11 اسلاید صحیح/غلط توسط: FA138882 انتشار: 2 سال پیش 122 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
عاشقتونم
دکتر از اتاق میره بیرون و همون موقع اعضا وارد اتاق میشن همه گیج شدن
از زبون جین : خواب بودم که صدا به گوشم خورد رفتم دیدم جیهوپ داره لباس هاشو می پوشه و میره سمت بیمارستان پس ما هم سریع کار هامون رو کردیم و اومدیم تا وارد بیمارستان شدیم سریع به سمت اتاق نامجون رفتیم.. اینجا چه خبر بود دم در دوتا پرستار بودن دکتر از اتاق خارج شد چه خبر شده وارد اتاق شدیم نگاهم به دا یون افتاد دا یون نامجون رو بغل کرده بود و بدنش به خاطر گریه داشت میلرزید جیهوپ که ناراحتی از چهره ش می بارید
کوک : هوسوک هیونگ اینجا چه خبره دا یون چشه نامجون خوبه؟
دا یون که متوجه حضور اعضا شد از بغل نامجون بیرون اومد و اعضا به دا یون و نامجون نگاه کردن و چشم هاشون چهار تا شد اعضا با دیدن نامجون که کل لباسش خونی بود شکه شده بودن
از زبون شوگا : معلوم بود دا یون توی حال خودش نبود اصلا اون دا یون قدیمی نبود شکننده شده بود با نگاه به دا یون عمق فاجعه رو فهمیدم نامجون که حالش اصلا خوب نبود همه سکوت کرده بودن و هر چند دقیقه یک بار صدای هق هق دا یون سکوت رو میشکوند
جیهوپ میره پیش دا یون
جیهوپ : دا یون گریه نکن دیدی اون خیلی قویه خوب میشه
دا یون : هوبا چیو ازم مخفی میکنید مگه نگفتین خوب شد پس ،پس چرا اینطوری شد؟
جیهوپ : الان این مهمه که اون خوبه
دا یون : چرا بهم نمیگی چیو ازم مخفی میکنی؟
شوگا : هوسوک تا کی میخوای ازش مخفی کنی ببین دا یون
جیمین حرف شوگا رو قطع میکنه
جیمین : هیونگ!! اون حالش خوب نیست
دا یون : یونگی بهم بگو اگه بهم نگی حالم بد تر میشه
شوگا : دا یون دکترش گفت اگه تا فردا به هوش نیاد میره به کما و معلوم نیست کی بیدار میشه
دا یون : اون بیدار میشه
شوگا : اره بیدار میشه
دا یون : ممنون که هستین
تق تق( صدای در اتاق )
دا یون : بفرمایید تو
سوجون : سلام عزیزم
دا یون از دیدن سوجون ذوق زده میشه و میپره بغلش
دا یون : دلم برات تنگ شده ممنون که اومدی
سوجون : هنوز به هوش نیومده؟ چرا لباس نامجون خونیه
دا یون : الان بهتره تو چطوری
سوجون : خوبم ممنون
سوجون دسته گلی که برای نامجون اورده رو میذاره روی میز
دا یون : دستت درد نکنه زحمت کشیدی
سوجون : کاری نکردم
سوجون : میخوای برم خونه برات لباس بیارم؟
دا یون : نه اگه میشه با هم بریم اعضا اینجا پیش نامجون هستن
سوجون : باشه
دا یون و سوجون با هم میرن خونه و دا یون لباسش رو عوض میکنه و دوباره با سوجون با بر میگردن بیمارستان
دا یون : بچه ها شما برین خونه من هستم
جین : دا یون تو برو خونه ما هستیم
دا یون : خواهشن بذارید من اینجا باشم فقط یکی از ماشین ها رو بذارین تا من فردا باهاش برم کمپانی
سوجون : میخوای من بمونم؟
دا یون : نه برو خوب بخواب باشه
سوجون : مواظب خودت باش
دا یون : باش
دا یون سوجون رو بغل میکنه و از اعضا خدافظی میکنه الان دیگه همه رفتن فقط دا یون و نامجون هستن
