
اینم پارت اول

ا/ت : از خواب پاشدم، یه نگاه به ساعت انداختم چییییییییی😵😵😵😳😳😳ساعت هشت بود ده دقیقه ی دیگه کلاس شروع میشه، دویدم سمت کمد لباسم و یه لباس صورتی و طوسی برداشتم و پوشیدم، یه رژ کیوت زدم و یه رژ گونه ی صورای با ریمل، کیفم و برداشتم و دودیم سمت پایین پله ها (بچه ها رژش به سبک کره ایه ها) _خدافظ مامان _ااا وایسا ببینم تو که صبحونه نخوردی هنوز که؟! _ ببخشید دورت بگردم وقت نیست باید برم بای _اووووه وایسا ببینم دویدم سمت خیابون و سوار یه تاکسی شدم، ادرس و دادم و منتظر موندم، رسیدیم و زودی پیاده شدم، تا الان حتما استاد رفته سر کلاس دویدم سمت کلاس اما در کلاس باز بود و استاد هم هنوز نیومده بود. یه نفس راحت کشیدم و رفتم نشستم سر جام کنار یون جی _سلام یون چرا استاد نیومده؟ _سلام ا/ت نمیدونم چرا هنوز نیومده ولی تهیونگ از اونموقع کچلم ن کرده از بس غر زده _به نظرت کاری جز غر زدنم بلده؟؟؟ _نه مطمعنا 😂😂😂😂_😂😂😂😂 _سلام ا/ت 😏 _ سلام سوجو کاری داشتی 😒😒😒؟؟؟ _اره میخواستم ببینم حالت چطوره _خوبم منون. و رومو برگردوندم اونور _باشه 😏. سرشو اورد کنار گوشم و گفت : ا/ت تو اخرش برای منی یادت باشه 😏😏😏😏😏
اخم کردم و به صحبتم با یون جی ادامه دادم. (برش زمانی به زمانی که مدرسه تموم شده و یون جی و ا/ت دارن از مدرسه خارج میشن) _راستی ا/ت چطور میری خونه با تاکسی؟ _اره دیگه باید تاکسی بگیرم، بابام نمیتونه بیاد دنبالم. یکدفعه یه ماشین باکلاس مشکی یا پلاک دولتی جلوی مدرسه پارک کرد و بعد یه پسر خوشتیپ و جوون با لباس شخصی از ماشین پیاده شد، در ماشین و بست و اروم اروم اومد سمتم، با تعجب نگاش کردم، تمام دخترا داشتتن غش میکردن براش _سلام، خانم ا/ت شی؟ _ بله بفرمایید؟! بعد یه کارت شناسایی از جیبش در اورد و گرفت جلوی صورتم _ من سرهنگ جین یونگ هستم، از طرف پدرت اومدم. ایشون گفتن شمارو ببرم اداره پلیس کارتون دارن. _ااااااا... باشه!!!! _ سوار شو _چشم. _این پسره چیکارت داشت ا/ت؟؟!! چرا انقد خوشتیپ بود؟ 😬😬🙄🙄 _از طرف بابام بود، من باید برم خدافظ _خدافظ😳 سوار شدم، نشستم صندلی عقی و یه نگا به پسره انداختم میخورد 19، 20 سالش باشه
جین : دختر رئیس و سوار کردم و راه افتادم، یکدفعه بیسیم ماشینم روشن شد و صدای رئیس پخش شد _جین، ا/ت رو سوار کردی؟ _بله رئیس سوارش کردم توی راه مقریم _ خوبه ولی نیا مقر، یه قاچاق اسلحه داره تو ناحیه ی 4 سئول اتفاق میوفته من چندتا مامور فرستادم ولی هنوز نرسیدن به اونجا خودتو برسون و مسئله رو حل زودتر _اما قربان دخترت.. _همین که گفتم زودتر برسون خودتو _چشم قربان امر امر شماست _خوبه جین موفق باشی. یه نیم نگاه به دختره کردم و راه و کج کردم _کمربندتو سفت ببند نیفتی. گاز دادم و سریع رفتم سمت ناحیه ی 4
