
ناظر جان منتشر؟
لایلا🦊داره خیلی این روز ها مرینت🐞رو اذیت میکنه تا حدی که مرینت🐞کاملا عصبی میشه و جلوی همه سر اون داد میزنه....هیچ کس همچین انتظاری از مرینت🐞نداشت...همه اینو میدونند....همه میدونند که مرینت چقدر آدم مهربونه همه میدونند اون نمی دونه مقصر باشه همه میدونند اون هیچ وقت به کسی آزار نمی رسونه همه میدونند اون چه آدم خوبیه،برای همین بعد از دادی که مرینت🐞 کشید کسی گریه های لایلا🦊 راجب اینکه مرینت اون رو هل داده و دستش آسیب دیده و الان هم داره سرش داد میزنه رو باور نمیکنه و همینطوری شد.هیچ کس قبول نکرد که مرینت🐞یه همچین کاری کرده و دروغ های لایلا🦊دیگه کاملا برای همه عادی شده بود.طوری که هیچ کس حرفاشو باور نمی کرد و همه دروغ لا صداش میکردن.البته همه نه فقط کلویی 🐝و سابرینا 🐶
همه چیز اون روز تموم شد و لایلا 🦊 الان سه روزه که نزدیک مرینت 🐞 نرفته و مرینت 🐞 امید واره همیشه همینطور باشه.حتی شما فکر میکنین که مرینت 🐞 هیچ وقت نمی تونن به کسی آسیب برسونه و دروغی بگه...هیچ وقت به کسی توهین نمیکنه.... ولی اگه مجبور بشه چی؟تصور همه از اون بهم میریزه...اون باید ظاهر خودش رو نگه داره.تا حدی که شده باید لایلا 🦊 رو تحمل کنه...
بعد یک هفته لایلا 🦊 به مدرسه برمیگرده و میگه مریض بوده و ترسیده بچه های دیگه مریض شن ولی خب جز معلم ها کی حرفش رو باور میکنه؟واقعا کی میتونه اینقدر خنگ باشه🙄 °زنگ ناهار° 🐞:آدرین میشه من و آلیا🦊 هم پیش تو و نینو بشینیم؟از اونجایی که معلومه لایلا دوباره همرو دور خودش جمع کرد و داره دروغ بافی میکنه....هق😐 🐱:اوه چرا که نه مرینت🐞! 🐞:مم-ممن-ممنونم!قرمز شدن* بعد زنگ غذا خوری لایلا اونو کشوند توی اتاق هنر و همون حرف های همیشگی رو راجب آدرین🐱 زد.ولی این دفعه از اونجایی که هیچ کس اونا نبود مرینت 🐞 لایلا رو حل داد طوری که اون خورد زمین.خودش باورش نمیشد یه همچین کاری کرده...خواست کمک لایلا🦊 کنه تا پاشه ولی لایلا دستش رو پس زد و گفت:از من دور شو!بالاخره یه راهی پیدا میکنم که از شر تو خلاص شم دوپن چنگ! منتظر باش و از وقتی که داری توی پاریس لذت ببر!کاری میکنم که همه ازت متنفر شن!حالا میبینی...و بعد پاشد و رفت... مرینت واقعا گیج شده لایلا 🦊 هر کاری هم که میکرد نمی تونست کاری کنه که مرینت 🐞 تنها بشه اون کلی دوست با وفا داشت که اونا همیشه باورش میکردن...مگر اینکه توی انتخاب کردن دوست هاش دقت نکرده....

فردای اون روز وقتی آدرین 🐱 داشت برای رفتن به مدرسه آماده میشد توی جعبه های کارت پستال هاش یه خرس سبز پیدا کرد...یادش اومد که اون خرس چقدر براش ارزش مند بوده و اون رو گم کرده...اون خرس رو امیلی وقتی آدرین 🐱 بچه بود بهش داد....آدرین 🐱 یهو یاد مادرش افتاد و خرس رو بقل کرد...خیلی هیجان داشت که اون رو به نینو نشون بده!میدونست احتمال اینکه اون خرس توی مدرسه خراب شده هست ولی به هر حال خرس رو گذاشت توی یک پاکت و اون رو گذاشت توی کیفش...نمیدونستم این هیجانی که داره چیه و از کجا اومده💐✨چرا باید بخواد یادگاریی مامانش رو به دوستاش نشون بده؟ولی دیگه بهش فکر نکرد و توی ماشین نشست.

آدرین 🐱 میریسه مدرسه و قبل از اینکه خانم بوستیر بیاد سر کلاس خرس رو در میاره و به اون خیره میشه....رنگ سبز و آبی اون که بعضی جاها باهم ترکیب شده بودن با اون لکه ی شکلاتی که وقتی پنج سالش بود روی اون ریخت و اون پایونی که با کمک مادرش برای آقای بو ساخته بود بویذشته رو میداد...الان یادش اومد.اسم عروسکش آقای بو بود💐✨ توی زنگ تفریح اونو به همه نشون داد و چنان با زوق و شوق برای بچه ها راجب مادرش میگفت که کسی دلش نیامد بره✨😯😇

زنگ آخر وقتی داشت وسایلش رو جمع میکرد که بره خونه متوجه شد آقای بو نیست!نمی تونست دوباره اون خاطرات رو گم کنه نمی تونست دوباره آقای بو رو گم کنه نمی تونست دوباره بچه گیش و مادرش رو گم کنه...پس از همه کمک خواست و حتی کلویی 🐝 و سابرینا 🐶 هم مشغول جست و جو برای آقای بود شدن کار به جایی رسید که مرینت 🐞 از معلم ها هم سوال کرد.یک ربع بعد لایلا 🦊 با آقای بو که بدنش از سرش جدا شده بود وارد کلاس شد و با لحن سردی گفت:آد-آدرین🐱این برای توئه؟ آدرین 🐱 جا خورد و میخواست پاشه و تا میتونه سر لایلا 🦊 داد بزنه تا اینکه لایلا حرفش رو تموم کرد: متاسفام ولی مرینت 🐞 اونو پاره کرد... آدرین مکس کرد و داد زد ازت متنفرم...مرینت 🐞 جا خورد و سفید شد تا اینکه آدرین ادامه داد:ازت متنفرم لایلا تو عروسکم رو پاره کردی! لایلا🦊:نه آدرین جدی میگم این دفعه دروغ نمیگم مرینت این کارو کرد! و برای اولین بار حق با او بود...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اما واقعا این بار لایلا درست میگفت 🤐
حتی با اینکه میراکولر نیستم از داستانت خیلی خوشم اومد!
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
مرسییی
عالی بود
تنکس دارلینگ
هی هی!
با توامممم!
تویی که کم فالوور داریی!
دنبالم کن بکم میدم!
میشم اولین امیدت تو تستچی!
بفالووووو