فرنیا: مامان من با مرگ داداشم شوخی نمیکنمممممم هق.... هق الان بیمارستان....... هستیم با بابا بیا هق..... هق
مامان بابا تومد تا دیدمشون پریدم بقل بابام فرنیا: بابااااااا هق...... هق فربددددددد. بابام با بغض: شششش چیزی نمیشه اون قویههه. مامانم هم بغلم کرد
چندی بعد.....
ساعت 3 ظهر
مامانم: فرنیا برو خونه. فرنیا: برم. چه کنم همش حزس بخورم که داداشم پیشم نیست. مامانم: بیت برو خونه مامان اذرت با عموت اینا از اهواز اومد گفت رسیدن دزفول برو. پیششون
فرنیا: نمیرم در همین حین مامان اذر و عموم اومد
دیگه حرفی نزدم تو بغل مامان اذر بودم که دکتر از اتاق عمل بیرون اومد. دکتر: متاسفم فربد رفت تو کما 😔
با این حرف دکتر پاهام سست شدن
سلام کیوتم🍓
ما داریم یه گروه جدید تشکیل میدیم به اسم 🆁🅾🅲🅺🅴🆃 🅿🆄🅽🅲🅷 راکت پانچ و اسم فندومش 🄱🅁🄰🅅🄴 برایو که اعضاش فقط دخترن🍊
و تعداد اعضا 6 نفره☕
5 عضو گروه پیدا شده به 1 نفر دیگه نیازه☁
اگه میخای عضو بشی برو به نظرسنجیمون به اسم [LOU] و بیو بده و بگو میخوای عضو بشی 🧊
چرا پارتت اتقد کمه :(
بیشتر بزارم؟
ارههههه
هرچقدر می تونی بیشتر کن
باشههههت
مرسییییی
تست اخرممم به 100 بازید برسونید بک میدم. 🌜☁
باششش
ععععررررررررررررررررررررر