
لایک : ۲۰ / کامنت : ۲۰
ا/ت ویو تازه از خواب بیدار شدم دست و صورتمو و شستم و رفتم رو میز مامانم چشاش اشکی بود [ ب مامان ا/ت میگم *م ا/ت و باباش ب ا/ت* ] ا/ت : مامان چرا چشات اشکین؟ م ا/ت : *گریش میگیره* ب ا/ت : بابا تو بگو چی شده؟ ب ا/ت : دخترم نگا کن آقای جئون رو ک میشناسی ا/ت : همونی ک ازش پول قرض میکنی؟ ب ا/ت : آره ا/ت : خب میشناسمش ب ا/ت : من بهش بدهکارم و پول کافی ندارم بخاطر همین گفت اگه تو رو بهش بفروشم بدهیم صاف میشه ا/ت : بابا تو چیکار کردی؟ ب ا/ت : ساعت ۸ میخاد بیاد تا ببرت برو آماده شو ا/ت : *بدون اینکه چیزی بگم رفتم لباسامو جم کردم و رفتم پیش تهیونگ
تهیونگ ویو یکی در زد رفتم درو باز کردم دیدم ا/ت اومده رفتم پیشش و اومد داخل تهیونگ : چخبر؟ ا/ت : انتظار داری چی بگم؟ تهیونگ : چی شده؟ ا/ت : چی نشده *ماجرا رو تعریف کرد* تهیونگ : چیییییییییی ا/ت : چیکار کنم؟ تهیونگ : ناراحت نباش ی راهی پیدا میکنیم ا/ت ویو ساعتو نگا کردم دیدم ساعت هشته ا/ت : تهیونگ من باید برم اون ساعت ۸ میاد دنبالم تهیونگ : منم میام *برش زمانی ب خونه ا/ت*
ا/ت ویو دیدم ی ماشین بزرگ مشکی دمه دره ا/ت : تهیونگ اون اینجاست تهیونگ : نفس عمیق بکش *رفتیم داخل* ا/ت ویو رفتم تو خونه و یه تعظیم کوچیک کردم و رفتم رو مبل نشستم و گوشیمو باز کردم و مشغول کار کردن باهاش شدم دیدم جئون ی چیزی گف جانگکوک : بلند شو آماده شو میخوایم بریم ا/ت : باش تهیونگ اومد و گف : هی آقای جئون فک نکن اگه ا/ت رو بردی دیگه ما حق نداریم ببینیمش ت فقط ی مرتیکه ی ا*ح*م*ق*ی با این حرف تهیونگ ی نگا ب جئون انداختم دیدم خیلی عصبانیه جانگکوک ویو خیلی عصبانی شدم مهم نیس این پسره کیه ولی نباید ب ا/ت نزدیک بشه گوشی ا/ت رو ازش گرفتم و دستشو کشیدم و از خونه رفتیم بیرون ا/ت : هی چیکار میکنی؟ جانگکوک : دارم میبرمت خونه
ا/ت : خونه ی من همونجایی بود که بودم و تو منو از اونجا بردی جانگکوک ویو ا/ت رو بردم تو ماشین گوشیشو گذاشتم تو جیبم رفتم صندلی راننده نشستم و درو قفل کردم دیدم ا/ت سرشو تکیه داده ب شیشه دستشو گرفتم دیدم خیلی سریع دستشو از تو دستم کشید بیرون جانگکوک : تو دیگه با من زندگی میکنی و مال م*ن*ی پس بت حق دارم ا/ت : *هیچی نگفتم* جانگکوک : *ماشینو روشن کردم و راه افتادم* جانگکوک : چند سالته؟ ا/ت : ۲۰ جانگکوک : اوک جانگکوک ویو خیلی دوس داشتن بحثو باز کنم ولی ا/ت جوری ب بیرون نگا میکرد ک دوس داشتم ب*غ*ل*ش کنم و بش بگم چیزی نیس ا/ت ویو اینقد خسته بودم ک الان حتی اگه قهوه هم میخورم بازم میتونستم بیست ساعت بخوابم جانگکوک : من اونجوری ک فک میکنی نیستم هرکاری ازم بخوای برات انجام میدم ولی اگه بخای ک برت گردونم پیش خانوادت نمیتونم *ی نگا ب ا/ت انداختم دیدم خوابش برده*
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اه من هم همیشه وسط حرف زدن خوابم میبره😂
آخه این گوگول مگول چجوری میتونه مافیا باشه؟!
عالییییی
پارت بعدی بزار
عالی بود پارت بعد
عالی بود😊
پارت بعدی زود پلیز
پارت بعد سریع 😁
امیدوارم پارت بعدی سریع گذاشته شه
قشنگ بود🌹