
در رو محکم کوبیدم و با صدای بلند گریه کردم! تا کی میخواست بهم زور بگه؟چند دقیقه نگذشته بود که صدای در اتاقم اومد، اهمیتی ندادم! یه بار دیگه در زد و وقتی جوابی نشنید آروم لای درو باز کرد و اومد تو،شیرین:من گفتم بیا تو؟ شبنا: داری گریه میکنی؟🙁. بلند داد زدم سرش، شیرین: برو بیروننن. انگار ترسید، رفت بیرون و در رو هم بست! رفتم سمت لپ تاپم، روشنش کردم و وارد یادداشت هام شدم، تنها چیزی که میتونست آرومم کنه نوشتن بود، بین نوشته ها چرخیدم و یه برگه جدید باز کردم و شروع کردم به تایپ کردن!

(شبنا👆(کج و کوله کشیدم حرصتون خالی شه😂(من دیگه حوصله رنگ کردن ندارم خودتون موهاشو پرکلاغی و چشماشو آبی تصور کنین،مثل شیرین))) «تنهایی خیلی بده؛ اینکه با کسی دعوا کنی و کسی نباشه ازت دفاع کنه! اینکه همه به راحتی خوردت کنن! ازت متنفرم! از همتون! گاهی با خودم فکر میکنم زندگی چیه؟ و فقط به یه نتیجه میرسم... تلخی، ناراحتی و بدبختی! تا کی باید هر روز تحملتون کنم؟ این سخت ترین چیزه، تا کی باید وقتی همکلاسیام از خوبی ماماناشون تعریف میکنن حسرت بخورم و سهمم فقط بشه سکوت؟! من انتخاب کردم که توی این زندگی باشم؟ نه! و...» هرچی توی ذهنم بود نوشتم، اینکار ذهنم رو خالی میکرد و کمکم میکرد آروم شم! تقریبا نیم ساعت تند و تند مینوشتم، که دوباره صدای در اتاقم بلند شد.
خیلی سرد جواب دادم. شیرین: هان؟ در رو باز کرد و اومد تو، شیرین: چی از جونم میخوای؟ شبنا: من فقط اومدم بهت بگم که... چیزی نگفتم، شبنا: ببخشید! متعجب سرم رو بالا آوردم و نگاهش کردم، تقریبا اولین بار بود این کلمه رو از دهنش میشنیدم😐.شبنا: تو راست میگی من خیلی بچم!رفتارمم بچگونس، خیلی وقت بود متوجهش بودم ولی، چند ثانیه منتظر موند چیزی بگم ولی سکوتمو که دید ادامه داد. شبنا: فقط نمیخواستم بشکنم! داشتم شاخ در میوردم، این شبنا بود یا چی؟
شبنا: راجب نمایشگاه، اممم. راستش من نمیام! اگه خواستی میتونی بری. یعنی، چیز، اصلا به من مربوط نیست تصمیم گیرنده تویی! بزور خودمو جمع و جور کردم که چیزی بگم، شیرین: یعنی... شبنا: یعنی معذرت میخوام. برگشت سمت در که بره. لبخندی زدم، شیرین: اگه خواستی من خوشحال میشم که همراهم بیای😄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پذات بعدو بدع دیگه:/
گذاشتم تو بررسیه😐
عه...
الان منتشر شده
سلام بیرون بودم
الان میرم ببینم
بسی زیبا
🥺🌿🤍
عالیD:
پارت بعد:›؟
از وقتی اینو گذاشتم خوابیده بودم و تازه پاشدم😐😂
ایشالا یکی دو ساعت دیگه مینویسم
راستیی
از ماد شیرین هم بدم میاد:/
لامصب به شیرین توجه نمیکنههه
شیرین بچم گناه دارهههه😭😭
منم دوسش ندالم🥺
بیا بریم بوکشیمششش 😃
تو نویسنده ایا😹
کلا دست خودته میتونی هرکیو ازش خوشت نیمد بکشی😹😹😹😹
البته مرگ بدع... زجرش بدع😹👌🏻
کلا اینا شخصیتای مهمی نیستن عاخه
اصن روهم روهم دیالوگاش یه اسلاید نمیشه و نخواهد شد من اینو چطوری رنج بدم😐😂🤏
به هرحال من ک خودم تو ذهنم زجرش میدمಥ_ಥ
عاحححح نمیدونی چقدر خوشحال شدم که ششخصیت پر رنگی نی و زیاد شیرینو زجر نمیدع🍓
شبنا آدم شد ک😐
خیلی خوب بوددددددددددد👌🏻👌🏻👌🏻🍓
اگه تو به نقاشی به اینخوبی میگی کجو کوله به نقاشی واقعا کجو کوله چ میگی:/
بعدا لازمش داریم نمیشه زیاد نفرت انگیزش کنیم🙂🤏
آره خو اجزای صورتش کلن جابجان😐😂
کسی عاشق شبنا میشع؟😹