
اینم از قسمت ششم بچه ها😊 ببخشید من یکم دیر میذارم ولی بچه ها مثلا داستانی اگر به دستتون میرسه فردا یا پس فردا قسمت بعدی میرسه دستتون لایک یادتون نره فالو=فالو .......♥

دستشو دور بازوهام انداخت و محکم بغلم کرد و گفت مرسی که ولم نکردی ..... تا اومدم دستمو دورش بندازمو محکم بغلش کنم یهو سرشو اورد بالا و با چشمای گشاد و غمگینی بهم نگاه کرد اول بهم گفت:لیام حالت خوبه یادم میاد زخمی شده بودی ...... گفتم حالم خوبه نگران نباش و دستمو گذاشتم روی موهاش و دوباره کیت گفت: لیام! _جان؟ _🥵تا به حال به این فکر کردی که چرا ما انقدر از هم دیگه متنفر بودیم؟ _:نه! کیت گفت:بیا یکم به گذشته ها برگردیم و ببینیم چرا؟ .......... .. ... گذشته:
سلام بچه ها اسم من کیته ما تازه به این روستا اومدیم منم دوست دارم دوست پیدا کنم با من دوست میشین؟ سلام کیت اسم من ماریاست اسم این دختر دیگه هم آناست این پسر پیتر و اسم این یکی هم مکسه کیت:اوه چقدر خوب بریم بازی کنیم در مدرسه: لیام:سلام اسم لیامه کیت: سلام اسم من هم کیته؛ خوشبختم ...... بیا تو رو با آنا و مکس و پیتر و ماریا آشنا کنم سر کلاس: لیام: هنوز خانم معلم نیومده بچه های دیگر کلاس: بدویید بچه ها هنوز معلم نیومده؛ بریم روی صندلیش پونز بذاریم معلم وارد کلاس میشه و میگه: صبح بخیر بچه ها امروز درس ریاضی....... آخخخ وای این دیگه چیه؟ کی روی صندلی من پونز گذاشته ها؟ اگر بفهمم از کلاس امروز اخراجش میکنم سوزی دختری از خود راضی و همدست پونز گذاران بود سوزی سریع گفت: خانم!خانم! کیت به من گفت که لیام داره پونز رو میذاره روی صندلی شما من هم نگاه کردم و دیدم که دروغ میگه و بعدش هم خودش رفت و پونز رو گذاشت لیام گفت نه خانم باور کنید من اینکار رو نکردم
ببخشید بچه چرا دوباره یک پارت اشتباهی دوبار تکرار شد ببخشید
باورم نمیشه کیت تو الکی به سوزی گفتی من این کارو میکنم؟ کیت گفت نه من همچین کاری نکردم خانم جون من هم همدست اون هایی که گذاشتن نیستم لیام گفت: دروغ گو کیت گفت: باور کن من..... کافیه دیگه! جفتتون تا سه روز سر کلاس من نیاید ولی خانم معلم ما...... بیرووووون
کیت: لیام اینا همش تقصیر توئه لیام: نخیر همش تقصیر توئه دروغ گو الکی به سوزی میگی من پونز گذاشتم ها؟ حالا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی کیت: اصلا تو به اون دختره عوضی چه اعتمادی داری که داری به من این حرفو میزنی بعدشم تو هیچ ----- نمیتونی بکنی زمان حال....
کیت و لیام نگاهی به هم انداختند کیت گفت: من بهت دروغ نگفتم باور کن من به اون سوزی کوفتی که هی خودشو میچسبونه به تو هیچی نگفتم لیام گفت: میدونم منم زود قضاوت کردم راستی یک چیزی.....منم از سوزی خیلی خوشم نمیاد که میگی میچسبونه خودشو به تو😂 -واقعا؟ حییییح وای چه خوب دختره ی چندشه ههههه😀 لیام:🙄😅
لیام گفت:بیا قول بدیم به همدیگه اعتماد کنیمو دیگه هرگز بخاطر حرفای دیگران همدیگه رو ترک نکنیم کیت خیلی سریع قبول کرد و گفت دیگه هیچ وقت همیدیگه رو اینجوری سرزنش نکنیم لیام گفت دیگه هیچ وقت اینکارو باهات نمیکنم..... کیت در همون لحظه اشک هایش اروم از روی صورتش ریخت لیام کیت را بغل کردو گفت:اشکالی نداره کیت: ممنونم لیام و کیت هم لیام رو بغل کرد در هنگام شب........
نه به پارت اضافی🥲 شرمنده😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد و نمی ذاری؟ 😁
اه خیلی قشنگه وقتی میخونمش کیف میکنم😁❤
ممنونم عزیزم😍
عالی بود
ممنون عزیزم😍