
منتشر شه لطفا هیچ چیز بدی نداره
از زبون آدرین ( بله آگاهیم ) نمیتونستم خودم رو کنترل کنم اول میخواستم به زور برم به بخش مراقبت ولی نشد چون به زور بیرونم کردن بعد داد و بیداد راه انداختم ( آمازونی وحشی مگه کسی وسط بیمارستان داد میزنه بی شعور ) ولی بعد بهم آرام بخش زدن و الان تازه به هوش اومدم و روبه روی ICU ام چیشد که اینطوری شد تقصیر کی بود ؟ من؟ لوکا؟ امیلی؟ کی ؟ نمیدونم . دیگه تاقت نیوردم و اروم از دیوار سر خوردم به پایین و زانو زدم و اشک ریختم چرا ؟ چرا حالا که فهمید عاشقشم حالا که فهمید اونی که فکر میکرد نیستم حالا که فهمید کیم این طوری شد یکهو یا خاطراتمون افتادم و رفتم به دنیا ی خاطراتم( آخی برای اولین بار دلم برات کبابه موزی آدرین : تو تهش باید اون موزی رو میگفتی نه؟ من : بله باید میگفتمحالا برو ادامه رو بگو موزی
۱ فوریه سال ۲۰۰۰ میلادی کریسمس بود و من داشتم با مادرم یعنی امیلی تو حال و هوای کریسمس بودیم که صدای در به صدا در اومد اون موقع فقط دو سالم بود ولی به خوبی یادمه که امیلی رفت در رو باز کرد و وقتی برگشت تنها نبود یه نوزاد تقریبا ۳ یا ۴ ماهه همراهش بود موهای مشکی و چشمای آبی خیره کننده ای داشت و معلوم بود این مسافر کوچولو قرار اینجا موندگار شه ۱۹ آگوست ۲۰۰۶ - مرینت زود باش دیرمون میشه ها - اومدم داداشی اومدم امیلی به طرفم دو تا لقمه گرفت و گفت : بیا بگیر یکیش رو خودت بخور یکیم بده مرینت - باشه ممنون امیلی اخماش رفت تو هم رو گفت : باز تو گفتی امیلی
یه دفعه دستی رو تو دستم حس کردم برگشتم که دیدم مرینته - سلام مامانی جونم صبح بخیر - آه بفرما مرینت گفت مامان هیچیشم نشد نه شاخ در اورد نه دم ( وا امیلی جون مگه تو خبر نداشتی آدری ما خودش شاخ دم داره اصلا این واسه خودش گاو انسان نمایی آدرین : باز تو حرف زدی من: بله حرفیدم از حالا به بعدم بخوای اعتراض کنی نه تنها لوکا بلکه ناتانیل و یه نفر دیگه رو هم خلق میکنم میچپونم تو داستان به عنوان رقیب عشقی اون موقع شما بای دعوا کنی بنده تماشا میکنم پوف فیل هم روشاه آدری کوشی فکر کنم خفه خون گرفت)به مرینت نگاه کردم که واسم زبون در اورد زیر لب بهش جوری که بشنوه گفتم : دارم برات خانم کوچولو فقط وایسا لقمه رو دادم دستش و رفتیم بیرون تا رفتیم بیرون دیدم پا به فرار گذاشت منم افتادم دنبالش دیگه داشتیم به مدرسه میرسیدیم که ...
خب لاوان اینم از پارت یک پارت دو رو اگه نظرات رو پر کنین فردا شب میزارم اگه بیشتر از میزان تعیین شده بود صبح ساعت ۱۲ اینا میزارم اگه پر نشه انقد نمیزارم تا پر شه بله ما این طوری داستان میزاریمبای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییه
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عالييي بود نويسنده با استعداد ❤️❤️❤️❤️
عانیوپاصتیلام•-•🧤🌸
ماᴛʀɪ.ʙᴇهصتیم!-🌸
تشکیلشدهاز7عضوکایوت^^🌸
ᴍɪʀᴇ🌸
ʜʏᴜɴʙɪɴ🌸
sᴏɴɢsᴜɴ🌸
ᴊɪᴀ🌸
ᴊɪɴʜᴀ🌸
ᴋᴇʟʟʏ🌸
sᴏᴇᴜɴ🌸
اصمفندومما'ترو'هصتخوشحالمیشمترویماشی•-•🧤🌸
'''''''''''''''''''''''''🌸''''''''''''''''''''''
صاریبابتتبلیغوهیتندهپاک کن!-🪰🌧️
عانیوپاصتیلام•-•🧤🌸
ماᴛʀɪ.ʙᴇهصتیم!-🌸
تشکیلشدهاز7عضوکایوت^^🌸
ᴍɪʀᴇ🌸
ʜʏᴜɴʙɪɴ🌸
sᴏɴɢsᴜɴ🌸
ᴊɪᴀ🌸
ᴊɪɴʜᴀ🌸
ᴋᴇʟʟʏ🌸
sᴏᴇᴜɴ🌸
اصمفندومما'ترو'هصتخوشحالمیشمترویماشی•-•🧤🌸
'''''''''''''''''''''''''🌸''''''''''''''''''''''
صاریبابتتبلیغوهیتندهپاک کن!-🪰🌧️
فالوم کن بک میدم 🍓🎭
پلیز توی مسابقمم شرکت کن 👩🚀