رسیدیم به محل، پیاده شدم و در ماشین و قفل کردم و دختره رو با قیافه ای مبهم و صد البته خنده دار تنها گذاشتم 😎😁یه سری ادم ته یه بنبست داشتن اسلحه هارو بسته بندی و جابجا میکردن و توی یه ون که اونجا بود میذاشتن _اینا دیگه کین 😯😯😯 سریع برگشتم پشت سرم و کلتم و گرفتم سمتش، هووووووووف دختر رئیس بود _تو اینجا چی کار میکنی مگه در و قفل نکردم 😠😠 _ن... نه قفل نکردی اخه 😥😥😨😨 _باشه جلو نیا. کلتم و گذاشتم تو جیبم و برگشتم سمت اون مردا،_اوهوم اوهوم اقایون ببخشید چیکار میکنید😏 _به تو چه بچه فضول، گورتو گم کن وگرنه برات بد میشه ها 😏😏😠😠_ شرمنده فقط باید یه سری قاچاقچی بگیرم 😏😏😏
اومدن کم کم سمت من و با یه فاصله ی کمی ایستادن رئیسشون جلو بود _ ق.. قربان میدونید این کیه؟؟!! 😨😨😨_کی کیه حالا _این سرهنگ دوم سئول جین یونگه، خفن ترین پلیس مخفی و سرهنگ سئول، خیلی معروفه همه میشناسنش خیلی کارش درسته، قربان الان با یه اشاره هممون و به باد فنا میده ها 😨😨_خفه شو بابا الان که ناکارش کردم من میشم خفن ترین 😏😏😏😏 _هوی سرهنگ بیا بگیرم دیگه چا وایسادی، وایسا ببینم اون کیه پشتت سرهنگ 😏😏💋💋 اووووو چه خانم جذابی بفرمایید در جمع ما باشید بانو 😂😂😂😂😂😂😂 _خفه شید تا خفتو نکردم 😠😒. و با دست یکم هلش ددم پشت سرم. استینامو دادم بالا و رفتم جلو ._ حسابشو برسید پسرا 😏_در یک حرکت همشون و پخش زمین کردم به غیر رئیسشون. یه حرکت زدم و اونم افتاد رو زمین، همشون داشتن ناله میکردم، بیسیم و در اوردم گرفتم جلوی دهنم _ از سرهنگ دوم یونگ به سرگرد شی _سرگرد شی به گوشم سرهنگ _ سرگرد باند و گرفتم چند تا یرباز بفرستید اینارو جمع کنن اسلحه هارو هم زبرن مقر _تو راهن سرهنگ الان میرسن
_اره قربان رسیدن _ بیا مقر سرهنگ _ توی راهم سرگرد تمام و بیسیم و خاموش کردن، چندتا مامور ریختن تو کوچه و همشون و بستن و... رئیسشون اومد طرفم و یه تعضیم بهم کرد _سلام سرهنگ _سلام اکو اینارو منتقل کن مقر _چشم قربان. یه نگاه به دختر رئیس انداختم کلا اونو یادم رفته بود با ترس و تعجب داشت به صحنه های روبرو نگاه میکرد _سوار شید _چشم. سوار شدیم و به سمت مقر راه افتادیم (فلش بک به تو مقر ) از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت اتاق رئیس
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بسی گشنگ
عالیهه خیلی قشنگع
واییییییییییییی خیلی قشنگ💖💖🥺🥺🥺❤️❤️آخه چراااا تهیونگ میشه رقیب عشقی ❤️ عییب نداره داستانه دیگه 😘😊 راستی اجی میشی آتنا ۱۴ ساله و شما
عالی عا یسوال داستان قبلیت رو ادامه نمیدی دیگه؟:)
عالیییی
خلاقانه نوشتیش
پارت بعدی هم بزار
خیلییییییی خوب بود
میتونم بپرسم کاپل داستان کیه؟
کاپل داستان ا/ت و جین هست
اها 😍
چ باحال😊
ی سوال تهیونگ اون وسط ی همکلاسی بود فقط؟؟🥲
توی داستان میفهمید (تهیونگ میشه زقیب عشقی) 🙄🙄🙄☺️☺️☺️
شتتتتتتت💔🥲
نه