بریم پیش نامجون : اخرین چیزی که یادم میومد دا یون بود بعد دیگه همه چیز سیاه شد صدا هارو کم و بیش میشنیدم نمیدونم چقدر وقت گذشته بود که صدای گریه دا یون رو شنیدم انگار حالش خوب نبود همش اسم منو صدا میزد چند ثانیه بعد از صدا های دا یون صدای هوسوک اومد و بعدش به رو به روم نگاه کردم یه باغ قشنگ و روشن بود اونجا فقط دو تا چیز بود یکیش صدای دا یون بود یکی دیگه هم همون باغ قشنگ دا یون خیلی اشفته بود پس رفتم به سمت صداش بعد چند دقیقه گریه کردنش تموم شد دوباره صدا هارو نمی شنیدم دلم میخواست پیشش باشم ولی نمیتونم چشمامو باز کنم فقط صدا های اطرافم رو میشنوم
بریم پیش دا یون : نگران نامجون بودم دلم میخواست بیدار بشه اهنگ توکیو از نامجون رو گذاشتم با ارامشی که با صداش بهم وارد میکرد کم کم چشمام بسته شد یهو از خواب بیدار شدم نامجون رو دیدم که داره چشماش تکون میخوره و اروم چشمای خوشگلش رو باز میکنه از خوشحالی نمیدونم چیکار کنم اولین کاری که به ذهنم میرسه اینکه که یه پرستار خبر کنم پس سریع از اتاق خارج میشم و میرم یه پرستار خبر میکنم و سریع میرم پیش نامجون بعد چند دقیقه دکتر وارد اتاق میشه و نامجون رو میبینه که چشماش بازه دکتر نامجون رو معاینه میکنه
دکتر : خیلی خوبه که به هوش اومدن اینجوری احتمال خوب شدنشون بهتره
دکتر از اتاق میره بیرون نامجون که تازه انگار لود شده بود یه نگاه به دا یون میکنه دا یون رو میبینه که یه قطره اشک از چشمش چکید پس نامجون روی تخت میشینه و دست هاشو باز میکنه تا دا یون رو بغل کنه دا یون هم که منتظر این لحظه بود سریع میره توی بغل نامجون
نامجون : گریه نکن دا یون
دا یون : گریه شوقه اوپا
نامجون : دلم برات تنگ شده بود
نامجون و دا یون همو با تمام وجود بغل میکردن و اشک میریختن
دا یون از بغل نامجون میاد بیرون و اشک های خودش و نامجون رو پاک میکنه
دا یون : اوپا گریه برات خوب نیست گریه نکن
نامجون : باشه راستی قضیه بلیز خونی ام چیه؟
دا یون : حالت بد شده بود دوباره از دهنت خون میومد
نامجون : ساعت چنده؟
دا یون : ساعت هفت صبحه امروز قرار بود برم برات مرخصی بگیرم
نامجون : خوب شد که به هوش اومدم
دا یون : اره خیلی عالیه واییی اعضا
نامجون : چی شده؟
دا یون : به اعضا نگفتم
دا یون سریع زنگ میزنه به کوک و کوک هم بعد دو ثانیه جواب میده
کوک : دا یون چی شده نامجون چیزیش شده؟ بگو چی شده
دا یون : رپ میکنی یا حرف می زنی اروم باش نامجون به هوش اومده
کوک : شوخی قشنگی بود راستشو بگو
دا یون : دارم راستش رو میگم
کوک : بده بهش گوشیو بده بهش
دا یون گوشی رو میده به نامجون
کوک : ه.. ه..هیونگ؟؟
نامجون : کوکی 🥹خوبی
گوشی کوک از دستش میوفته با صدای افتادن گوشی جین از خواب بیدار میشه یه نگاهش به کوک میوفته که شک شده و دنبال نگاه کوک رو میگیره میرسه به گوشی کوک که روی صفحه گوشی کوک اروم میره سمت گوشی و گوشی رو میذاره روی گوشش
کوک : نامجونا... خودتی 🥺🥺
نامجون : کوکی خوبی دلم برات تنگ شده
کوک : وای جین هیونگ توهم زدم صدای نامجون رو میشنوم
نامجون : ای بابا من بیدار شدم دیگه
