عاشقانه های جولی و بی تی اس6

سلام اینم از پارت ششم زیاد حرف نمی زنم بریم سراغ داستان

شوگا تو ام که همه دیدیم شوگا رو مبل نشسته و خوابش برده.😴😴😴😴(آخی)ماریا گفت:آخی ولش کنین بخوابم.همه هم گفتن باشه.و رفتیم که کارهاتون رو انجام بدیم.

از زبان ماریا:به جونگ کوک گفتم:خوب خریدار تموم شد.همینطور که نگاه گوشیش میکرد گفت آره بیا بریم.منم گفتم:کجا؟گفت:من میدونم.منم که حوصله سرو کله زدن باهاش رو نداشتم قبول کردم.

منو رسوند خونه کلید و از تو کیفم برداشتم و توی قفل خونه چرخوندم و ازش خداحافظی کردم میخواستم بدم تو خونه که

جونگ کوک گفت:کجا میری لامپ خاموشه واستا اول من برم تا میخواستم بگم نه رفت و توی سیاهی محو شد منم رفتم داخل که یکدفعه تمام لامپا روشن شد و یه عالمه

شرشره و کاغذ رنگی روی سرم ریخت و همه گفتند:تولدت مبارک.انقدر ذوق کرده بودم که نمیدونستم چی بگم.رفتم پیش ماریا و بغلش کردم و از همه تشکر کردم.

جلوی کیک وایسادم آرزو کردم و شمع هارو فوت کردم که جونگ کوک اومد یه مشت از کیک برداشت و کوبوند تو صورتم بهش گفتم صبر کن الان حالتو جامیارم همینجور که دنبالش میکردم

کاری کردم که بخورم زمین جونگ کوک برگشت گفت:جولی خوبی چیزیت نشده؟ سرمو بالا آوردم و یقشو گرفتم و با صورت زدم تو صورتش که اون صورتش کیکی شد و دوتامون به قیافه های هم خندیدیم خندیدنمون که تموم شد رپ مانستر و جی هوپ شروع کردن که خوندن آهنگ رپ و پاپ

بعد از تموم شدن تولد من و ماریا همه وسایل رو جمع کردیم رفتیم تو آشپزخونه و جین و شوگا هم اومدن کمک بقیه هم رفتن تا استراحت کنن کارا که تموم شد رفتم بالا توی اتاق رو تختم دراز کشیدم

که صدای نقش های یکی رو شنیدم و خوردن نفس های گرمشو تو صورتم حس کردم چشمامو که باز کردم با دیدن صحنه جلوم جیغ خفیفی کشیدم. یه سوال بنظرتون کی بوده؟🤔🤔🤔🤔🤔🤔 توی این مورد حتما راهنمایی کنین

خوب اینم از این منتظر یک ضد حال خیلی بزرگ باشین