Jeon Mafia part 5

جانگکوک : چ اشتباهی کردم گذاشتم ا/ت بیاد بیرون اصن بهتره بریم خونه تهیونگ : هی تو نمیتونی هر جا ک میخوای بری ا/ت رو هم با خودت ببری اون خانواده داره جانگکوک : خانوادش منم ا/ت : بسه دیگه ب جای اینکه برا من تصمیم بگیرین ی نظر ازم نخواستین *میخواستم برم ک جانگکوک دستمو گرف* جانگکوک : شما ها ا/ت رو دیروز دیدین بعد اینقد دلتون براش تنگ شده؟ البته منم اگه ا/ت رو ۱ ثانیه نبینم دلم براش تنگ میشه تهیونگ : مرتیکه ی ع*و*ض*ی

ا/ت : مگه شما بچه این؟ یکم عقلتونو بکار بندازین ترجیح میدم خودم برای خودم تصمیم بگیرم تا اینکه شمال مث موش و گربه بیوفتین دنبال هم ب ا/ت : هوی بچه تو کی اینقد بزرگ شدی ک همچین حرفیو میزنی *دستشو رو ا/ت بلند کرد ک جانگکوک دستشو* *گرف* جانگکوک : حرف دهنتو بفهم مرتیکه چطور جرأت میکنی روی ا/ت دست بلند کنی؟ *یه م*ش*ت تو دهن ب ا/ت خالی کرد😂* ا/ت : بسه دیگه همین الانم زیادی موندیم بریم جانگکوک جانگکوک : هر چی ت بگی بریم ب ا/ت : یروزی ازین کارت پشیمون میشی ا/ت : اون تویی ک از بودنت تو این دنیا پشیمون میشی

جانگکوک ویو دستمو گذاشتم رو ک*م*ر ا/ت و داشتیم میرفتیم خونه ک باز تهیونگ اومد تهیونگ : *دست ا/ت رو گرفتم بهش نگا کردم و گفتم* چرا داری با خودت و ما اینجوری میکنم ا/ت ها؟ ا/ت : تهیونگ بسه دیگه من اونقدر کوچیک نیستم ک نتونم برا خودم تصمیم بگیرم چان خیلی بزرگش میکنه میفهمی؟ [ اسم بابای ا/ت چان عه ] تهیونگ : *اختیارم دست خودم نبود و ی سیلی* *ب صورت ا/ت زدم ک باعث شد بیوفته زمین*

جانگکوک : تو چ غ*ل*ط*ی کردی؟ ا/ت : *از رو زمین بلند شدم و* *رو ب روی تهیونگ ایستادم* بسه دیگه من فقط خواستم صبحمو با یکم دلخوشی شروع کنم ک نزاشتین جانگکوک : *دست ا/ت رو گرفتم* *و بردمش خونه* جانگکوک : رو صورتت قرمز شدههه ا/ت : چیزی نیس جانگکوک : از همون روز اولی ک اومدی از تمام زخمات چشم پوشی کردی و نزاشتی برات کاری بکنم ا/ت : گفتم چیزی نیس بحث نکن جانگکوک جانگکوک : اوکی درد نمیکنه؟ بریم خونه ا/ت : ن درد نمیکنه بریم جانگکوک : چرا اینقد خودتو اذیت میکنی؟ ا/ت : من فقط میخوام زندگی کنم جانگکوک : مگه الان داری میمیری؟ داری زندگی میکنی ا/ت : بسه دیگه مغزم کار نمیکنه جانگکوک : ولش کن