سلامممم ببینید کی اومده *قایم شدن پشت دیوار* هم توضیح دارم هم چیزای خوب *فرار کردن*
از زبان یونگی : شیدونگ : پدر ، خانم کیم ، آقای پارک ... من تصمیم گرفتم با اینسوک برم ، توافق کردیم که اینسوک وسایلش رو جمع کنه و ما با هم بریم ... . با این جمله تمام افکارم به هم ریخت ، مگه اینسوک نگفت من رو قبول کرده ؟ شیدونگ ، اون همه چیز رو خراب کرد 😔 بعد از یه خداحافظی مختصر از خونه اومدیم بیرون . یونگی : اینسوک ... مگه نگفتی ... . اینسوک: نه ، نه یونگیا اشتباه نکن ... همه چی رو توضیح میدم باشه ؟ ولی شیدونگ هم همراهمون میاد . یونگی : باشه ، سوار بشید . بعد از اینکه اینسوک صندلی کنار من و شیدونگ عقب نشست اینسوک شروع کرد به حرف زدن . اینسوک : یونگی ببین ، هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته ... هیچکدوم از ما راضی نیستیم ، قرار شد با شیدونگ بریم یه جای دیگه تا آبا از اساب بیوفته . ( مدیونید فکر کنید کره ای ها از ضرب المثل ایرانی استفاده کردن 😑🔪 ) یونگی : یعنی ، یعنی شما قرار نیست ازدواج کنید ؟ شیدونگ : نه یونگی ... درسته من خیلی اذیتتون کردم ولی الان عوض شدم ، ما با هم در ارتباط بودیم و من همه چی رو میدونم . اینسوک : الان باید یه جا برای رفتن پیدا کنیم ... البته نباید توی بوسان باشه . ( نکته : دوستان ممکنه بگید یونگی توی دگو به دنیا اومده و بزرگ شده پس الان چرا توی بوسانه ؟ یکمی ذهنتون رو به کار بندازید 🙂🤌 با تشکر 🙏 نه جدی ، بعد از ازدواج مامانش با پدر اینسوک اومدن بوسان مثلا ... هوم ؟ 🤌🙂🔪 ) شیدونگ : درسته ، با شناختی که از پدرم دارم ... اگر توی بوسان باشیم از زیر سنگ هم پیدامون میکنه -_-
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییییییییی