جوووووووووون😍😍
اول یکی که موهاش آبی بود گفت من لوکا هستم بعد همه باهم آشنا شدیم بعد اونی که رو صندلی نشسته بود با یه قیافه مهربون گفت من مرینتم دیروز باتو خوب رفتار نکردم باید بگم برای نیرو این کارو کردم تو الان رئیس چنتا سربازی اونا مال تو هستن باید اونارو آماده کنی تا معموریت اومد برین یه چمدون به من دادن گفتن اینداخل چیزایی که لازم داری هست رفتم خونه دیدم یه نصفه از چمدون پر پول بقیه هم یه کاغذ با مواد غذایی رفتم یه خونه ویلایی خریدم سنا جکوزی استخر چمن یه بال کن داشت که کیف میکردی میدیدی خونرو خریدم ولی یه کمی پول کم داشتم موتورو فروختم خونرو خریدم بعد رفتم داخل خونه کلی وسیله داخلش بود همه چی داشت ولی لباس نداشت وکلی غذا هم داشت داخل کاغذه هم یکمی پول و یه نامه بود که مرینت نوشته بود گفتی بود به این آدرس بیا کارت دارم منم رفتم یه خونه بود که ۴ طبقه خونه یه چی بود ادم میموند دیدم مرینت درو باز کرد رفتم داخل دیدم همه اونجان هر طبقه اندازه خونه من دیوایه شده بودم هرکی یه طبقه داشت دیدم لوکا نیست گفتن اون با ما خونه نگرفت شامو خوردیم بعد همه رفتیم داخل یه اتاق تا گفتم یه خونه خریدم و الان گرونتر میخرن دیدم یه کاغذ اوردن دیدم یه خونه یعنی پنج تا خونه روهم گفتن بیاید اینجارو ما بفروشیم تو هم اونو بفروش باهم یه خونه بخریم یا بسازی همه گفتن بسازیم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی ولی یکم خلاصه بود «از زبان» استفاده کن و یکم با هم حرف بزنن
چشم🙂
عالیییییییییییی