
Rest...
چشمانم را باز کردم و خود را روی تخت چوبی قدیمی اما لذت بخش خود یافتم،درست در خانه! متوجه لباس های نارنجی رنگ تنم شدم و با نگاه کردن به بیرون از پنجره متوجه خورشیدی شدم که درست در وسط آسمان قرار داشت! احساس کردم قلبم نمیزند و رنگم به سفیدی بالهای قوهای سفید و زیبای درون حوض بزرگ ورسای شده. من اینجا چه میکنم؟!...با سرعت لباسهایم را با پیراهن سبزرنگ همیشگی تعویض کرده و پس از مرتب کردن موهای قهوهای رنگم به سرعت به سمت درب خانه حرکت کردم،اما...با شنیدن صدایی درجای خود متوقف شدم!
×سلام صبحبخیر،کجا میری؟! +مامان! من...من الان باید کاخ باشم، اوه حتما الان که برم اتفاقات بدی درانتظارمه! ×نترس نیازی به رفتن نیست،امروز صبح آنتونی اومد و گفت که امروز میتونی خونه بمونی و استراحت کنی و از فردا دوباره برگردی. نفس عمیقی کشیدم و باخیالی راحت خود را پشت میز تقریبا پرت کردم. +..هااا..ه خدایا ممنونم واقعا قلبم داشت میومد توی دهنم. با قرار گرفتن لیوان شیر مقابلم چشمانم را بالا آورده و بالبخند گرم مادر مواجه شدم. ×من امروز باید به شیرینی فروشی برم،توهم میای یا اینکه میخوای امروز رو خونه بمونی؟! +شیرینی فروشی؟ماماااان مگه نگفتم اونجا کار نکنید آخه مگه درآمد من برای تامین مخارج کمه؟!باور کنید من دارم تمام تلاش خودمو برای اینکه یه زندگی خوب و آروم داشته باشیم میکنم!...
لبخند رضایت بخشی روی لبانش آمد و باگفتن جمله ای تقریبا من را از ادامه دادن بحث منصرف کرد ×حتما همینطوره و من و موگه همیشه بهت افتخار میکنیم اما این از توی خونه نشستن و هیچ کاری نکردن خیلی بهتره،حداقلش اینه که کار مورد علاقم و انجام میدم و از توی خونه بودن احساس بدی پیدا نمیکنم،با مردم بیشتری هم آشنا میشم و این فوقالعادس. نگاه خیرهام را به سمت لیوان تغییر دادم و لبخندی زدم+اهومم درسته من دیگه حرفی ندارم. ×خب حالا امروز میای یا میمونی؟ +نه میام اینجا کاری ندارم. ×خب پس آماده شو من ظرفهارو بشورم میریم. +من امادم،تا شما و موگه آماده میشید من ظرفهارو میشورم سپس لبخندی زده و پس از بلند شدن به سمت آشپزخانه نیمهمرتب قدم برداشتم.
شستن ظرفها هنگام شروع، کار سختی بنظر میآید اما وقتی آبخنک دستهای تبدارت را نوازش میکند تمام سلولهای بدنت به آنبخش حسادت میکنند و تمام انرژی های منفی خود را بسمت آن میفرستند،دریغ از آنکه آبزلال هرلحظه درحال شستن آنهاست و ساعتی بعد چیزی جز انرژی های آبیرنگ مثبت میان سلول های بازیگوش و ذاتامهربانت پیدا نمیکنی. آن روز پس از شستن ظرفها همراه با خانواده ی کوچکم به سمت شیرینیفروشی مهربانترین و خونگرم ترین خاله ی دنیاا قدم برداشتیم، البته یک روز او مرا به جرم حرفهای نبودن در پختن شیرینیهایخوشمزه از کار در شیرینیفروشیاش منع کرد اما برای من همچنان مهربان و دوستداشتنی باقی مانده، و از آن گذشته...چطور امروز من بیشتر از همیشه از بودن در ورسای خوشحال و از خالهرزای مهربان متشکرم؟!
