یچیزی بین عشق و دیوانگی💜P26

ملودی:این که شب تنها زیر بارون توی خیابون راه بری خیلی حس عجیبیه...فکر کن در حال اینکه احساس امنیت میکنی احساس خطر هم کنی...کم کم بارون داشت شدید میشد برای همین باید برمیگشتم.بازم اون مو سون ... رو دیدم.وقتی منو دید با یه لبخند خیلی مسخره ای گفت:«آه،سلام خانم آهنگ نویس!حدس بزن چی شده!از ماه بعد قراره برای من آهنگ بنویسی!»+چی؟!_نفهمیدی خنگه...وقتی آزمون رو بدم از ماه بعد یه آیدل میشم!+اگه آزمون رو خوب ندی چی؟_آه،بس کن!من معرکم!...دیگه اعصابم نمیکشید.با داد گفتم:«

توی این مورد مطمئنم که منی که هیچ استعدادی تو خوانندگی ندارم از تو بهتر عمل میکنم!»_واقعا اینطور فکر میکنی؟!پس...من تو رو به یه مسابقه دعوت میکنم!+چه مسابقه ای؟_اگه تو بتونی اودیشن بدی من برای همیشه از آیدل بودن دست میکشم...+چی؟اودیشن؟_آره!ببینم نکنه میترسی؟+خب،اگه نتونم اودیشن بدم چی؟_دیگه نباید ریختت رو اینجا ببینم!...+می یونگ من الان باید چیکار کنم؟!_خیلی راحته،باید اودیشن بدی!+اصلا فکرشم نکن!من صدام افتضاحه!_کی همچین چیزی گفته؟ببین الان باید برای قبول شدنت کلی تلاش کنی!باید از امروز تمرینات رو شروع کنی!+اما..._من دیگه باید برم.موفق باشی ملودی!

لایک کن برو بعدی❤😹

آدم وقتی عصبانیه،بدترین تصمیمات عمرشو میگیره...کل زندگیم رو برای یه شرط بندی مسخره به فنا دادم...اگه یه آیدل بشم،کل زندگیم به فنا میره.تمرینای سخت،رژیم،هیت...حتی فکر کردن بهش باعث میشه دستام یخ بزنن!شاید باید تسلیم شم...اما من آدم تسلیم شدن نیستم...(وی آدم رو کم کنی است😐)

چالش:خب خب خب...اودیشنو قبول شه یا نه؟😐😹

ناظر مهربون عزیز لطفا لطفا منتشر کن💜لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا😢💜