
وات فاززز
مرینت :من رفتم خونه خودم اون شب خواب دیدم که یه پسری بایه پسر دیگه دعوا کردن بعد دیدم که دعوا سر منه یکی لوکا بود ولی یکی دیگه نمیدونم رفتم خونه بابا گفتم ازت کمک میخوام . (اسم پدر مرینت ..... است) ..... : دخترم چی شده خوابو براش تعریف کردم گفت مادرت هم ۱ سال قبل آشنایی با من این خوابودید ولی اون یکی دیگه عموت بود (عمو مرینت همون گروهیه که مرینت با اونا میجنگن) بعد مرینت از پدرش پرسید پدر تو کجا با مادر آشنا شدی گفت تویه رستو ران من بچه شر بودم مادرت گارسن بود اون اومد تا من غذا سفارش بدم گفت چی میخاین گفتم شومارو که از اونجا با مادرت آشنا شدم گفتم واقاً پدر اونجا انقدر خندیدم که نگو میگفت من داخل یه آژانس کار میکردم که اونو سوار ماشین کردم من قرار بود برم خاستگاری گفتم یه سرویس برم بعد حلقه هم خریده بودم اون پولو داد من بجای بقیه پول حلقرو دادم خیلی جالب بود بعد من رفتم خونه خودم خوابیدم خواب مادرو دیدم که گفت مرینت بلند شو و برو درو باز کن که همون لحظه از خواب پریدم در زدن باز کردم یه کیک ساف وسط صورتم خورد همه با برف شادی و کلی وسیله دیگه تولد گرفتن اون شب خیلی خوب بو رفتم رو بالکن دیدم ادرینم اومد گفت تولدت مبارک گفت ۱۹ ساله شدی راستی الیا هم ۱۹ ساله شد فرداش همه رفتیم سازمان معلوم شد که ادرین امروز تولدشه مرینت بعد از کار با بچه قرار یه جا رو ریختیم
تویه کافه قرار گذاشتیم بعد همه چی رو درست کردیم من گفتم امروز میخام تولد ۲۰ سالگیش که از ما قایم کرده بود بتر کونم ادرین : با خودم گفتم امسالم مثل ۱۶ سال گزشته باید با خودم تولدمو جشن بگیرم (من بچه بودم۴ ساله بودم که پدر و مادرمو یه ادم خیلی بد اونارو کشت من و خواهر ۳ ساله ام به یتیم خونه رفتیم بعد من اونجا گفتم پدر و مادرمو کشتن مارو تا ۷ سالگی کنار هم نگه داشتن اجی من ۷ ساله بود یه خانواده پول دار اونو بردن اسم خواهرم کلویی هستش ولی فکنم اسم اونو عوض کنن منم از یتیم خونه فرار کردم رفتم یه جا با یه سگ آشنا شدم اون سگ اسمش تونی هستش اون سگ ۵ سال پیش منو تنها گزاشت من کار کردم وقتی ۱۴ ساله بودم رفتم کلاس زبان چون گفته بودن خواهرمو بردن فرانسه من ۲ سال زبان خارجی و ۱ سال فرانسوی ۲ سال لحجه پاریسی که به دنبال کار و خواهرم برم قول دادم که تا آخر عمر داخل پاریس بمونم من اینو به همه قول دادم ) خوب سر گذشت منو فهمیدین حالا بریم ببینیم اینا کجا رفتن مرینت : من به ادرین ایمیل زدم گفتم بیا اینجا میخام بخاتر تولدم به همه شیرنی بدم یا بستنی ادرین: من به اون ایمیل مرین رفتم همه اونجا بودن رفتم نشستم داخل اتاق تولد اتاق تول برای فیلم برداری دوربین مخفی داشت خلاسه نشستم دیدم گار سن اومد ما هرچی خواستیم سفارش دادیم بعد یکم گفتیم یکم خندیدیم مرینت گفت من برم پایین میام بالا مرینت: من رفتم پایین با چنتا گارسن کیکو مواد خوراکی کلی تنقلات رفتیم بالا ادرین من سرم تو گوشی بود یه دفه دیدم صدای اهنگ تولد میاد بچه ها برام تولد گرفتن مرینت: لوکا یه جایی نشسته بود که با ادرین یه صندلی فاصله داشت کاگا می هم روبه روی لوکا نشست دیدم همه با هم چشمک بازی میکنن من گفتم خدا من باید کنار ادرین بشینم ادرین: مرینت کنارم نشست دیدم پدر مرینت اومد کنار لوکا نشست ماشا پدر مرینت ۷ سال بدن سازی کار کرده بود لوکا نزدیک من شد نینو و الیا نزدیک کاگامی کاگامی هم نزدیک مرینت مرینت: من داشتم داقون میشدم که چسبیدم به ادرین سر پدرم داد زدم که چرا اینجوری کرد خلاصه راهت تر شدم همه یکم فاصله گرفتیم تا بتونیم کیک بخوریم تا بستون بود تلویزیون رو روشن کردیم فیلم سوپرایزو گذاشتیم خیلی جالب بود ادرین ۱۰۰ با اون فیلمو نگاه کرد و خندید از کار خودش واقاً پسر خولیه 🤣🤣🤣
بایییی
زیااااده
فالوووووو نه بفالو
بای تا پارت بعدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالویی بک میدی؟
عالیییییییییییییییی بود
باریکلا شعبون ک د خدا باریکلا ...باریکلا مرد با خدا باریکلا♡
😂😂 عالیی شفت من😂😂
عالی بود پارت بعدی 🌸