
سلام ناظرجون چیزی نداره لطفا منتشر کن میتونی بخونی😊
خوبین چطورین میدونم خیلی دیر گداشتم ببخشید گایز این خرداد ماه من هماهنگ استانی بودم برای همین سرم شلوغ بود و بعد ازمون های دیگه که خلاصه سه تیر تموم شدن اومدم بزارم زود زود تموم کنم یدونه داستان دیگه و کاملا متفاوت بسازم 🥳❤️گایز داستان جدید یه تست معرفی میسازم حمایت بشه میزارم 💛حتما پس سر بزنید و اسم های پیشنهادی برای داستانم بگید

❄️🦊فصل چهارم و اخرین فصل ❄️🦊 رفتیم به بقیه گفتیم بخوابن چون ساعت سه و نیم شب بود لباس هام رو عوض کردم و دوش گرفتم اومدنی بیرون مو هام رو خشک کردم و لباس راحت پوشیدم در اون مدت هیچ خبری از تهیونگ نداشتم میخواستم برم اب بخورم بعد به تهیونگ یه سری بزنم ببینم خوابه یا نه در اتاقم رو اروم باز کردم تا کسی بیدار نشه داشتم میرفتم که اب بخورم چون همه جا تاریک بود کمی میترسیدم چون چند باری چیز ها عجیب غریب دیده بودم . آروم در یخچال باز کردم و اب رو برداشتم وقتی بستم یه نفر رو دیدم زودی یه جیغ کشیدم ودوییدم پشت مبل
✨🌿{علامت کارا+/ آیسان# /ملینا&/ جیمین∆/ تهیونگ@/ جین _ / جونگ کوک ¶/ چا اون وو ^}🌿✨ آروم در یخچال باز کردم و اب رو برداشتم وقتی بستم یه نفر رو دیدم زودی یه جیغ کشیدم ودوییدم پشت مبل که یهو گفت نترس تهیونگم از پشت مبل اومدم بیرون & اینجا چیکار میکنی @دیدم اینجایی اومدم &مگه نخوابیده بودی @نه خوابم نمیبره &منم اومدم اب بخورم میخوری برای تو هم بدم @اره لطفا بده یهو با اون جیغت منم ترسوندی خداروشکر کسی بیدار نشد & ببخشید فکر کردم یک چیز دیگه ای دیدم @مثلا چی &نمیدونم کوچیک بودم چیز های عجیب غریب دیدم برای همین @نترس کوچیک بودی اومدن سراغت الان بزرگ شدی نمیان😂
@نترس کوچیک بودی اومدن سراغت الان بزرگ شدی نمیان😂 &خنده دار نبود میگن بیان سراغت @واقعا 😂 &اره واقعا 😂 چیکار کنیم خوابم نمیاد @منم خوابم نمیاد &زیاد هواپیما خوابیدم بیا اتاقم رو بهت نشون بدم ندیدی و یعد کنی حرف بزنیم تا خوابمون بیاد @باشه &بزار چراغ رو روشن کنم اینجا اتاق منه

اتاق ملینا🌺 ناظرجون واقعا هیچی نداره حتی میتونی بخونی ❤️

@وای چه خوشگله &مرسی @ملینا میخوام یه چیزی بهت بگم.... یادته تو دفترخاطرم خوندی که یک اقا با خانواده اش من رو نجات داد &اره چطور؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی گذاشته شده میتونید برید ادامه رو بخونید \(^o^)/