7 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♥Aylin SM انتشار: 2 سال پیش 44 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بابت تاخیر قسمت چهارم عذرمیخوام ولی بالاخره منتشر کردم اگر خوشتون اومد لایک کنید فالو=فالو.....♥
لیام:چشمامو باز کردم و با صحنه ای که دیدم.....خشکم زد....کیت روی من افتاده بود ولی این نکته عجیبی نبود که خشکم بزنه....عجیب اونجا بود که کیت سرشو رو قفسه سینم گذاشته بود و به جای اینکه از درد اخم کنه لبخند میزد و اروم نفس میکشید....من که از خوشحالی نمیدونستم باید چیکار کنم داشتم میمردم،همچین نگاش میکردم انگار تاحالا کیت رو ندیدم.
ناخودآگاه لبخندی زدم و دستمو رو سرش گذاشتم و نوازشش کردم ولی اون برعکس چیزی که انتظار داشتم سرشو برنداشت اول فکر کردم کاریش شده ولی بعد......
مطمئن شدم حالش خوبه چون خیلی اروم و با ارامش نفس میکشید...
تا اومدم سرمو تکیه بدم به سرشو منم ارامش بگیرم(نمدونم چرا منکه ازش بدم میاد به قول مکس خُلم)یهو عکس جادوگر رو صفحه اسمون افتاد و با صدای خیلی وحشت ناکش هم منو پروند هم کیتو البته(کیت اول محکم چسبید بهم ولی بعد که دید دارم با تعجب و شیطون نگاهش میکنم سرشو کشید بیرونو اخم کرد😂) تا اومدم جلو خودمو بگیرم که خندم نگیره که یادم افتاد جادوگره داره نگاهمون میکنه و برا خودش ور ور میکنه بنده خدا... خواننده ها:(چرا بهش گفت بنده خدا😐)
صدایش خیلی بلند بود و قهقه بلندی زد و گفت:من هنوز دو روز نیست شمارو انداختم اینجا چه زود مرغ عشقامون به هم عادت کردن(حال کنید😂) من اومدم چیزی بگم که یکدفعه دیدم کیت مثل خروس جنگی افتاده به جون جادوگر:مرغ عشق عمته...به خدا اگه دستم بهت برسه میدونم باهات چیکار کنم خیلی بدی اصلا کی گفته ما همو دوست داریم ما از هم متنفریم یعنی من از این متنفرم ....بعد محکم خابوند تو گوشم(حاجی به من چیکار داری😂😐)به کیت نگاه کردم به خاطر رفتارش ناراحت شدم و با اخم بهش نگاه کردم ولی تو دلم(اخ خدا چقدر اعصبانیتش بامزه اس🥺واستا ببینم من چرا سرش داد نمیزنم اره منم ازت متنفرم چرا وایستادم نگاهش میکنم چرا نمیتونم باهاش بد برخورد کنم...بالاخره مغزم خطاب به قلبم:حاجی دو دقیقه ساکت باش وایستا یک حرفی بزنم بعد دوباره شروع کن😐) و شروع کردم با صدای نسبتا بلندی گفتم:منم ازت متنفرممممم فکر کردی دوست دارم با تو،توی این جنگل کوفتی گیر بیفتم....کیت خیلی با تعجب و ناراحتی نگاهم کرد یک جوری که قشنگ حس کردم زیاده روی کردم....کیت:
حالم خیلی بد بود باورم نمیشد....لیام با من اینجوری صحبت کنه یعنی اون واقعا از من متنفره؟ من چه احمقی بودم سرمو به سینش تکیه دادم اصلا..... چرا اینجوری بهم نگاه میکنه با دلسوزی... توی دلم:نمیخواد اونجوری بهم نگاه کنی بیشعور....ازت خیلی بدم میاد...اهعهههه من برای هیچ کس انقدر عصبی نمیشم....چرا برای لیام اینجوری شدم چرا مثل گاو بهم خیره شده هنوز...د یه چیزی بگو لعنتی بگو ببخشید اههههه چه انتظاری دارم کوفت اصلا بمیری اللهی اههه من چقدر درگیرم با خودم اصلا من با خودم چی فکر کردم اون از من متنفره...همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم که متوجه صدای جادوگر شدم.....
اره اره جون عمتون اصلانم بهم اهمیت نمیدین مخصوصا این دختره که اگه حرف نمیزدم الان غرق میشد بدبخت(شاید باورتون نشه ولی جادوگره رو دوست دارم😐خب کسی که دو تا عشق کوچولومونو بهم میرسونه تازهههه یک سوتی کوچیکی بدم الان از دستی😂جادوگر اون قدرا هم بد نیست😘)کیت:تو نمیخواد به من بگی بدبخت...جادوگر:هرجور دوست دارین ولی من دارم بهتون لطف میکنم،دارم به هم میرسونمتون😉
منو لیام جفتمون لپامون گل انداخت.... انگار نه انگار همین دو دقیقه پیش سر هم داد کشیدیم که از هم متنفریم.....
