صبح : یک شومیز سورمه ای خوشگل برداشتم پوشیدم و یک کفش صورتی و با راننده شخصیم به سمت شرکت رفتم داشتم درمورد طرح اولیه فکر می کردم که به شرکت رسیدیم . وارد شرکت شدم افراد زیادی داخل شرکت نبودند آلیا را دیدم اونم تازه رسیده بود . سلام آلیا _ سلام مرینت _ چرا کم اومدند _ مگه بهت نگفتم قضیه نیویورک به همون خاطر _ آها _ راستی مدیر کارت داشت گفت تا اومدی بری پیشش
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالییییییییی
کاری کن ادرین وقتی مرینت خوابه ببوسدش و مرینت بفهمه بعد فردا دوبار ادرین این کارو کنه و مرینت همراهیش کنه هاهاهاها
خیلی ممنون ❤
بعدییییییییی زود
باشه حتما 😘
عالی بود پارت بعد پلیز
عالیییییییی
بعدی😘
ممنون عزیزم 😘❤
عالی
آجی میشی؟
خیلی ممنون 😘♥️
آره چرا که نه 🥰😍
فاطمه هستم 14 ساله