
با داستان جدید اومدم حمایتم کنید لطفا

سلام اسم من جییامو هس ۱۹ سالمه جی(به جای جییامو جی مینویسم):مامانننننننننننننننن مامان: بله جی:گشنمه مامان:غذا حاظره بیا پایین جی:اوک مامان:دختره جی:نگو مامان:😐(بعد غذا)تلفن جی زنگ میخوزه جواب میده جی: بله( سلام خانم لی)جی:عه رئیس شمایین سلام (ببین لی میدونم تو افسر عالی هستی ولی متاسفانه باید اینو بگم ک باید تو یکی از بادیگاردای نقاش جئون شوی) جی:جان 😑هممم بزا ۱ثانیه فک کنم (۱ ثانیه شد😐) جی:باش مشکلی نیس فقط نقاش جئون کیه 😐 (😐نمیشناسیش واقعا)جی: نع (اوک بعدا میفهمی کیه ) جی:اوک فعلا بعد. قطع میکنه(جییامو☝)
جی:رفتم خوابیدمو فردا صبح رفتم پیش رئیس جی:سلااااااااامممممم رئیسسسسس (😐سلام بشین دخترم)جو:بل.میشینه (خب امروز میری پیش اقای جئون )جو:اوک ادرس رو بدین ( بیا)جو:باش ممنون برم سر کارم (برو) جک:افسر لیییییییی جو: بل جک:تو یه خونه د.ز.د.ی شده جو:عه بریم جک:بریم .بعد میرن جو: وقتی رفتم تو خونه کاخ بود جک: خانم لی جو:هوم جک:میدونید خونه من بزرگتره (اروم حرف میزنن)جو:🙄خدا بهش عقل بده میرن جلوتر جک:خانم لی جو:هوم جک: نگا اونجاس جو: اره دیدم بیا
میرن جلو جک: هویییییی توووو جو: ا.ح.م.قققققققق جیغ نزنننننننننن مرده: یا جدت ( بعد میدوعه ) جو هم از پشتش که مامورا جلوش تشریف میارن جو: با اجازه ( یه م.ش.ت می.ز.نه )جو: خداییش دلم خنک شد جو: دیدم یه مرد تو سنای ۵۰ و فلان میاد پایین مرده:واییی ممنونم خیلی تر.سی.ده بودم جو:الان حالتون خبه؟ مرده:بل دخترم ممنونم ک لحظه ای در رو با هول باز کردن کوک:بابااااااااااا حالت خبهههه عه بسم الله شماااااا جک:ما پلیسیم 🤩 جو:اون نفهمید🙄 کوک: اهان من من جونگ کوکم ایشونم عمومن مرده: من پدرتم 😐 کوک: اوک😐
جو:خب مادیگه بریم مرده :لطفا کنی بشنید جو:نه ممنونم اوک جک بریم جک کجایی جکککککککک جک:داشتم اب میخوردم بعد میرن شب:جو:داشتم میرفتم ک یه دختر رو دیدم داره میدوعه خواستم برم پیشش ک یکی از شونم گرف وقتی برگشتم جو:تو کوک:اره من جو:خب چرا یانجایی کوک:در واقع اومده بودم تا بادیگرد پدرم رو ببینم و ببرمش پیشش جو:تو این ساعت کوک:اره جو:هوم به من چه من برم کوک:امم جو:هوم کوک:میشه اسمتون رو بپرسم جییامو لی جییامو کوک:خوشبختم جییامو جو:همچنین فعلا کوک:فعلا جو:رفتم خونه صبح پاشدم و رفتم
رفتم به ادرسی گفتن جو:فقط اینجا همون دیروزه نیس رفتم در رو زدم ک خدمتکار در رو باز کرد خدمتکار :شما جو:من بادیگارد اقای جئونم خدمتکار :بامن بیا جو:اوک رفتیم به یه اتاق در رو زد اقای:بله خدمتکار:اقا بادیگارد جدیدتون اقای:بگو بیاد اینجا .جو:رفتم توش اقای:ش ش شما همون افسره دیروزین جی:بله درسته اقای:خوشحال شدم جی:منم اقای:عصر قراره برم به گالریم بامن میای جو:حتما(ادامه تو نتیجه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مخوامممم🌚🤝🏿
😄😄😄باش میزارم
عالی بود خیلی خوبه باید از این یک سریال کره ای بسازن اگه بشه نور انارو میشه
😂😂مرسی
عالیییییییییی میتونی یکم دیگه فانش کنی من یه سال تو تستچی هستم که فکر کنم 2 سال شده داستان های فان زیاد بازدید داره
اوک 😂
عالییییی❤پارت بعدی موقام😐
چشم ملسی
عالییییییی
مرسی🤍