خب اینم از پارت 14 ناامیدم نکنید من خیلی وقت میزارم برای نوشتن لطفا حمایت کنید و با لایک هاو کامنت هاتون انرژی بدین💞💗✨
_درسته. به خانم مین و یانگ هم خبر بدید فردا .ما. رو دست گیر میکنیم. بعد از اینکه تهجین رفتن احساس خفگی میکردم ذهنم خیلی شلوغ بود توقع همچنین چیزی رو نداشتم زمان ماموریت نزدیک بود و فشارها بیشتر میشد این اخرین شانسمون بود. لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم رفتم به یکی از جاهای بلند و خلوت سئول. (مین هو) خسته از فشار کاری این روزا رفتم جایی که همیشه موقع خستگی میرفتم اصولا خیلی ساکت بود و ارتفاعش ارامش بخش. داشتم قدم میزدم که مردی که نشسته بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی پارت بعد پلیزززززز🙏🏻🙏🏻🙏🏻
عالییییی
💞✨
میل ب این نیستی پارت بعدی بزاری گلم؟؟؟🥺😐💔
میزارم گلم ولی واقعا حمایت ها کم شده وگرنه پارت های بعد خیلی هیجانیه
عالی بود
مرسی
خیلی خوب بود
ممنون
عالییییییییی
مرسی💞