
خب خب اینم پارت جدید.حرفی ندارم.برن بریمممممممم😔
خونه ی اریک اینا: اریک رفت تا دستاشو بشوره.رابرت رو کاناپه بود.اریک اومد پیشش.مادر اریک هم اومد.مادرش:امروز چطور بود.اریک:خوب بود.امتحان داشتیم.مادرش:خب...چطور بود؟ اریک:خوب بود فقط چن تا غ.لط داشتم.رابرت:خاله ما بریم یکم تو اتاق؟ مادرش:اوه حتما عزیزم.تاوشما یکم استراحت کنین الین ناهارو آماده کرده.اتاق اریک:رابرت:برگتو دادی به اون؟ اریک:از کجا فهمیدی؟رابرت:الیزا گفت.حسابی ام شاکی بود.اریک:به اون چه ربطی داره.رابرت کت اریکو مرتب کردو گفت:اینجوری که تیپ میزنی همرو هوایی میکنی.اریک:من کلا خوشتیپم.ربطی به اینا نداره.رابرت:اوه اوه.نک.شیمون خوشتیپ.رابرت از روی میز کنار تخت اریک دکوری ای برداشت و گفت:اینو هنوزم داریش؟ اریک که حواسش نبود گفت:کدوم؟ رابرت:همونی که دافنه خریده بود.اریک:نچ.و مجسمه کچیکو قاپید و توی کشو گذاشت.رابرت:چرا ناراحت شدی.دیگه به هرحال گذشته س دیگه.اریک:بیخیال ناهار آمادس.رابرت:فک نکنم پاستا انقد سریع آماده شه عا.اریک:بیا.رفتن سر میز: اریک داشت غذا میخورد که به گوشیش اس ام اس اومد:ممنونم.امیدوارم بتونم برات جبران کنم.اریک که خنده ی پنهونی ای رو صورتش نمایان بود با دقت گوشی رو نگاه میکرد.که مادرش نزدیک شد و غایمکی گگوشی اریکو نگا کرد.اریک که متوجهنگاه های مادرش شد.گوشیرو عقب برد.مادرش:کیه پسرم؟ اریک:هاع؟مارگوسه.داره تشکر میکنه.میگه ممنون تو انتحان کمکم کردی.مادرش گوشیو گرفت و گفت:ببینم.ناشناسه که.تو شماره مارگوسو داشتی.اریک:آره ولی دستم خورد همشون پاک شد.مادرش:پس از کجا فهمیدی اونه؟ اریک:خب من به اون کمک کردم دیگه.مادرش:تو اگه خودت چن تا غ.لطداشتی چجوریبه اون کمک کردی؟ اریک:ای بابا همینجوری دیگه مامان.چقد سوال میپرسی.و رفت تواتاقش.و با انرژی شروع کرد به تایپ کردن:نه تشکر لازم نیست❤❤ߒհߒՠرابرت اومد تو: رابرت گوشیو کشید و گفت:ببینم.پیاماروو خوند با نیشخند گفت:اوه چه قل.بایی!نگفتی تو ام دل.بری بلدی شیطون.اریک که خندش گرفته بود گوشیو گرفت و گفت:بده من بابا.
فردا صبح تو مدرسه: اریک:سلام.دورنس:اوو تو ام امروز میای بریم کافه؟ دورطین:اوه خب.یکم کار دارم.اریک:لطفااا... دورین:باشه پس زنگ میزنم.اریک:خوبه.خلاصه مدرسه تموم شد و بعد از ظهر بود.اریک رو تختش دراز کشیده بود و منتظر زنگ بود.که تلفن زنگ خورد.ارکی با عجله:بلهههه.دورین:میرم کافه ی لانیتوپراس.اریک:اون خیلی قدیمیه.بیا لاو انتور.دورین:اون خیلی گرونه.ارکی:اشکال نداره تو بیا.تو کافه: اریک:خب.یچیزی بگو.دورین:خبب...مثلا تورو چی صدا کنم؟ اریک:منو؟خب...هرچی دوس داشتی.دورنس:داداش خوبه؟ اریک:داداش؟ دورین:آره دیگه.مث داداشم میتونم بدونمت.اریک:همون اریک صدام کن.دورنی:باشه.اریک:چی میخوری؟ دورنی:خب...من چیزی نمیخورم.اریک:اما من میخورم.دوتا اسموتی خوبه؟چه طعمی دوست داری.دورین:لازم نیست.اریک:پس شکلاتی.گارسوننن بیاا.گارسون بعد دادن قهوه به یکی از مشتری عا اوم:بله؟ اریک:دوتا اسموتی شکلاتی.خلاصه اون روزم تموم شد.
