب بخونم کوک: خوش بگذره تورو با کتابات تنها میذارم نامجون : ممنون یک ساعت بعد:: نامجون : دا یون بلند شو به خدا دیگه حال ندارم صدات بزنم دا یون : سلام نامجون نامجون : سلام پاشو سر درست نمیخوای که این ترم رو بیوفتی دا یون : نه حالا پا میشم درسمو میخونم سه ساعت بعد تق تق( صدا ی در اتاق) دا یون : بله؟ شوگا : بیا اینارو حین برات اماده کرده بخور که انرژی داشته باشی دا یون: ممنون شوگا : واقعا درکت نمیکنم دا یون : میدونم من هنر رو واقعا دوست دارم ( رشته نامجون تجربی بود اما به هنر تغیرش داد) شوگا : واقعا علاقه خیلی مهمه شوگا : من دیگه میرم دا یون : اوهوم ساعت 8 شب دا یون : ووییی خسته شدم بسه دیگه جیمین : فکر کنم کل درساتو خوندی کوک: الحق که خواهر نامجونی جین : خب بسه دیگه بیاین شام دا یون : یا تو کی وقت کردی غدا بپزی جین : من درست نکردم از بیرون گرفتم دا یون: یعنی همیشه تو از بیرون غذا سفارش میدادی جین: اره دا یون: من فکر کرم تو غذا رو درست میکنی 😐 جین : نه بابا وقت ندارم که ........ جین: کی میشوره ظرفا رو کوک: ظرف شویی جین : کی میذاره توی ظرف شویی جیمین : با سنگ کاغذ قیچی معلوم میشه جیهوپ : سنگ.... کاغذ قیچی ... اه خودم باختم نامجون : سنگ کاغذ قیچی.... جین باختی جیهوپ و جین میرن ظرفا رو بچنینن توی ظرف شویی جین : جیهوپ میدونی اگه یه خر بمیره کجا خاکش میکنن جیهوپ : نه جین : تو گور خر😂😂 یاع یاع( شیشه پاک کنی خندیدن) جیهوپ:😐
فردا صبح ساعت 7 و 20 نامجون: دا یون پاشو دا یون : سلاممم خوبی چه خبرا نامجون : عه با اولین صدا بیدار شدی دا یون : کلا روز های اول سختمه نامجون : اوهوم... بیا پایین صبحونه چیدم برات دا یون : بذار اماده بشم بعد میام پایین( تیپ دا یون ( بچه ها دا یون میره دانشگاه و فرم دانشگاهش یکیه و تغیر نمیکنه عین خودمون که میریم مدرسه ) دا یون: واییی نامجون دیر شد 10 دقیقه به 8 کلاسم 8 و ربع شروع میشه نامجون : بیا این لیوان شیر رو با بیسکوییت بخور این خوراکی ها هم بذار توی کیفت دا یون : باش بیا بریم توی ماشین میخورم ....... نامجون : منتظرم باش خودم میام دنبالت دا یون : باش ........ دا یون : نامجون الو نامجون: چیزی شده؟ دا یون : نه فقط من باید با یکی از بچه ها کلاس یکم هنر کار کنم که نمره ترمم خوب بشه نامجون: پس هر وقت خواستی بیای خونه به خودم بگو دا یون : نامجون ول کن خودم میام الان 22 سالمه دیگه نامجون : هر جور راحتی دا یون تلفن رو قطع کرد دا یون : ببخشید سو جون میتونی بیای با من هنر کار کنی که دستم عادت کنه( با خجالت) ( سو جون بغل دست دا یون نشسته و پسره) سو جون : البته دا یون : ممنون ...... دا یون : دستت درد نکنه که بهم یاد دادی سو جون : اگه بازم کمک خواستی من هستم دا یون : ممنون... فکر کنم فقط من و تو توی مدرسه هستیم( الان ساعت 4 بعد از ظهر) سو جون : اوهوم دا یون داشت راه میرفت که یهو سرش گیج میره و میوفته روی زمین و سوجون سریع میره سمت دا یون سو جون: دا یون خوبی... دا یون دا یون بی هوش میشه سو جون : نه نه بیدار شو یهو کسی به نام داداشی به گوشی دا یون زنگ میزنه سوجون جواب میده سوجون : الو نامجون : دا یون کو چی کارش کردی سوجون : نمیدونم چش شده بی هوش شده نمیتونه نفس بکشه سوجون گوشی رو میذاره روی بلند گو نامجون : از توی کیفش یه ظرف به رنگ ابی هست از توی اون یه قرص بده به دا یون تا من خودمو برسونم ( منظور دا یون قرص جادوییه) سوجون : اوهوم نامجون داره میاد به سمت دانشگاه سوجون : ترو خدا بیدار شو ..... نامجون : دا یون ؟ سوجون : سلام نامجون : دا یون کجاست سوجون : اونجا توی سایه گذاشتمش نامجون میره سمت دا یون که میبینه سوجون کتش رو در اورده و انداخته زیر دا یون که لباساش کثیف نشه نامجون : ممنون که پیشش بودی سوجون : وظیفه ام بود نامجون دا یون رو بغل میکنه و رو به سوجون میگه: همراهم بیا نامجون دا یون رو به سمت ماشین میبره که یهو دا یون تشنج میکنه نامجون : هی هی چت شد
نامجون دا یون رو میذاره روی زمین و دوباره از توی کیفش 2 تا قرص جادویی میده به دا یون و بعد چند ثانیه تشنج دا یون قطع میشه ونامجون دوباره دا یون رو بغل میکنه و میبره سمت ماشین و دا یون رو میذاره ردیف عقب ماشین نامجون : سوار شو میرسونمت سوجون : نه دستتون درد نکنه نامجون : زود باش سوار شو سوجون : باشه دستت درد نکنه سوجون : هیچ وقت فکر نمیکردم الگو ی زندگی مو از نزدیک ببینم نامجون : اه خجالت زدم نکن سوجون : میشه بعد یه امضا به من بدی نامجون : اوهوم نامجون سوجون رو میرسونه خونشون و بهش امضا میده و بعد به سمت خونه راه میوفته تق تق( صدای در ) تهیونگ در رو باز میکنه تهیونگ : عه دا یون چش شده نامجون : دوباره حالش بد شد جین : سلام عه دا یون چش شده نامجون : حالش بد شده جین : بخوابونش روی مبل ها تا حواسم بهش باشه نامجون : باشه نامجون : سلام سو یون جون( زنگ زده به سو یون ) سو یون : سلام نامجون :ببخشید مزاحم میشم سو یون: نه عزیزم
نامجون : سویون جون امروز که رفتم دنبال دا یون قبل از اینکه برسم حالش بد شد نفس تنگی داشت ولی یکی بهش قرص جادویی داد حالش خوب شد اما چند دقیقه بعد که من رسیدم پیش دا یون وقتی بی هوش بود تشنج کرد سویون : چیز خاصی نیست فقط وقتی بی هوش شده بود دوباره حالش بد شده نگرانش نباش فقط تا به هوش اومد بهش خوب غذا بده که بدنش تقویت بشه نامجون : حتما نامجون تلفن رو قطع میکنه نامجون : جین میتونی غذا درست کنی؟ جین : اره فقط بیا کمکم نامجون : باش نامجون : بقیه کجان؟ جین: کوک و تهیونگ و جیمین و هوسوک رفتن خرید یونگی هم رفت بیرون نامجون : هوم ......... دا یون : اه من اینجا چی کار میکنم نامجون : بیدار شدی؟ دا یون : اوهوم نامجون : برو لباستو عوض کن بیا غذا بخور دا یون : باشه نامجون : میرم برات غذا بکشم دا یون : بقیه کجان نامجون : کوک و جیمین و تهیونگ و هوسوک و یونگی بیرون بودن الان خوابیدن جین هم رفت خوابید دا یون : اها .... دا یون : دستت درد نکنه خیلی خوب شده بود نامجون : جین درست کرد دا یون : دست هر دو تا تون درد نکنه دا یون : نامجون تو برو بخواب من ظرفا رو میشورم نامجون : نه تو برو سر درست دا یون : امروز زیاد درس ندارم تو برو بخواب خسته شدی نامجون : بیا با هم دو تا یی بشوریم دا یون : باش ....... نامجون : ظهر بخیر دا یون : برو بخواب گلم 🫰🏻 دا یون : منم الان میرم سر درسم