+سلام سلام سلااام به همگیی، بیاید ببینید زندگیتون برگشتههه ¥خدااای من دخترر ببین کی اینجاست میبینم که امروز با ژاکلین و موگه اومدیی از اون آقای جنتلمن چه خبرر. باشنیدن اسم آن مرد لحظه ای لبخند روی لبهایم کمرنگ و شد و لحظه ای بعد بی اهمیت از آن موضوع از ته دل خندیدم و خودم را در بغل مهربان خانم رزا انداختم، البته...خانم رزا یا خاله رزا مسئله این است! او آنقدر دوست داشتنی و مهربان است، درست مثل کوچکترین خاله که قطعا پایه ترین آنهاست میماند. از آغوشش فاصله گرفتم. ¥خبب بگو ببینم چه خبرر اینجا چه کار میکنی؟بازم این بیرون کار داشتی و اومدی مارو ببینیی؟!♡. +عااا خب نه درواقع امروز مرخصیممم. ¥اووه واقعااا پس امروز میتونی طعم عصرونه های خاص و خوشمزه ی سرآشپز و بچشییی. بلند خندیدم و چشمکی زدم،پس از نشان دادن انگشت شصتم به عنوان تایید باذوق به سمت آشپزخانه رنگیرنگی و خاطرهانگیزم قدم برداشتم. +واااییی خدای من اینجارو باشش چقدر تغییر کردههه واییی چقدر دلم تنگ شده برای اون روزاا، راستی خاله؟فلورا کی قراره از آلمان برگرده! ........ #کسی اینجا منو صدا زد؟!
خبب خببب بالاخره 6 اسلاید بالاخره تستچیی...الان واقعا خیلی خوشحالم که بالاخره تونستم این پارت رو توی تستچی آپ کنم،نماشا واقعا کسل کنندس...خبب خب میدونم شماهم چقدر خوشحالید که قرار نیست اینهمه راه تا نما برید تبریک میگم بهتون😂✋🏻...و دوباره خبب🙄😂... بقیه حرفا میره برای نتیجه›››🔥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم دیگه داستان نمیزاری یا قرار بعد امتحانات بزاری؟(:
سلام عزیزم
احتمالا بعد از امتحانات یه توضیحی درباره ی ادامه ی داستان میدم، در مورد ادامه دادنش کمی نامطمئنم
سلام اهان باشه ولی داستانت تازه داشت به جای باحالش میرسید اگه میتونی لطفا ادامه بده:)
خوشحالم نظرت و جلب کردههه
حتما تلاشم و میکنم و بعدش چند روز آینده توی ی تست جدا کامل دربارهش توضیح میدم^^💜
فدات مرسی گلم💕
💜💜
سلام چرا نمیزاری بعدو؟
سلام عزیزم^^
همونطور که توی تست بعدی گفتم، متاسفانه توی فروردین ماه شرایط بارگزاری فیک رو ندارم:,-)❤️
آهوم باشه
راستی تو اکانت ناظری داری؟
آری دارم
اوه چه خوب من پیوی شادم میدم وقت کردی پی بده کارت دارم تنکص:|☁️💜
Army_vkooky
البته؛ خواهشمیکنم🍃
مثل همیشه عالی عالی عالی عالی خسته نباشی سال خوب داشته باشی
مرسییی
عیدت مبارک🥳🌼
همچنین سال خوب و پراز موفقیتی داشته باشییی💜
سلام چقد عالی بود:/🙂💕
عافرین ادامه بده عزیزم🍓☁️
سلام خیلی ممنوون عزیزم خوشحالم که لذت بردی😍🌱
و من لیست پیشنهاداتت رو دیدم، خوشحال و متشکرم از اینکه انقدر خوشت اومده،خیلی مرسییی^^💜
خواهش کیوتم:|🙂💕🧷
ممنون که دیدی حتما داستانتو ادامه بده خیلی قشنگیه🥺🍓☁️
حتما انشاا... مرسی ازت:)💜
بوصثس:| 😗💕