خلاصه فردا صبح شد: اریک رفت تا سر جاس بشینه.ولی یه پسر دیگه سرحاش بود.اریک:اینجا جای منه آقا پسر.اون پسر:میتونی جاس دیگه بشینی.اریک:آره اما نمیخوام.دورین:اوه خب.سام بنظرم بهتره یه جا دیگه بشینی.سام:باشه پس بعد کلاس میبینمت.اریک:برا چی بعد کلاس میبینیش؟ سام:باید برات توضیح بدم؟ اریک:آره.دورین:این به تو ربطی نداره اریک.اریک:اوو باشه.بعد کلاس: سام با دو تا لیوان قهوه به سمت دورنی رفت.که اریک حلوشو گرفت.اریک یقه ی پیرهن سامو گرفت و با مشت زد تو صورتش.سام خیلی آروم نگاش کرد.اریک ادانه داد و دعوا پر تنش شد.سام دست اون گرفت و شروع کرد به زدن ارکی.دورین:تمومش کنین پسرا.انا خب دعوا دم به دم بیشتر شد.تا اونجایی که بچه ها جداشون کردن.اتاق پرستار: اریک رو یه صندلی بود و سام رو یه صندلی دیگه.صورتای جفتشون خو.نی بود.هردوشون با نفرت به هم نگاه میکردن.
اریک با عصبانیت با رابرت برگشت خونه: مادرش:پسرم چی شده؟ رابرت:ببخشید بعدا توضی میدم خاله.اتاق اریک: رابرت:حالا چیزی نشد که هنورزم میتونی باهاش دوس بشی.اریک:نه دیگه تمون شد.اون الان مای اکسمه.رابرت:تو که اصن باهاش دوس نبودی کهوالان مای اکسته.اریک:حالا هرچی.که یهو گوشیش زنگ خورد.اریک:هرکی باشه جواب نمیدم.رابتر:دورینه.اریک:کووووووو.میگم گوشیمو بدهههه.رابتر:مای اکست مگه نیس؟ اریک:انقد حرف نزن گوشیو بده.رابرت:باشه بابا.و گوشیو به ارکی داد.اریک:چیه؟ دورین:ببین سوء تفاهم شده اصن اینجوری نیس.اریک:نه دیگه گفتی به من نربوط نیس.دورین:اون فقط دوستمه.دوست معمولی.اصن اون خیلی نثبته.با کسی دوس نمیشه.اریک؛؟:نه اصن اگه نیخوای باهاش دوس شو به من ربطی نداره.دورین:ببینن... اریک تلفنو قطع کرد.رابرت:بنظرم میشد بهتر حرف بزنی.... ارکی:تو یکی بیخالم شو رابرت.
بایییییی
ناظر توروخدااااا منتشر کنننن به قران خیلی زحمت کشیدممممم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی ✨🤍
مرسیییی😂💚💚💚
🌝✨
رفتاراش مثل بابای منه دلم میخواد ج.ر.ش بدم
رفتار اریک؟😅💚
آره
آهاع😒💚💚💚💚
خب ۲۴ سالشه بابام
عع جدیی؟فک میکردم انقد جوون باشه.راسی داستان زندگیتو خوندم خیلی پر ماجرا بود بعدا میتونی ازش یه رمان واقعی بسازی💚💚💚😅
اوهوم
رمانت کجاس؟
من رمانت رو دنبال میکردم خیلی باحال بود اما گمش کردم رفتم تو پروفت اونجا ام نبود اگه میشه بهم بگو کجاست ؟!
دیگه ادامه نمیدم عزیزم
دیگه ادامه نمیدم قشنگم
حیح خعیلی خوب بود❤❤
راستی تام چرا انفالوم کردی؟
مرسییییییییی
دستم خورد😕💔😂
رو اریک کراشیدم😔❤
پارته بعد🥺🥺
واوووو😂😂💚💚
حتماااااااا.امشب احتمالا میزارم.چونکتعطیله قشنگ وقت دارم😜😂💚💚
ممنان
اریک جان فازت چیه
عاشقی😂😂😂😂
من ؟!
نه گفتی اریک فازت چیه.گفتم عاشقی.ینی منظورم اینه که عاشقه😂😂😂😂😂😂
خاک بر سرم
آبروم رف
نه بابا چیزی نشد که.منم بعضی وقتا اشتبا میگیرم😂😂😂
سلام برو بچ انفالوم کنید 500 تا بشم دلیل دارم جون عزیزتوننننن🥺🥺🥺🥺💕💕💕
درستع.افتخار اینو نداشتی که فالوت کنم،و الان بخوام آنفالوت کنم😂
راسیییییی من شوخی کردماااااا.اگه نه با اون اکم فالوت کردم😂