
سلام ناظر گرامی لطفاً منتشرش کن به خدا بار هفتم است که می گذارم 😭😭😭
از زبان مرینت: رفتم سمت اتاق کاگامی و لوکا در زدم و رفتم داخل و دیدم هنوز خواب هستن صداشون زدم و بیدار شدن گفتم آماده شید می خواهیم بریم بیرون کاگامی: باشه تو برو آماده شو من و لوکا هم میایم مرینت: باشه و از اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت اتاق خودم و آدرین رفتم داخل آدرین: چی شد ؟؟ مرینت: بلند شو آماده شو آدرین: باشه از زبان مرینت: آدرین رفت بیرون من هم رفتم در کمد لباس هام را باز کردم نگاه کردم ....... آهان این خوبه برش داشتم و پوشیدم بعد مو هام را درست کردم و بستم و یک آرایش در حد یک رژ لب زدم دیگه تقریباً اماده بودم که در باز شد و آدرین در قالب در پیدا شد از زبان آدرین: با دیدن مرینت محو زیبایش شده بودم 😍 که به خودم آمدم و گفتم وای چقدر خوشگل شدی مرینت جونم مرینت : ممنونم عزیزم 💕 حالا شما آماده شو کیف زرشکیم که رنگ لباسم بود به همراه کلاهم برداشتم و رفتم بیرون از زبان آدرین: رفت در کمد را باز کردم تیشرت سرمه ای و شلوار کرمی ام را پوشیدم مو هایم را شانه کردم کمر بندم را بستم ساعت مچی ام را بستم عینکم را برداشتم و رفتم پایین
مرینت: لوکا و کاگامی بیاین دیگه بعد از پنج دقیقه لوکا و کاگامی آمدن مرینت: وای چقدر خوشگل شدین توی این لباس ها لوکا : ممنونم آدرین: مرینت من می روم ماشین را روشن کنم مرینت : باشه از زبان آدرین: رفتم کفش قهوهای ام را از جاکفشی برداشتم و پوشیدم و رفتم ماشین را روشن کردم و از پارکینگ آوردم بیرون مرینت: بیاد برم لوکا کاگامی رفتن کفش های شأن را پوشیدن من هم کلید را برداشتم و کفش هامو را پوشیدم در را بستم و با لوکا و کاگامی رفتیم سمت ماشین لوکا جلو نشست و من هم رفتم عقب پیش کاگامی و ماشین شروع به حرکت کرد توی خیابان ها یکم چرخیدیم و بعد رفتیم پاساژ پیاده شدیم و رفتیم داخل پاساژ رفتیم داخل یکی از مغازه های پاساژ چند تا کت و شلواره مردانه دیدیم ............ از زبان مرینت: یک کت و شلوار دیدم خیلی قشنگ بود 😍 پس برش داشتم و دادم به آدرین گفتم بر بپوش آدرین: باشه رفتیم با لوکا و کاگامی چند تا رگال جلو تر ک کت و شلوار سبز با کروات تقریبا آبی به نظرم خیلی به لوکا می آمد پس برش داشتم و به لوکا دادم و گفتم برو این را بپوش لوکا : اما نداره و رفتیم سمت اتاق پرو لوکا رفت داخل ........ از زبان آدرین: داخل اتاق پرو خودم را نگاه کردم واقعا قشنگ شده بودم رفتم بیرون و به مرینت گفتم چطوره ؟؟؟؟ مرینت: به نظر من عالیه نظر تو چیه کاگامی؟؟؟ کاگامی: به نظرم عالی شده 🤗 بعد لوکا از اتاق پرو آمده مرینت: به به داداش گلم چقدر بهت میاد لوکا : ممنونم 😇 کاگامی: مثل ماه شدی داداشی😘 لوکا : ممنونم آجی مرینت: خب حالا ، برید لباس هاتون را عوض کنید نمی خواهید که به اینا بیاید که آدرین: باشه از زبان مرینت: لوکا و آدرین رفتن تا لباس هاشون را عوض کنن من و کاگامی هم منظرشون بلاخره آمدند آدرین کت و شلوار ها را حساب کرد و بعد رفتیم. بیرون کمی جلوتر رفتیم و به یک گالری لباس مجلسی زنانه رسیدیم با هم رفتیم داخل جلو رفتیم من و کاگامی داشتیم لباس می دیدیم که دیدم آدرین صدام می کند
رفتم پیش آدرین و دیدم یک لباس سفید اکلیلی برداشته و می گوید که برو بپوش از زبان مرینت: من هم بدم نمی آمد از لباسه گرفتم و رفتیم پیش کاگامی جلو تر رفتیم و یک لباس صورتی و سورمه ای خیلی به نظرم قشنگ بود برش داشتم و دادم به کاگامی و گفتم آجی بیا بریم بپوشیم و کاگامی لباس را ازم گرفت و رفتیم سمت اتاق پرو از زبان مرینت: لباس را پوشیدم و آمدم بیرون و همان لحظه کاگامی هم آمد از آدرین و لوکا پرسیدم چطوره؟؟؟ که گفتن: عالیه👍 برگشتیم داخل اتاق پرو و لباس هامون را عوض کردیم و با لباس ها آمدیم بیرون و رفتیم حساب کنیم آدرین حساب کرد و لباس ها را گرفتیم و آمدیم بعد سوار ماشین شدیم یک چند ساعتی توی خیابان چرخیدیم و بعد آدرین رو به روی یک بستنی فروشی نگه داشتن و خودش پیاده شده و گفت الان میام از زبان آدرین: پیاده شدم و رفتم چهار تا آب هویج بستنی گرفتم و پولش را حساب کردم و رفتم داخل ماشین....... بفرمایید کاگامی: ممنونم لوکا: ممنونم و مرینت: ممنونم عزیزم 💕 آب هویج را خوردیم و دوباره حرکت کردیم تو شهر چرخیدیم و خوش گذراندیم ساعت ۸:۳۰ شب را نشان می داد احساس می کردم حالم خوب نیست پس به آدرین گفتم که برگردیم خانه و آدرین هم قبول کرد.......... کاگامی: نگاهی به مرینت کردم و دید رنگ به روش نمونده
پس به مرینت گفتم حالت خوبه ؟ مرینت: اره خوبم کاگامی: متمعنی؟ آخه رنگ به روت نمونده از زبان آدرین: داشتم با لوکا حرف می زدم که کاگامی به مرینت گفتم رنگ به روت نمانده با این حرفش پایم را روی پدال ترمز فشار دادم و ماشین را نگه داشتم به محض اینکه ماشین وایساد مرینت جلوی دهنش را گرفت و پیاده شد و کاگامی هم رفت پیشش مرینت:🤮🤮 کاگامی: مرینت خوبی آدرین: کاگامی این را بگیر بده به مرینت کاگامی: باشه ............. بعد از ده دقیقه، از زبان کاگامی: با مرینت سوار ماشین شدیم به مرینت گفتم حالت خوبه ؟ مرینت: اره بهترم از زبان آدرین: خیلی نگران مرینت بودم پس مسیرم را عوض کردم و رفتم بیمارستان .......... مرینت: آدرین من که گفتم حالم خوب...........که یک دفعه چشم سیاهی رفت کاگامی: مرینت چی شد آقا آدرین ....... از زبان آدرین: سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل بیمارستان و بعد با چند تا پرستار آمدم سمت ماشین مرینت را روی تخت گذاشتند و بردنش داخل بیمارستان من و لوکا و کاگامی هم همراهش رفتیم رسیدیم به اتاق که پرستار اجازه نداد وارد شویم ( نیم ساعت بعد) دکتر از اتاق آمد بیرون آدرین: ببخشید آقای دکتر حالشون چطوره؟ دکتر: شما همراه بیمار هستید؟ آدرین: بله دکتر : بسیار خوب الان حالشون بهتره آدرین: لوکا کاگامی همین جا بمونید الان میام لوکا : باشه و آدرین و دکتر میروند آدرین: آقای دکتر همسرم تقریباً نیم ساعت پیش حالش بد شد و بعد هم که رسیدیم بیمارستان از هوش رفت میشه بگین...... دکتر: خب راستش آقای آگراست همسر شما ح.ا.م.ل.ه است آدرین با تعجب گفت چی؟دکتر : گفتم که باید بیشتر از قبل مراقبشون باشید از زبان آدرین: از تعجب داشتم شاخ در می آوردم
دکتر : پیشنهاد من اینکه بهشون نگید و خیلی هم ..... مثل همیشه باهاش رفتار کن الان هم اگر کاری ندارید مرخص می شوم از زبان آدرین: قدرت تکلم هم نداشتم که حداقل از دکتر تشکر کنم فقط از بیمارستان رفتم بیرون یک چیزی بخرم ............ یک ربع بعد کاگامی: لوکا آدرین کجا رفت؟! لوکا : وایسا الان ...... اِ آمد آدرین دکتر چی گفت؟؟؟ آدرین: هیچی گفت فشارش افتاده چیز مهمی نیست کاگامی: خدارو شکر الان می توانم بریم ببینمش آدرین: اره از زبان مرینت: چشم هام را باز کردم دیدم روی تخت خوابیدم انگار داخل بیمارستان بودم که کاگامی و لوکا و آدرین آمدن داخل از آدرین پرسیدم چی شده ؟ آدرین: هیچی فقط فشارت افتاده .... ام من می رم برگه مرخصی را پر کنم الان میام
از زبان مرینت: حال عجیبی داشتم حس می کردم این حال را قبلاً تجربه کردم ...... اَه بی خیال با کمک کاگامی بلند شدم لباس هام رو پوشیدم و بعد آدرین آمد و رفتیم از بیمارستان بیرون سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خانه در حال فکر کردن بودم که کاگامی صدام زد و گفت که رسیدیم پیاده شدیم آدرین ماشین را بردم پارکینگ و من و لوکا و کاگامی رفتیم داخل خیلی خسته بودم پس رفتم داخل اتاق و لباسم را عوض کردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محشرررررررررر🥺🧁بعدیییی
عالی 👏
عالی بود ❤️
عالیییییی
عالی بود آجی جونم 😍😘
محشررررر بود
های کیوت میشه بری تو مراسم ماما کاربر "•ᏦᎾᎾᏦ" به Xsnow رای بدی؟ 🥺🌧🍓
_میجو