یک سال بعد... چهار زانو نشستم، سه تا دفتر و دو تا مدادم رو روبروم مرتب کردم(کلا قدیمی طور تصور کنید) دِرک اومد جلوم وایساد، درک: اوه اوه، ببین کی اینجاست😂عصبی نگاهش کردم و یاد سال پیش افتادم. اولین روزِ کلاس اول...سرم رو پایین انداخته بودم و داشتم میرفتم که یه گوشه بشینم، یهو یه پا دیدم که دراز شد جلوم و. شیرین: آخخخ. افتادم و دفترام پخش شدن روی زمین، سریع پاشدم و جمعشون کردم، همونطور که سرم پایین بود خیلی آروم گفتم. شیرین: ببخشید. و داشتم میرفتم که. _:نشنیدم؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بود آجی
🥺🌿🤍
عالیی
میگمم حالا شیرین اصن برمیگرده دنیای خودش:/؟
با بقیه میره یا خودش فقط؟
🥺🌿🤍
آره میره ولی خیلیییییی جلوتر
قضیش پیچیدس حالا خودت میبینی دیگه🥲
عه وا!
البته با این روال پارت دادنی که میبینم دو قرن دیگه میره:/
منتظرشم:)
🦋✌️😔
عالیییییی
🥺🌿🤍