جین گوشی رو از کوک میگیره و خودش حرف میزنه
جین : نامجون؟ به هوش اومدی؟
نامجون : جین!!! اره به هوش اومدم
جین : صبر کن الان من میام
جین سریع میره اعضا رو بیدار میکنه و اخرین نفر میرسه به اتاق جیمین در اتاق رو باز میکنه جیمین رو می بینه که به تخت تکیه داده صورتش خیسه و سر افتاده روی تخت جیمین با صدای در چشماشو باز میکنه
جیمین : هیونگ؟ کاری داری؟ چیزی شده؟
جین : پاشو بریم بیمارستان
جیمین : نامجون چیزیش شده؟
جین : نه به هوش اومده
جیمین : واقعا!!! باشه الان میام
جین از اتاق میره بیرون بعد چند دقیقه اعضا لقمه هایی که جین براشون گرفته رو میخورن و میرن سمت بیمارستان و بلاخره مسافت بین خونه تا بیمارستان طی میشه و اعضا میرسن به بیمارستان
اعضا سریع میرن طبقه بالا و میرسن به اتاق نامجون سریع در رو باز میکنن و نامجون رو می بینن که سرحال روی تخت نشسته
کوک که شوق زده س سریع میره سمت نامجون و اونو بغل میکنه نامجون هم در برابرش بغلش میکنه
کوک : نامجونا دلم برات تنگ شده بود( با گریه کم )
نامجون : کوکی گریه نکن من حالم خوبه
کوک از بغل نامجون میاد بیرون
و نامجون هم اشکای کوک رو پاک میکنه
نامجون : گریه نکن دیگه من خوبم
کوک : باشه گریه نمیکنم
جین : یه جوری حرف میزنن که انگار فقط خودشون دوتا توی اتاقن جمع کنید خودتونو 🫥
نامجون : جین دلم برای غر غر کردنات تنگ شده بود
نامجون : من چند روز بی هوش بودم
دا یون : یه روز
نامجون : اوووو یه جوری گریه کردین فکر کردم یه ماهی هست بی هوشم
دا یون : اولن خدا نکنه دومن همین یه روز کافی بود
نامجون : بیاین بهش فکر نکنیم
نامجون : دا یون چیزی خوردی
دا یون : نه میرم میخورم نگران نباش
که یهو در اتاق باز میشه و یه عالمه خبر نگار میریزن توی اتاق
خبرنگار :کیم نامجون به هوش اومدی
خبرنگار : کی به هوش اومدین!
خبرنگار: چرا ارمی هارو از وضعیت خودتون مطلع نکردید
و خبرنگار ها پشت سر هم سوال میپرسیدن دا یون که اصلا به سر و صدای زیاد عادت نداشت حالش بد میشه حس میکنه نفسش داره بند میاد نیاز به هوای ازاد داشت نامجون که این قضیه رو میفهمه سریع میره سمت خبرنگار ها و با کمک اعضا و پرستار ها خبرنگار ها رو از اتاق بیرون میکنه
نامجون : دا یون خوبی؟
دا یون میره سمت پنجره اتاق و پنجره رو باز میکنه و ریه هاش رو از هوای تازه پر میکنه
دا یون : ممنون اوپا 🫂
دا یون : یهویی حالم بد شد😅
در اتاق باز میشه و سوجون میاد تو
دا یون سریع میره نزدیکش و اونو بغل میکنه
دا یون : سلامم
سوجون : سلام وای اب داری تشنمه
دا یون : اوهوم اب دارم دا یون اب رو میده به سوجون
نامجون : سلام
سوجون با شنیدن صدای نامجون اب میپره توی گلوش و سرفه میکنه بعد چن ثانیه اب از گلوش بیرون میاد و سرفه هاش قطع میشه
نامجون : مگه صدای روح شنیدی
سوجون : اخه متوجه ت نشدم
سوجون میره سمت نامجون و اونو بغل میکنه
سوجون : هیونگ واقعا خوشحالم که به هوش اومدی ببخشید نبودم با دیدنت توی این حالت واقعا حالم بد میشد
نامجون : نه بابا اوکیه ممنون که اومدی 😇
سوجون : وظیفه بود
تهیونگ : اره دیگه یکی از وظایفته که به برادر زنت سر بزنی 😂