جادوگر:دیدین گفتم🙃😅
جفتمون دوباره بهم یک نگاهی انداختیم و اخم کردیم و رومون رو برگردوندیم.....
جادوگر قهقه ای زد و گفت:فقط اومدم بهتون بگم که....
این تازه اولشه؛من چیز های دیگری برای شما دوتا مغذ فندقی در نظر گرفتم
در همین حال که جادوگر صحبت و آن ها را تحدید به وحشت و مرگ میکرد،لیام دست کیت رو محکم گرفت و خودشو به کیت چسبوند ولی کیت لجباز مغرور خودشو دور کرد و دستشو کشید و ول کرد.....
لیام:از تعجب موهام سیخ شد،این همون دختری نبود که سرشو گذاشته بود رو سینه من....خب معلومه دیگه ابله خیلی بد باهاش برخورد کردی معلومه ناراحت میشه....هوفففف صبور باش لیام از دلش درمیاری حتی اگه لجبازی کرد اخ عاشق همین لجبازیاشم.......
جادوگر بعد از اتمام حرفش محو شد....
در همین حال در روستا مردم سختی میکشیدند و نا امیدانه به زندگیشان ادامه میدادند.
آنا و ماریا و مکس و پیتر هم خیلی ناراحت بودند که ناگهان مکس متوجه چیزی شد!
مکس گفت بچه ها!
آنا گفتند چیشده مکس؟
مکس گفت:مردم میگویند که اگر لیام و کیت برگردند جادوگر را شکست میدهند و همه چیز به حالت عادی بر میگردد،ولی اونا از کجا میدانند که کیت و لیام را جادوگر تبعید کرده است؟ و یا از کجا میدانند که آن ها به آن کوچکی میتوانند جادوگر را شکست دهند؟
ماریا گفت ایول همینه! جواب همینه!
_ چی؟ جواب چیه؟
ماریا گفت: ما باید اول باید بفهمیم چطور طلسم شکسته میشود و بعد که طلسم شکسته بشود آن دو بر میگردند؛ زمانی هم که بر میگردند چون طلسم شکسته شده جادوگر ضعیف خواهد شد و آن موقع کیت و لیام باید نیروی اورا خالی کنند و او را روی خودش استفاده کنند!
همه گفتند: آفرییین جواببب همینهههههه
فقط باید بفهمیم چطور طلسم شکسته میشه؟
پیتر کمی فکر کرد و گفت: فهمیدم شاید باید سنگی چیزی را پیدا کنند! معمولا تو فیلم ها اینطوریه
ولی ماریا گفت: باید یک چیزی باشه که به این موضوع ربط داشته باشه و اینکه با نظر اون دوتا مخالف باشه!
_ کسی نظری نداره؟
مکس گفت:شاید باید هم دیگه رو بغل کنند چون معمولا این اتفاق اصلا نمی افته!
آنا گفت: ایول فهمیدم مرسی مکس!
مکس گفت: یعنی باید همدیگه رو بغل کنند؟
آنا گفت نه! باید همو ببوسن! چیزی که ما میخواستیم انجام بدیم و اینکه این طلسم برای همین کاره و اینکه جادوگر هم گفت که زمان میبرد ولی نگران نباشید اتفاق می افته.....
پیتر گفت باورم نمیشه این اتفاق خیلی خیلی خیلی سخت اتفاق می افته! امکان نداره ولی بالاخره اون پسر لیام یک کاری میکنه مطمئنم😂
مکس گفت: ولی اونا که از هم متنفرن...
ماریا:خب نه کاملا.....مکس:😐
همه خیلی خوشحال بودند و گفتند که آن ها بر میگردند و ما هم تا آن موقع دنبال آن ها میگردیم
در همین موقع در جنگل موقع خواب لیام و کیت شد...
کیت هنوز قهر بود و لیام هم نمیتونست جلوی خندشو بگیره چون وقتی کیت قهر میکرد خیلی خنده دار میشد😅 تا اینکه لیام تصمیمی گرفت و برگشت.....دست کیت رو محکم گرفت و به دیوار چسبوندش و..........(از عکس بالا بد برداشت نکنید همچین اتفاقی فعلا نمیوفته😂)
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی بود
ممنونم خیلی خوشحالم کردید😍
تست لایک شد کامنت گذاشته شد بازدید ثبت شد^^🌸
عالی بود خسته نباشی موفق باشی^^🌸
#حمایتازکاربرا🌸⛓️
ممنون میشم فالوم کنی و به تست آخرم سر بزنی•-•🌸
داستانت عالیه 🤺🌸⛓️
وای خیلی متشکرم🥺