..... همه از خواب پا میشن دا یون هم همه درساش رو خونده نامجون : تو درست مشکلی نداشتی کمکت کنم؟ دا یون : نه فقط دیروز من که حالم بد شد کی نجاتم داد؟ نامجون : همون پسره که با هاش درس کار میکردی دا یون : اهان سو جون رو میگی نامجون : پس اسمش سوجونه دا یون : اره پسر خوبیه نامجون : نکنه مغزتو زده؟ دا یون : نه بابا خوب درس میداد دا یون : راستی میگما الان ساعت چنده؟ نامجون : ساعت 8 شبه دا یون : بریم بیرون نامجون : من که کاری ندارم دا یون : برو به بقیه بگو تا بریم یه پارک نامجون : باش نامجون : بچه ها موافقین برای شام بریم پارک؟ کوک : پارک!!!! اره اره بریم جیمین : اره خیلی وقته نرفتیم بیرون تهیونگ : بریم شوگا : نظر من با جمعِ جیهوپ : به نظر شب خوبی میاد برای پارک رفتن جین : جیهوپ راست میگه نامجون : پس پاشین کاراتونو کنید جیمین و تهیونگ و کوک : وایسا این بازی تموم شه پا میشیم نامجون : من نمیدونم فقط جا موندین باید پیاده بیاین نامجون : دا یون پاشو کاراتو کن دا یون : باش حالا پا میشم ......... شوگا : همه سوار شدن؟ دا یون : اره همه هستن ....... شوگا : رسیدیم دا یون : کوک دست خالی نرو بیا اینارو ببر کوک: باش 😕 دا یون : یکی زیر انداز بیاره نامجون : من میارم دا یون : یکی سبد رو بیاره جیهوپ : من میارم دا یون : یکی هم غذا هارو بیاره جین : من میارم دا یون : خودمم فلاسک رو میارم همه با هم رفتن و یه جا نشستن
دا یون : بیاین با هم یه عکس بگیریم دا یون : سه... دو... یک.. چیریک( صدای عکس گرفتن) دا یون : چه خوب شد کوک : من گشنمهههه تهیونگ : منم نامجون : میخواین غذا بخوریم؟ دا یون : بخوریم اعضا با کمک هم سفره رو پهن میکنن ...... دا یون : کوک پایه ای بریم توی اسباب بازی کوک : ارههه بریم کوک و دا یون به سمت اسباب بازی های پارک میرن کوک : عه توی تاب جا شدم دا یون : منم جا شدم دا یون : خیلی وقت بود نیومده بودم بیرون کوک : منم. دا یون : بیا بریم توی سرسره ها کوک : بریم بچه : عه شما مگه بچه این که اومدین اینجا بازی میکنید کوک : ما یکم فقط قدمون بلنده دا یون : اره😂 بچه : باشه دا یون : کوک تا بشینی توی سرسره سرسره تموم میشه 😂😂 کوک : اوهوم بچه : کوک!!!!! نکنه کوک بی تی اس دا یون : ااا😐 بچه : ترو خدا به من امضا بده هیونگات کجان بیا بریم پیششون کوک : پرام دا یون : کوچولو اسمت چیه؟ بچه : اسمم جنیه کوک : چه اسم قشنگی جنی : ممنون حالا امضا میدی یا نه کوک : اوهوم میدم جنی : ممنون جنی از توی جیبش یه کاغذ و خودکار در میاره میده به کوک کوک: اینم از امضا جنی : ممنون جنی : میگما کوک اون دختره کیه؟ دوستته؟ کوک : نه بابا خواهر نامجونه جنی : واقعا؟ خوش به حالت 🥲
جنی : اسمت.... دا یون بود دیگه؟ دا یون : یه ارمی به روز 😂 جنی : ما اینیم دیگه جنی : اونی میای بازی دا یون : من!! باشه میام جنی رفت به سمت تاب جنی : منو هول میدی؟ دا یون : اوهوم جنی: ممنون ❤️ کوک : من میرم اب بخورم دا یون : باشه جنی : تند تر هول بده دا یون : مطمعنی؟؟ جنی : اوهوم دا یون : باشه دا یون جنی رو محکم هول میده جنی : وایی چه قدرتی دا یون : دیگه 😏 دا یون : راستی چند سالته؟ جنی : من!! من 10 سالمه دا یون : چه خوب جنی : اوهوم کوک : یه عالمه خوراکی اوردم جنی : وای وای دستت درد نکنه بذار من از تاب پیاده بشم بعد بخورین کوک : باشه کوچولو😂 جنی : اونی ببین به من میگه کوچولو من 10 سالمه !!! کوک : اوع واقعا 10 سالته جنی : اوهوم پس چی فکر کردی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عععاللللللیییییییییی
عشقی ♡
عالیییییییی🥲❤💜
پارت بعدی پلیززززز🥺🫂
دارم مینویسم
اخ ژونننن
عالی بود😘❤
فقط معمولا میگن مختو زده نه مغزتو زده 😐😹
ـ لیسا
با خودم گفتم یه جای کار میلنگه یادم نبود که باید میگفتم مختو😂
😹