سوجون : صحیح😂
دا یون : یاااا اذیت نکنید
سوجون : عه دا یون منو اذیت نکنید دیگه
شوگا : اه اه بدم میاد از این حرفا 🤢
جین : یونگیا یه روزی خودت این حرفا رو میزنی
شوگا : عمرن
جیهوپ : من گشنمهههههه
نامجون : یکی بره یه چیزی بخره بخوریم
دا یون : من میرم میخرم
دا یون میره و 9 تا ساندویچ میخره و میاد و ساندویچ ها رو بین افراد توی اتاق پخش میکنه
بعد از خوردن ساندویچ ها همه اعضا سرحال تر میشن و دوباره در باز میشه 😂و سویون( مادر دا یون ) داخل اتاق میشه
سویون : سلام به خوشگلای خودم
سوجون خجالت میشه و اروم اروم میره پشت دا یون قایم میشه دا یون هم سریع میره سمت مامانش و اونو بغل میکنه
دا یون : مامان دلم برات تنگ شده کم میای به من سر میزنی
سویون : دومادم کو😃
سوجون که دیگه داره از خجالت اب میشه که با صدای جیهوپ میاد به خودش
جیهوپ به سوجون اشاره میکنه
جیهوپ : اوناهاش همون خجالتیه 😂
سوجون : یاا هیونگ( اروم میگه که جیهوپ بشنوه )
سویون میره سمت سوجون و با اون دست میده
سویون : خجالت نکش پسرم
نامجون : منم این وسط هویجم🥕🫥
کوک : وای هیونگ خاک به سرم تو هویچ نیستی موزی 😂😂😂
با این حرف کوک همه میپکن از خنده
سویون : نامجون حسودی کردی 😂از این به بعد بهت میگم مستر حسود
نامجون : یااا سویون جون اذیت نکنید دیگه 😂
و پرستار وارد اتاق میشه ( پرستار خانومه )
پرستار با اشوه میگه : پسرای خوشتیپ بس کنید بخش رو گذاشتید روی سرتون
و پرستار از اتاق خارج میشه
دا یون : پسرای خوشتیپ 🫥( ادای پرستار رو در میاره 😂)
سوجون : دا یون حرص نخور
دا یون : باشه فقط چون تو گفتی
دا یون : من حالا میام
دا یون از اتاق خارج میشه و دنبال دکتر میگرده و بلاخره دکتر رو پیدا میکنه
دا یون : ببخشید اقای دکتر
دکتر : بله بفرمایید
دا یون : ببخشید نامجون الان که به هوش اومده سم براش خطری نداره؟
دکتر : ببینید احتمال داره حالشون بد بشه اما دیگه بی هوش نمیشند و برای خارج کردن سم از بدنشون من دارویی براشون مینویسم که اگه مصرف کنند تا 15 روز دیگه سم کامل از بدن خارج میشه
دا یون : اهان ممنون خدافظ.
دکتر : خدافظ
دا یون دوباره بر میگرده توی اتاق
دا یون : اوپا میخوای یه چیزی بذاری توی ویورس تا ارمی ها از نگرانی در بیان؟
نامجون : خوب شد گفتی اره الان میذارم گوشیمو میدی؟
دا یون گوشی نامجون رو بهش میده
نامجون : ممنون
نامجون توی ویورس یه پیام مینویسه
پیام : سلام ارمی ها صبح بخیر من خوبم نگران من نباشید 😉
و پیام رو پست میکنه و صفحه گوشی رو خاموش میکنه
زینگ زینگ( صدای زنگ گوشی )
گوشی نامجون داره زنگ میخوره پس نامجون گوشی رو بر میداره و جواب میده
نامجون : بله؟
مدیر برنامه : سلام نامجون خوبی بهتری؟
نامجون : سلام ممنون بله بهترم
مدیر برنامه : من با دکترت صحبت داشتم گفت که تمرین کردن برات ضرری نداره و امروز هم مرخص میشی فردا صبح بیاین برای تمرین 5 روز دیگه کنسرت دارین
نامجون : باشه
نامجون بعد از خدافظی تلفن رو قطع میکنه
شوگا : چی شد؟
نامجون : من امروز مرخص میشیم از فدا میریم کمپانی تمرین دنس 5 روز دیگه کنسرت داریم
