5 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🖇🖤Minsoo انتشار: 3 سال پیش 1,057 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هلو گایز اینو بهترین دوستم نوشته به من گفته منتشر کنم خواستم بگم من ننوشتم دوستم نوشته ☺️
معرفی داستان : ا/ت یه دختر کیوت و مهربون اما از بیرون خشک و خیلی فازش دپه ، ۲۵ سالشه ، از ایران تو ۱۴ سالگی تنهایی بدون خانوادش برای درس به کره مهاجرت کرده و الان هم استایلیست ایدل ها هستش که خیلییییی مشهوره
کیم تهیونگ : ۲۵ سالشه ، مهربون و خوشقلبه ، از ۱۸ سالگی از خانوادش جدا شده چون میخواست ایدل بشه و الانم ایدل هستش
*********
شروع داستان
( از زبان ا/ت ) ساعت ۸ بود که با خوابی که دیدم از خواب بیدار شدم ، حالم بد شد و گریه کردم و با خودم گفتم : چرا اون اتفاق داره منو زجر میده ؟ کار خوبی کردم بهش گفتم دوسش ندارم ؟ اره اره اون الان موفق شده پس کار درستی کردم
( فلش بک به ۱۴ سالگی ) اولین روز دبیرستان بود خیلی خوشحال بودم رفتم به دفتر مدیر ، دبیر ادبیاتمون اونجا وایستاده بود و با لبخند گفت : تو دانشاموز جدید هستی نه ؟😊 خیلی اروم و با یه لبخند جواب دادم : بله خودم هستم . یه بسته گچ برداشت و گفت : خیلی خب بیا بریم کلاس ، میخوام معرفیت کنم 😉 سرمو به نشانه ی تایید تکون دادم و پشت سرش رفتم …
دبیر وارد شد و بلند گفت : خیلی خب بچه ها … امروز یه دانشاموز جدید داریم
دبیر یه لبخند زد و گفت لطفا بیا و خودت رو معرفی کن . رفتم جلوی تخته و با صدای نه زیاد بلند و نه زیاد اروم گفتم : سلام من چا ا/ت هستم و اهل ایرانم از اشنایی با شماها خوشبختم . همه لبخند زدن و گفتن : ماهم از اشنایی با تو خوشبختیم ا/ت ، خوشحال بودم اما یه پسری توجه منو جلب کرد . سرش پایین بود و اصلا حرفی نمیزد حتی نگاه هم نمیکرد …
از شانس بد من معلم بهم گفت : خب
ا/ت ، میتونی بری پیش تهیونگ بشینی
با خودم گفتم ( پس اسمش تهیونگه …)
اروم رفتم کنار تهیونگ نشستم ، کل مدت داشت منو نگاه میکرد و وسط ها هم یه پوزخند میزد و برمیگشت تخته رو نگاه میکرد . بعد خوردن زنک تفریح میخواستم از کلاس خارج بشم که یهو یه نفر صدام کرد : اهای دختره ، اسمت چیه ؟
اروم و بدون هیچ لبخندی ( جدی هم نبودم ) بهش گفتم : ا/ت ، چا ا/ت هستم
پوزخندی زد و گفت : چه اسم زشتی داری 😏 منم گفتم : حداقل از اسم بعضیااااا بهترع ( با پسرم درست حرف بزن 😐 )
از کلاس داشتم میرفتم بیرون که احساس کردم چیزیاز موهام میریزه پایین … برگشتم دیدم ابیموش رو روی سرم خالی کرده ، داد زدم : هییییی داری چیکار میکنی !؟!؟؟!؟ یه لبخند زد و گف : حقته ، هر کی رو حرف من حرف بزنه همین میشه 😃 اهمیت ندادم و رفتم دستشویی ، خم شدم موهام رو توی روشویی شستم و در اومدم
( پرش زمانی به دو ماه بعد …)
تهیونگ منو هی اذیت میکرد و منم باهاش دعوا میکردم ، ازش بدم میومد خلاصه یه روز تهیونگ خیلی استرس داشت ، پاهاش و دستاش رو هی تکون میداد مثل اینکه نمیتونست یه جا وایسته
با اینکه ازش بدم میومد اما دستام رو گذاشتم رو دستاش و گفتم : تهیونگ ؟!؟ چرا استرس داری ، مشکلی پیش اومده میتونی بامن حرف بزنی 🙂 بدون هیچ حرفی بغ*لم کرد و گف : ممنون حالمو پرسیدی الان بهترم 🙂 لبخندی زدم و درس شروع شد … ( پرش زمانی ) مدرسه تموم شد ، داشتم به سمت خونم حرکت میکردم هوا بارونی بود و من چتر نداشتم بنابر این کتابام رو گذاشتم روی سرم و داشتم میدوییدم که یکی اسمم رو صدا زد …
: هیییی ا/ت وایساااا
برگشتم نگاه کردم … تهیونگ بود
چتر دستش بود و اومد کنارم ، چتر رو بالای سرم گرفت و بغ*لم کرد و گفت : ببخشید باید یه چیزی بهت بگم من …
( همون چیزی رو گف که فک میکنید 🙄)
بهم یه لبخند زد و گفت : فردا نظرتو بگو راجبش … خداحافظ …
من روی پل … با موهای خیس … با یه چتر توی دستم … واییییی خدا تهیونگ که دشمنم بود پس چی شددددد
سریع رفتم خونه ( پرش زمانی به ۱۵ سالگی تهیونگ و ا/ت ) منو تهیونگ این سال ها کلییییی خوش میگذروندیم و کلا با هم خیلی خوب بودیم . تهیونگ میخواست شغلش ایدل شدن باشه همه چیز خوب بود تا تهیونگ اودیشن داد و قبول شد ، حین گفتن قوانین مت خشکم زد …. بین قوانین یه قانونی بود که نوشته بود ( اگر ایدلی را حین قرار ببینیم از کمپانی اخراج خواهد شد ) ترسیدم نکنه تهیونگ به خاطر من از کمپانی اخراج بشه ؟!؟ چند بار بهش گفتم بیا جداشیم من نمیخوام ایندت به خاطر من خراب بشه که اونم لجبازی میکرد و میگفت نه چیزی نمیشه ، مجبور شدم بهش یه دروغی بگم …💔 بهش پیام دادم و گفتم تهیونگ امروز ساعت ۶ بیا پارک سئول همو ببینیم میخوام یه چیزی بهت بگم
ساعت ۶ شد و تهیونگ رو با لبخند همیشگیش دیدم ، خب خانوم ا/ت نمیخوای حرفت رو بگی ؟😉
اب دهنم رو قورت دادم و گفتم : ام … تهیونگ چیزه … من ازت بدم میاد از یه نفر دیگه خوشم میاد دیگه هم بهم پیام نده خدافظ … با گریه از اونجا دور شدم و دیگه هرگز تهیونگ رو ندیدم
( پایان فلش بک )
پایان پارت اول
شرایط { لایک ۵ کامنت ۵ بازدید ۲۰ }
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
46 لایک
پوزخندی زد و گفت : چه اسم زشتی داری 😏 منم گفتم : حداقل از اسم بعضیااااا بهترع ( با پسرم درست حرف بزن 😐 )
این تیکه رو به معنای واقعی جر خوردم🤣🤣🤣آخه اسم من زشته میبینم پارت های آینده ع*اشقم میشی😐😐
عالی
به دوستت بگو پارت بعدو سریع بزار
منتشر کردم منتظرم ناظر برسی کنه🙂✨
خیلی قشنگ بود
عررررر خیلی خوشگل بود