کوک : هورا کنسرت
دا یون : اخه نامجون تو تازه خوب شدی نمیشه بری
نامجون : نگران من نباش باشه
دا یون : پس منم باهات میام
سوجون : من برم بلیط بخرم😂😂😂
نامجون : 😂🫥😂
سویون : بچه ها ببخشید من دیگه باید برم
دا یون : باشه خوشگلم مواظب خودت باش
سویون : باشه
سویون : خدافظ
اعضا : خدافظ
پرستار وارد اتاق میشه و سرمی که برای تقویت بدن نامجون بود رو از توی دستش در میاره و یه چسب زخم میزنه روی جای سوزن سرم
پرستار : شما مرخصید اینم دارو هایی که باید تهیه کنید
دا یون برگه ای که اسم دارو هارو نوشته از پرستار میگره و تشکر میکنه و پرستار از اتاق میره بیرون
دا یون : بیاین بیرون تا نامجون لباس های خودشو بپوشه
همه اعضا از اتاق میرن بیرون و نامجون لباساش رو عوض میکنه و دا یون میاد وسایل نامجون رو کمکش میاره و همه با هم میرن و سوار ماشین میشن و راه میوفتن سمت خونه
توی راه نامجون دا یون رو توی بغلش میگیره و دا یون توی اغوش گرم داداشش خوابش میبره
....
اعضا میرسن خونه نامجون مباد دا یون رو بغل کنه
سوجون : نامجون بذار من میارمش شما برو تو
نامجون : باشه دستت درد نکنه
همه میرن توی خونه سوجون هم دا یون رو میاره توی خونه و میذارتش روی تختش و ب*و*س*ه* ای روی پیشانی دا یون میذاره و از اتاق میاد بیرون
جین میخواد اشپزی کنه چون نامجون اومده کوک داره گیتار کار میکنه نامجون توی ویورس و اینستا جواب ارمی هارو میده جیهوپ هم میره کمک جین شوگا میخوابه چون این چند وقته درست نخوابیده تهیونگ و جیمین و سوجون انیمه میبینن و دا یون هم خواب هفت پادشاه رو میبینه
.....
دا یون توی خواب ناز بود که یهو با صدای *اخ * نامجون از خواب میپره از اتاق سریع میاد بیرون و دنبال نامجون میگره که بلاخره پیداش میکنه و سریع میره پیشش
دا یون : اوپا چی شدی حالت خوبه
نامجون : خوبم فقط انگشت کوچیکه پام گیر کرد به پای مبل( خیلی درد داره)
دا یون : اوخ اوخ برو بشین باشه
نامجون : باشه فقط تو ام برو یکم به خودت برس
دا یون : چرا؟
نامجون : هیچی فقط یکم موهات شلخته س یه پاچه شلوارت اومده بالا و یه استین بلیزت اومده بالا همین
دا یون با شنیدن این حرفا عین میگ میگ میره توی اتاقش و لباساش رو عوض میکنه موهاش رو شونه میکنه و میاد بیرون اتاق
دا یون : اوپا سوجون کجاس؟
نامجون : دارن انیمه میبینن توی اتاق جیمین
دا یون : اوکی
دا یون میره توی اتاق جیمین
دا یون : سوجون بیا بیرون
تهیونگ : خدا به دادت برسه 😂😂
دا یون : نه کاریش ندارم
سوجون از اتاق میاد بیرون
سوجون : جونم؟
دا یون : میای بریم دریا؟
سوجون : من و تو؟
دا یون: اوهوم
سوجون : باشه
دا یون : پس صبر کن من برم لباسام رو بپوشم
سوجون : باشه تو برو تا منم اخر این قسمت رو ببینم
دا یون : باشه
دا یون میره لباساش رو میپوشه ( تیپ دا یون )
سوجون : بریم؟
دا یون : بریم
نامجون : کجا کجا
دا یون : میخوایم بریم دریا
نامجون : خوش بگذره
دا یون میره نامجون رو بغل میکنه
دا یون : ممنون اوپا
جین : یه لحظه وایسین
دا یون : چی شده
جین یه ظرف غذای بزرگ میده دست دا یون
جین : اگه همه ش رو نخوردید نمیذارم بیاین توی خونه
سوجون : نگران نباش خودم همشو میخورم
دا یون : اره این شکوعه
سوجون : بله منم همیشه که تا میریم بیرون خوش بستنی و پاستیل و اینا میکنه
دا یون : 🫥😂
دا یون : سوجون بدو بریم
سوجون : باش
جیهوپ : امیدوارم ناهار خوبی شده باشه
دا یون : عالیههه نگران نباش
😉
دا یون و سوجون: خدافظ
اعضا : خدافظ
دا یون و سوجون با هم میرن و سوار ماشین میشن اهنگ With you رو میذارن و سوجون دستش رو میذاره روی دنده تا دنده رو عوض کنه که دا یون هم دستش رو میذاره روی دست سوجون ( عین عکس تصویر ) و مسیر رو با هم طی میکنن و بلاخره میرسن به مکان مورد نظر
دا یون دست سوجون رو میگیره و میگه
دا یون : سوجون اینو باید جلو بریم میرسیم به جای قشنگ
سوجون : پس بزن که بریم
دا یون و سوجون دست تو دست هم با هم میدوعن
تصویر : موهای دا یون که بر اثر دویدن توی اسمون پرواز میکنه و لابه لای موهای سوجون باد میوزه واقعا صحنه ی قشنگیه بعد از کمی دویدن میرسن به سخره ای که از اب دریا 2 متر بالا تره اینجا پاتوق دا یون اینجا رو خیلی دوست داره هر وقت ناراحته میاد اینجا
اون دو از دویدن دست برمیدارن و راه رفتن رو جایگزین میکنن
دا یون : اینجا خیلی باحاله هیچ کس نمیاد اینجا همیشه خودم اینجام ولی این دفعه با تو اینجام خیلی خوشحالم تو هستی به معنای واقعی عاشقتم
سوجون : منم عاشقتم
هر دو میشینن لب صخره و سوجون هم اونو بغل میکنه دا یون سرش رو میذاره روی شونه ی سوجون سوجون هم سرش رو میذاره روی سر دا یون
دا یون دستش رو دور کمر سوجون حلقه میکنه و خودشون و سوجون رو از صخره پرت میکنه پایین سوجون که شک کردم بود فقط داد میزد هر دو میوفتن توی دریا و بعد چند ثانیه از زیر اب میان بیرون
سوجون : خیلی بدی سکته کردم
دا یون : تو از چی میترسی من پری دریایی ام تورو نجات میدم نگران نباش
سوجون : ولی خب بلاخره سکته کردم
دا یون : اینجا خیلی باحاله خیلی عمق داره
سوجون : دا یون دست و پام درد گرفت
دا یون سوجون رو بغل میکنه و شنا میکنه به خشکی میرسه و هر دو از اب میان بیرون
سوجون : خیلی خوب بود ولی یه هشداری چیزی بده که دیگه سکته نکنم
دا یون : باشه الان خوبی؟
سوجون : اره خوبم
دا یون : بیا بریم پیش ماشین
سوجون : باشه
دا یون و سوجون دست در دست هم راه بین صخره تا ماشین رو طی میکنن و دا یون میره از توی ماشین کیفش رو بر میذاره
دا یون : سوجون برو یکم چوب خشک پیدا کن و بیار
سوجون : باشه
دا یون و سوجون هر دو با هم یکم چوب خشک جمع میکنن دا یون از توی کیفش یه فندک در میاره
دا یون : من همیشه با تجهیزاتم😂
سوجون : خیلی ام عالی
دا یون با فندک چوب خشک هارو اتیش میزنه و یه اتیش کوچیک درست میکنه یکم دیگه جوب میذاره روی اتیش و اتیش بز گ تر میشه دا یون و سوجون بغل اتیش می ایستند
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی
مثل خودت ❤
تنک❤️❤️✨
♡
عرررررر عالیییی🙃💕
وای اون اهنگه عاشقشمممم😁❤
میش پارت بعدی سریع بنویسییی
اجی جونم دارم مینویسم تا نوشتم میذارم ❤
تنکس🥺❤
❤🥰